پرش به محتوا

لوس ایریگاری

از ویکی‌جنسیت

لوس ایریگاری[۱]

ایریگاری فمینیسم فرانسوی است که نظریه های فمینیسم پست مدرن درباره ی نشانه و روان کاری را با هم ادغام کرده است. او که پس از انتشار کتاب اش به نام سپکولوم زنی دیگرSpeculture de l'autre fennense (۱۹۷۴) از انجمن روانکاری پاریس و دانشگاه پاریس اخراج شد، همچنان به کار خود در مقام یک روانکاو ادامه داد و همکاری اش را با مرکز ملی پژوهش علمی (CINIRS) حفظ کرد. او به عنوان طرفدار تفکیک‌گرایی هم‌جنس‌گرایانه زنانه(lesbian separatism) (به دنبال نوشته‌های او در پایان دهه 1970) و در جایی دیگر دگرجنس‌گرایی سلبی (exclusive heterosexism) (در پی کارهای اخیر او) یاد شده است.از دید ایریگاری، تجربه ی زنانه که پژوهش فلسفه ی سنتی آن را به حاشیه رانده است، از کثرت و تفاوت عمیق تری نسبت به تجربه ی مردانه نشان دارد. ایریگاری به جای کوچک شمردن تفاوت جنسی، بر اهمیت این تفاوت پا می فشارد و انکار می کند که مقوله ها و آرمان های سنت فلسفی غالب بتواند تجربه و اندیشه ی خاص زنان را درک کند. یکی از نتایج این دیدگاه، انکار ریشه ای تلقي عصر روشنگری از عقل عام است.
لوس ایریگاری؛ فمینیسم فرانسوی

زندگینامه

لوس ایریگاری متولد بلژیک در سال 1932، در دانشگاه لوون (University of Louvain) به تحصیل فلسفه و ادبیات پرداخت. در اوایل دهه 1960 به پاریس نقل مکان کرد و در آنجا تحصیلات زبان‌شناسی، فلسفه، و روانشناسی به اتمام رساند.

دیدگاه ها

مراحل سه گانه اندیشه ایریگاری

ایریگاری سیر اندیشه خود را به سه مرحله، که روابط تنگاتنگی با یکدیگر دارند، تقسیم می‌کند: مرحله نخست که به تألیف «سپکولوم زنی دیگر» (Speculum de l’autre femme) و «جنسی که جنس نیست» (Ce s.exe qui n’en est pas un) انجامید، به طور خاص سنت فلسفی غرب را، به جهت برتری سوژه مذکر در آن، به نقد می‌کشد. اگرچه این مرحله در دهه 1980 خاتمه یافت، بسیاری ایریگاری را همچنان با همین مرحله می‌شناسند. مرحله دوم، که «اخلاق تفاوت جنسی»(Éthique de la différence sexuelle) شروع آن را نوید می‌داد، بر ایجاد فهم جدیدی از سوژه‌بودگی زنانه (female subjectivity) تأکید داشت. او در مرحله ی سوم، که «من به تو دوست می‌دارم»(J’aime à toi) نقطه شروع آن بود، به دنبال بررسی شیوه‌هایی است که به کمک آن رابطه‌ مبتنی بر احترام حقیقی نسبت به تفاوت‌های جنسی را ترویج دهد. از منظر ایریگاری، این روابط قابلیت آن را داشتند که نظم اجتماعی جدیدی را بنیان نهند. اندیشه ایریگاری در طول تمامی این مراحل، پیوسته به مسئله تفاوت جنسی (s.exual difference) معطوف بوده است. ایریگاری در نتیجه همین طرز فکر، با آن دسته از منتقدانی که آثار او را دستخوش دگرگونی‌های قابل‌توجهی می‌دیدند، به مخالفت برمی‌خیزد. با وجود آن‌که در هر یک از مراحل مختلف سیر اندیشه ایریگاری، موضوعات کاملاً متفاوتی شامل تاریخ فلسفه، خانواده، تفاوت جنسی در کاربرد زبان، اندیشه شرقی، معنویت، و نیاز به حقوق قانونی مبتنی بر جنسیت، مورد توجه قرار گرفته‌اند، در واقع هر یک از این مراحل بخشی از سیر تدریجی نظریه تفاوت جنسی او را نشان می‌دهد.

