پرش به محتوا

اخلاق فمینیستی

از ویکی‌جنسیت

اخلاق فمنیستی؛ ایجاد توازن عادلانه‌ بین زن‌ها و مرد‌ها در نظامات اخلاقی

اخلاق فمینیستی، یک مجموعه‌ی متنوعی از تحقیقات فلسفی است که در قدم اول ضعف نظامات اخلاقی غرب را توضیح می‌دهد. فمینیست‌ها معتقد به وجود توازن ناعادلانه‌ بین زن‌ها و مرد‌ها در نظامات اخلاقی هستند که باید این توازن ناعادلانه از بین برود. آنها معتقدند آرمان مردانه به‌عنوان آرمان بشر تلقی شده است و نتیجه آن، به بیراهه کشیده شده اخلاق است. دعاوی‌ درباره رفتار با زنان و داوری‌هایی که نسبت به این رفتارها انجام شده، در مجموعه اخلاقی فمنیست‌ها قرار دارد. اگر چه اخلاق فمینیستی از زندگی زنان الهام گرفته شده اما صرفاً به زندگی زنان مربوط نیست و به خوب زندگی کردن در این جهان می‏پردازد و حیطه موضوعات مورد توجه آن از مسائل خانوادگی تا مسائل مربوط به محیط زیست را دربر می‏گیرد.

انتقادات اندیشمندان فمینیست نسبت به اخلاق سنتی غرب

عمده انتقادات فمینیست‌ها به اخلاق سنتی غرب در چهار محور خلاصه می‌شوند:

  1. ناظر به ارزش‌های مردانه بودن، اخلاق سنتی غرب
  2. حامی فرودستی زن‌ها
  3. تحقیرصفات زنانه
  4. توفیق کمتر زنان برای رسیدن به غایات اخلاقی در نظام اخلاق سنتی غرب

برای پوشش دادن به ضعف اخلاق سنتی غرب، باید تعدادی مفاهیم جدید وارد حوزه اخلاق شود و نگاه کاملی در حوزه اخلاق ایجاد کند. مفاهیم مسئولیت، جمع‌گرایی، عاطفه، و حتی موقعیت‌گرایی، تاکنون در حوزه اخلاق نبودند ولی باید باشند. حضور این مفاهیم سبب می‌شود تا به ویژگی‌های زنانه در حوزه اخلاق توجه شود.

جنسیت در آراء فلاسفه

جریان فمینیست یک جریان اعتراضی است بر نظام سنتی اخلاق در تمام ابعاد. بررسی مباحث جنسیت در آراء فلاسفه متقدم و نوع نگاه آنان به زنان برای تبیین دیدگاه فمینیست‌های اخلاق‌گرا ضروری است.

فلاسفه متقدم

فضیلت‌ در اندیشه‌های اخلاقی افلاطون و ارسطو، با صفاتی مثل: شجاعت، جنگاوری، غرور، عدالت، خویشتن‌داری و نیروی مردانه همراه است. از باب نمونه ارسطو به عنوان یکی از اولین کسانی که به بحث از اخلاق، فضیلت و سعادت پرداخته در کتاب سیاستش صراحتاً عنوان می‌کند که برده و زن و کودک هر یک فضائل مخصوص به خود را دارند و هیچ کدامشان نمی‌توانند وارد عرصه دیگری شوند. ارسطو این پرسش را مطرح می‌کند که آیا برده غیر از خِصال (ویژگی‌های) خودش که به عنوان ابزار خدمت‌گزاری در اختیارش قرار می‌دادند، می‌تواند فضیلت گرانمایه‌تری مثل میانه‌روی، دلیری و دادگری را داشته باشد، یا فقط فضایلش در خدمت بدنی خلاصه شدند؟

ارسطو همین سوال را درباره زن و کودک هم مطرح می‌کند و توضیح می‌دهد که آیا فضیلت کسانی که طبعاً فرمانروا هستند و فضیلت کسانی که طبعا فرمانبُردار هستند یکسان است؟

