فمینیسمهای رادیکال، انقلابی هستند. از ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰ به سبب جنگ جهانی دوم، خبری از فمینیسمخواهی نیست. و زنان در کارخانههای اسلحهسازی مشغول کار میشوند. بعد از ۴۰ سال رکود، جنبش دوم شروع و با قدرت بیشتری ظاهر میشود و فمینیسم رادیکال شکل میگیرد. زنان دانشجوی سفیدپوست، طبقه متوسط که خیلی افراطی بودند.
توصیف: زنان در وضعیت نابرابری نسبت به مردان قرار دارند، نه تنها نابرابر بلکه این وضعیت ستمآلود است.
علت: علت، تحت ستم بودن زنان، نظام مردسالاری و پدرسالاری است. [۱]وضعیت نامطلوب، محصول یک نظام مقتدر و جهانشمول به نام پدرسالاری است.
نظام فرازمان، فرامکان؛ یک فرایند منظم و سیستماتیک که در ساحتهای زندگی زنان وجود دارد.
پدرسالاری؛ این سیستم، سیستمی است که از خانواده شروع میشود و در اجتماع بازتولید میشود.
بازتولید: یعنی این رابطۀ سلطهگری مرد در خصوصیترین روابط زنان و مردان وجود دارد. و بچهها این رابطه را میبینند و این رفتار را دوباره تکرار میکنند. روابط دیگر در اجتماع باز نمودِ همین رابطه فرودستی بین زنان و مردان است. مثل ستم کارفرما بر کارگر، دولت، مرد و باز نمود ستم مرد بر زن است. ستم بنیانش در خانواده پایهگذاری شد و جامعه از آن الگوبرداری میکند.
راهکار: شکست پدرسالاری، جداییطلبی طبقه زن از مرد و جهان مردانه از جهان زنان، خواهرجهانی و همجنسخواهی است. پدرسالاری فرانظام است. یعنی در همه جوامع، همه مکانها و همه دنیا این نظام است. خواهرجهانی یعنی؛ تمام زنان جهان، یعنی همه زنان یک تجربه مشترک دارند، و آن این است که فرودست و تحت ستم هستند. یعنی حمایت همزمان. خواهرجهانی؛ راهکاری در مقابل همجنسخواهی هست، زیرا برخی زنان متدین، همجنسخواهی را نمیپذیرفتند.
شخصیتها: شولامیت فایرستون، سیمون دوبووار، کیت میلت. شولامیت فایرستون؛ تولیدمثل را عامل فرودستی زنان میداند.
نکته: هر موجی یک گفتار هژمونیک دارد. یک گفتار مسلط دارد. هژمونیک:
تاثیر مارکسیسم بر فمینیسم رادیکال
رادیکالها از نظریه مارکسسیم وام گرفتند و گفتند انسانها ۲ طبقه هستند:
هیچ مردی نیست که ستمگر نباشد وهیچ زنی نیست که ستمدیده نباشد. اول، برای جریان فمینیست رادیکال، خصائل مردانه مهم بود و تلاش میکردند زنان مانند مردان شوند. اما بعداً ویژگیهای زنانه را برتر از ویژگیهای مردانه دانستند. در انتهای جریان، زنگرا شدند و گفتند مشکل ویژگیهای زنانه نیست، بلکه ویژگیهای مردانه است. بنابراین همه مردان را دعوت و تشویق به ویژگیهای زنانه میکردند (اخلاقیات زنانه).[۳]
نقد فمینیست رادیکال
- دو دهه بیشتر ظهور نداشتند، چون رفتارهای انقلابی و سیاسی داشتهاند که با اقبال عمومی مواجه نشد.
- فروکش عوامل ستم به پدرشاهی (تحلیلگرایی)
- تعمیم تجربیات شخصی به همه اشخاص مثلا تمام زنان ستمدیده هستند.
- تناقض مبارزه با خشونت، اما خودشان گرفتار به خشونت شدهاند. به زنان نباید قدرت انتخاب داده شود زیرا اگر آنها قدرت انتخاب داده شود، ممکن است مادری را انتخاب کند و بنابر این باید به آنها انتخاب تحمیل شود. نظریه رادیکال یک نظریه تمامخواه است، که دستور یکسانی به همه زنان ارائه میدهد. و معتقد است که زنان نباید انتخابات متعدد داشته باشند. این یعنی نادیده گرفتن تجارب همه زنان است. خود این استراتژی نماد خشونت و ناسازگاری است.
- تقسیم به جهان مردانه و جهان زنانه؛ این جداییطلبی باعث میشود، زنان از ویژگیهای مثبت مردانه محروم شوند.
- اگر نظام پدرسالاری در تمام عرصههای زندگی زنان رسوخ کرده است (فراتاریخی، زمانی – مکانی)، در این صورت رهایی از این نظام چگونه ممکن است؟ در صورتی که فمینیست در جامعهشناسی، جزء نظریه انتقادی دستهبندی میشود، که ایدههای رهاییبخش دارند. یعنی به دنبال یک وضعیت مطلوب، رهاییبخش و آرمانی هستند، که این با نظام پدرسالاری، که در تمام عرصهها را رسوخ کرده و غیرقابل حذف است، در تعارض است. این بن بست تحلیلی است. رهایی از این نظام پدرسالار ممکن نیست.
- فمینیستها، نظام پدرسالاری را طوری ترسیم میکنند، که یک نظام هوشمند و آگاه است و مردان آن به صورت سیستماتیک و هوشمند، زنان را تحت ستم قرار میدهند، در حالی که این گونه نیست. ساخت پیدا کردن در جامعهشناسی؛ یعنی یک چیز را به گونهای تصور کردند که انگار خودش یک واقعیت خارجی دارد.
جزوه:آقای دکتر چراغی
- ↑ رودگر، نرگس، فمینیسم، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، تابستان 94، ص 85
- ↑ (کتاب نقد مبانی فلسفی، اخلاقی، کلامی و آثار علمی فمینیسم: غزال دولتی، هاله و حوریه حسینی اکبرنژاد)
- ↑ رودگر، نرگس، فمینیسم، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، تابستان 94، ص 83