سوژه بودن مرد و ابژه بودن زن

به باور ایریگاری، می‌بایست به‌جای تن دادن به نوعی برابری خنثی که اغلب مساوی با تقلید از مردان بود، به طور جدی به دنبال ساخت و شناخت قواعدی برای هویت‌های زنانه و مردانه متمایز بود. گرچه این شکل از توجه به تفاوت‌های جنسی، اتهاماتی مبنی بر ذات‌باوری (essentialism) را علیه ایریگاری برانگیخته است، ابعاد تاریخی- اجتماعی و سیاسی آثار اخیر ایریگاری واضحاً حاکی از آن‌ است که او به هیچ‌وجه ذات ثابت و از پیش‌تعیین شده‌ای برای جنسیت در بستر‌های زمانی و فرهنگی مختلف قائل نمی‌شود. به باور ایریگاری، اندیشه غربی که ادعای جهان‌شمولیت دارد، در واقع مردمحور است. در این ترکیب، مرد به عنوان سوژه، و زن در جایگاه ابژه، موجود ناشناخته، و در عین حال بی‌جنس (فاقد ذکریت) و به عنوان یک شیء یا ابزار جنسی در اختیار مرد قرار گرفته است. زنان به اسارت مصداق‌پذیرترین نقش‌های قالبی موجود در می‌آیند: باکره، فاحشه، مادر، و یا ترکیبی از آن. ایریگاری در مخالفت با این طرح کلی، چنین استدلال می‌کند که امر کلی در واقع متشکل از دو امر زنانه و امر مردانه است، و این دوگانگی امر کلی باید در نظریات حاوی سوژه انسانی در نظر گرفته شود.[۲]

رویکرد پساساختارگرایانه‎‎ی ایریگاری در هویت زنانه

در چارچوب رويكرد فمينيسم پساساختارگرا، قرائت لوس ايريگاري در نقد وضعيت و خاصتاً "فلسفه"، "زبان" و " هويتراديكال ترين نوع خوانش است. نقد راديكالي كه از رهگذر ژان لاكان معني مي يابد. استدلال و شاكله ي اصلي مباحث وي در اين رابطه نقد گفتمان فلسفه و نسبت آن با زبان و هويت مردانه است. وي بر اين مبنا مي كوشد تا با به پرسش گرفتن ساختارهاي تك هويتي موجود و نقد آنها، زمينه را براي بازيابي هويت زنانه فراهم آورد. به زعم وي آنچه به عنوان هويت اجتماعي و فلسفي قلمداد مي شود و فرد ملزم به تطبيق با آن است، منحصراً بر پايه ي مؤلفه هاي مردانه شكل گرفته است. بر اساس طرح انتقادي وي مي توان به فراروي از ساختارهاي تك هويتي موجود خوش بين بود و به فراهم سازي امكاني به نام هويت گمشده ي زنانه اميد داشت. ايري گاري با پيروي از رويكرد پساساختارگرايانه، بر اين نظر است كه هويت زنانه در طول تاريخ به حاشيه رانده شده و در عوض هويت مردانه مبناي انديشه، كنش و "گفتار" قرار گرفته است. حال پرسش اين است كه چگونه هويت زنانه در تقابل با هويت مردانه حذف مي گردد؟

ايري گاري به مانند ژولیا كريستوا و هلن سيزو بر اين نظر است كه هويت امري تك بعدي نيست. هويت منحصراً متعلق به جنس مردانه نيست، بلكه هويت ديگري هم به نام هويت زنانه وجود دارد. او براي تبيين اين امر كه چگونه هويت زنانه به نفع هويت مردانه طرد مي گردد، با تكيه بر روانكاوي لاكان به دو مرحله ي هويتي متمايز در فرآيند حيات فردي-اجتماعي انسان اشاره مي كند:

١- مرحله ي هويت يابي: در اين وضعيت انسان در دوره ي كودكي در پيوند نزديك با مادر است. در اين مرحله كودك با مادرش هويت يابي مي كند. در اين وضعيت كودك هنوز زبان نياموخته و به قلمرو اجتماع( يا ساحت زبان و امر نمادين) وارد نشده است، بنابراين هويت يابي اجتماعي وي قوام نيافته است. اين مرحله را پيشازباني نيز مي گويند.