ارسطو تأکید می‌کند که فرمانرواها که همان مردانِ شهروندِ آزادِ آتن هستند با فرمانبردارها که سه دسته برای آن‌ها مطرح می‌کنند (زن و برده و کودک) با هم تفاوت کیفی دارند و طبیعتاً باید بین فضائل این دو دسته فرق باشد. لذا یک سوگیری جنسیتی در اخلاق در اندیشه ارسطو مشهود است. اگر خود مفهوم فضیلت به عنوان مفهوم کانونی فلسفه اخلاق بررسی شود، غالباً به ندرت به‌عنوان صفت زنانه به کار برده می‌شود؛ زن خوب، زن پاکدامن و زن فروتن و خود کلمه فضیلت یک رویکرد مردانه دارد. لذا زن‌ها در عقبه نظریه‌ی اخلاقی غرب، غالباً نادیده گرفته شدند. مرد آزاد و مرد قدرتمند، موجودی است که مستعد و سزاوار پروراندن ملکات اخلاقی است. در این تفکر خانه، در خدمت نهاد بزرگتر جامعه است. زن‌ها و کودک‌ها از آن جهتی که در خانه هستند باید به گونه‌ای عمل کنند که منافع نهاد بزرگتر اجتماع تأمین شود ولو به قیمت از دست رفتن اختیار و اراده‌ی آزاد آنها باشد. این روند تحقیر نسبت به زن‌ها، به عنوان اینکه در خانه مشغول هستند تا قرن 18 و 19 ادامه دارد.

جنسیت در اندیشه فمنیست‌ها

کرفات و جان استوارت میل خلقیاتی که جامعه به زن‌ها نسبت می‌داد را غیراصیل و غیرواقعی و ساخته فرهنگ و اجتماع می‌دانستند. آنان اولین کسانی هستند که درصدد رفع فروتری از اخلاق زنانه هستند. کرفات مدعی شد فضایل زنانه و مردانه برخلاف آن چیزی که تا الان تصور می‌شد، یکسان هستند و نظام اخلاقی سنتی غرب یک خطائی کرده که دو جور فضیلت را برای زن‌ها و مردها مطرح می‌کند. میل هم همین مسئله را به عنوان خطای جوامع قبلی معرفی می‌کند و می‌گوید معیار دوگانه نداریم. معیار یکسانی برای سنجش ویژگی‌های اخلاقی زن‌ها و مردها داریم.

طبیعتاً بحث یکسانی فضیلت‌ها در همه دوره‌ها برای اندیشمندان خوشایند نبوده و به همین دلیل در زمان‌های مختلف بعد از قرن حتی 18 و 19 بعضی از اندیشمندان مصرانه معتقد شدند که فضایل اخلاقی زن و مرد را نمی‌توان یکسان تلقی کرد بلکه آن‌ها متفاوت هستند.

این روند ادامه پیدا می‌کند حتی در جریانات فمنیستی که مدعی شدند فضایل زنان بر مردان برتر است و باید ویژگی‌های زنانه را عمومیت داد تا همه گروه‌ها بتوانند از فضایل زنانه بهره‌مند شوند.

