Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳۹: خط ۳۹:
نظام‌السلطان ناچار بود در این بزم‌های سه نفره شرکت کند اما جرأت نمی‌کرد حتی برای قضای حاجت هم لحظه‌ای مجلس را ترک کند. تا اینکه یک شب هر چه مقاومت می‌کند، فایده‌ای نمی‌بخشد و ناچار می‌شود که برای چند لحظه‌ای برود و زود برگردد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو می‌شود و و دوست عزیز و همسر زیبایش را در حالتی نامناسب می‌بیند. البته نظام‌السلطان چیزی به روی خود نمی‌آورد و با خونسردی مجلس بزم آن شب را بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد، به پایان می‌رساند. به این ترتیب بزم‌های سه نفره برچیده می‌شود، اما عارف از این عشق دست بر نمی‌دارد و مرتب تصنیف‌های عاشقانه به اسم افتخارالسلطنه می‌سراید. این تصنیف‌ها به گوش [[زن]] و شوهر می‌رسد و [[زن]] را دل شیفته‌تر و شوهر را خشمگین‌تر می‌کند.
نظام‌السلطان ناچار بود در این بزم‌های سه نفره شرکت کند اما جرأت نمی‌کرد حتی برای قضای حاجت هم لحظه‌ای مجلس را ترک کند. تا اینکه یک شب هر چه مقاومت می‌کند، فایده‌ای نمی‌بخشد و ناچار می‌شود که برای چند لحظه‌ای برود و زود برگردد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو می‌شود و و دوست عزیز و همسر زیبایش را در حالتی نامناسب می‌بیند. البته نظام‌السلطان چیزی به روی خود نمی‌آورد و با خونسردی مجلس بزم آن شب را بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد، به پایان می‌رساند. به این ترتیب بزم‌های سه نفره برچیده می‌شود، اما عارف از این عشق دست بر نمی‌دارد و مرتب تصنیف‌های عاشقانه به اسم افتخارالسلطنه می‌سراید. این تصنیف‌ها به گوش [[زن]] و شوهر می‌رسد و [[زن]] را دل شیفته‌تر و شوهر را خشمگین‌تر می‌کند.


افتخار‌السلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، یک روز با احتیاط به همسر می‌گوید که چون عارف وضع زندگی‌اش خوب نیست، یک شب او را دعوت کند و به رسم صله به او مقداری کمک برساند. نظام‌السلطان که دل پر دردی از دوست ناجوانمرد خود دارد، عصبانی شده و می‌گوید «لازم به دلسوزی شما نیست، آن صله‌هایی که شما می‌خواهید به عارف بدهید، او از زنان زیبای دیگر می‌گیرد.<ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref>
افتخار‌السلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت نداشت، یک روز با احتیاط به همسر می‌گوید که چون عارف وضع زندگی‌اش خوب نیست، یک شب او را دعوت کند و به رسم صله به او مقداری کمک برساند. نظام‌السلطان که دل پر دردی از دوست ناجوانمرد خود دارد، عصبانی شده و می‌گوید «لازم به دلسوزی شما نیست، آن صله‌هایی که شما می‌خواهید به عارف بدهید، او از [[زنان]] زیبای دیگر می‌گیرد.<ref>تابناک، ماجرای عشق عارف قزوینی و افتخارالسلطنه،89/12/10</ref>


==عضویت در انجمن آزادی زنان==
==عضویت در انجمن آزادی زنان==