٢- مرحله ي هويت يابي: وضعيتي كه كودك از طريق آشنايي با فرد ديگري به نام "پدر" از ساحت مادرانه يا پيشا زباني جدا مي شود و از طريق زبان آموزي هويت جديدي را براي خود رقم مي زند. به عبارت بهتر كودك با نام پدر به مرحله ي زباني وارد مي شود. مرحله ي زباني همان هويت جديد است. اين هويت پايدار اجتماعي اوست كه در تمام زندگاني مبناي كنش و نظر او قرار مي گيرد. به نظر ايري گاري پذيرش اين هويت جديد با حذف هويت اوليه يا ساحت مادرانه (زنانه) صورت گرفته است. به نظر وي زبان كه عرصه ي ورود به هويت جديد است، با مقوله بندي مؤلفه هاي مردانه، هويتي خاص را بر همه ي افراد جامعه تحميل مي كند. از اين رو زبان ابزار قدرت هويت مردانه است. يا به قول لاكان زبان قانون پدر است. به زعم ايري گاري مردان با اين هويت جديد به راحتي همسان سازي مي كنند، اما زنان قادر به اين كار نيستند، چرا كه هويت جديد بر پايه ي نفي هويت آنها استقرار يافته است. از اين رو هويت نوپديد براي مردان جايگاه برتري را در مراتب اجتماعي و فلسفي قائل مي شود. مرتبه ای كه ايريگاري به آن "يك" مي گويد. اين هويت جديد دائماً هويت زنانه را واپس مي زند و آن را نفي مي كند. از اين رو جايگاه زنان در مراتب اجتماعي-به تعبير ايري گاري- مرتبه ي "صفر" است. پس ساختار هويتي هر جامعه، با تقابل ميان جنس يك/جنس صفر ايجاد شده است. بنابراين اگر زبان در هويت مردانه لنگر انداخته، پس امكان اين كه زنان بتوانند خود را با آن همساز سازند به «هيچ» و «صفر»مي رسد. در اين حالت زنان با فقدان هويت مواجه هستند. يا به عبارت بهتر هويت و سوژه زنانه در جوامع كنوني با «هيچ» يا «صفر» همسان است. ايري گاري با پيروي از لاكان بر اين نظر است زنان با فقدانِ فقدان(the LackoF lack) مواجه اند، چرا كه از يك سو قادر به كسب هويت جديد نيستند و از ديگر سو هنگامي كه به ناچار به ساحت مادرانه برمي گردند و خواستار هويت يابي با آن برمي آيند، با فقداني ديگر دست به گريبان مي شوند، زيرا بايد در پيوند با (مادر) به احراز هويت برسند كه خود او نيز هويت مشخصي ندارد. از نظر ايري گاري رابطه ي پسر با مادر، رابطه ي فردي است كه از موقعيتي ممتاز به شيئي مي نگرد. يا به عبارت فني تر، رابطه ي سوژه-ابژه (رابطه ي فرد-شئ) است. در حالي كه رابطه ي دختر با مادر رابطه ي سوژه-سوژه (فرد-فرد) است. ايريگاري معتقد است كه مي توان با به چالش گرفتن ساختار هويتي حاكم بر فلسفه و فرهنگ غرب زمينه ي ظهور مجدد هويت طرد شده ي زنانه را فراهم آورد. شايد اگر اين هويت گمشده امكان پيدايي يابد بتوان به ايجاد زبان، هويت و فلسفه ي خاص آن گونه كه گاري و رفقايش باور دارند همت گماشت اما قبل از هر چيز بايد به كليت بازخواني اين نحله از گفتمان فلسفه ي مردانه و ابعاد و زواياي پنهان آن بازگشت، عمل در فرآيندي بي پايان از ارجاعات.

نقد دیدگاه لوس ایریگاری

گرچه برخی از منتقدین با پررنگ کردن سهم فروید، و در نهایت لکان در آثار ایریگاری ، کار او را صرفاً در قالب نظریات روانکاوانه طرح کرده‌اند، ایریگاری خود تأکید دارد که بیش و پیش از هر چیز یک فیلسوف است. آثار او بخشی از سنت فلسفی طولانی‌تری را تشکیل می‌دهد که با آثار سایر فیلسوفان از دوره پیش از سقراط تا دریدا، با نگاهی انتقادی رو به رو می‌شود. علاوه بر محتوا و ارجاعات فلسفی موجود در متون ایریگاری ، سبک مجازی، و بعضاً پیچیده او، بسیاری از مترجمین را مرعوب ساخته است. وجود این موانع، دلیل وجود برخی از کژفهمی‌ها نسبت به کار او را روشن می‌سازد.

منابع

رده‌: فمینیسم روانکاو

زاده 1930-2021
ملیت فرانسه
فمینیسم پست مدرن

روانکاو

کتاب ها سپکولوم زنی دیگر

جنسی که جنس نیست اخلاق تفاوت جنسی

  1. Luce Irigaray
  2. هایدی باستیک؛ ترجمه منصوره اسدی ‌مقدم.