اخلاق مراقبت

گلیکان یک اصل اولیه دارد. دیدگاهش را بر اساس همان اصل جلو می‌برد و معتقد است که استدلال اخلاقی زنها نازلتر از استدلال و استعداد اخلاقی مردان نیست؛ بلکه یک تفاوت دارند این دو با یکدیگر متفاوتند. گلیکان معتقد است که نظریه کلبرگ مرد محور است و اصلاً نمی‌تواند زن‌ها را در نظر بگیرد و نظریه کاملاً سوگیری جنسی دارد. به خاطر همین اولین بار در کتاب صدای متفاوت نظریه‌ای را مطرح کرده اخلاق و مراقبت را صورت‌بندی می‌کند ایشان می‌گوید چهارچوب تکیه زن‌ها متفاوت از مردها است. بنابراین چهارچوب اخلاقی متفاوت از مردها دارند. اینطور نیست که یک جهت گیری داشته باشید. زن ها غالباً دارای جهت‌گیری مراقبت هستند و هویت خودشان را با جهت‌گیری نزدیک با دیگران برقرار می‌کنند و مراقبند به دیگران آسیب نرساند ولی مردها غالباً به دلیل اینکه گرایش فردگرایانه دارند و غالباً متمایل به اصول انتزاعی هستند و جهت گیری‌هایشان اعتدال محور است پس گلیکان معتقد بود استدلال های اخلاقی زن ها متفاوت با استدلال اخلاقی مردها است ایشان معتقد است که افکار اخلاقی پیشرفته در مردها بیشتر حول اصول مجرد است .ولی در زنها بیشتر روابط بین نظام اخلاقی است که مبتنی بر شفقت و ترحم و همدردی است زنها عدالت رسمی را به عنوان یک امر ایده آل قبول ندارند بلکه روش هایی که پیوند گرایانه باشد قبول دارند و طبیعی است که اخلاقیات در زنها به جای اینکه فردگرایانه باشد و مجرد وابسته به روابط افراد با یکدیگر است و واقعیت هاست.پس گلیکان تجارب متفاوت دخترها و پسرها را مبنای جهت‌گیری متفاوت می‌داند و معتقد است که دلبستگی دخترها به مادرها و همانندسازی آنها زمینه را برای رشد دخترها در بافت سلسله روابط با دیگران فراهم می کند بنابراین شما نمی‌توانید بگویید نمی‌توانند تجربه کند تجربه آنها تجربه متفاوت است نظریه گلیکان مورد استقبال فمینیست‌ها واقع می‌شود. تا پیش از نظریه گلیکان مخالفت افکار سنتی بودند ولی در مقام اثبات چیزی طرح نمی‌کردند. دیدگاه های فمینیستی کاملاً متفاوت است و آن چیزی که در بین آنها مشترک است و معرفت شناسی زنان را برتر از معرفت شناسی مردان مطرح می‌کنند و دیدگاه معرفت‌شناسی سنتی را کاملاً نقد می‌کنند و درجه نقدش آن هم این است که این دیدگاه عقل گرایانه محض است و در واقع معرفت شناسان سنتی را بالاترین شکل عقل را که فارغ از احساسات و عواطف زنانه را به عنوان مبنا قرار داده اند و فمینیستها این عقل گرایی محض را قبول ندارند. اشکال دیگری که به معرفت شناسی سنتی دارند این است که شما بین فاعل شناخت و متعلق شناخت تفکیک کردید و ما این را قبول نداریم و نهایتاً بعد از این اشکالات یک الگوی سه گانه را مطرح می‌کنند: ۱- الگوی تجربه‌گرایی ۲- الگوی فمنیستی ۳- الگوی زنانه نگر است. تجربه گرایان فمینیستی معتقد هستند که تجربه اصیل ترین منبع توجیه معرفت است و معتقدند که ما باید از هنجارها و معیارها و روشهای شناختی رایج پیروی کنیم تا بتوانیم خودمان را مصون بکنیم از مرد محوری. بنابراین در تجربه‌گرایی فمینیستی تلاش می‌کنند تا با ایجاد اصلاحاتی نقش حاشیه زنها را تبدیل به نقش محوری کنند و دنبال این هستند که نظریه ایجاد کنند که مردانه نباشد در واقع آنها متد علمی تجربی را به چالش می کشند و می گویند ورود زنها به حوزه های معرفتی باید ایجاد شود و باید به تجربه زنان اهتمام ویژه داشته باشند. معمولا وقتی دخترها استدلالهای اخلاقی خودشان را ارائه می کنند استدلالهایی است که مبتنی بر مراقبت است، مبتنی برالتزام و قوانین است و استدلالهایی که پسرها ارائه می کنند استدلالهای عدالت محوری هستند. گیلیکان از این نتیجه می گیرد که دخترها وپسرها یک تفاوتی دارند و آن تفاوت، تفاوت ارزشی نیست. یعنی اینکه استدلالهای اخلاقی اشان متفاوت است. نمی توانید بگویید متفاوت است پس استدلال اخلاقی دخترها بهتر است یا استدلال اخلاقی پسرها بهتر است. ایشان می گوید اینها اصلا دو جور برداشت دارند، دو جور استدلال دارند. این برداشت ایشان در مقابل برداشتی است که پیش از این فروید داشته و پیش از این کلبرت داشته چون قبل از این در واقع می گفتند زن و مرد متفاوت هستند در قواعد اخلاقی اشان منتهی زنها توان رسیدن به مراحل بالای اخلاقی را ندارند. ( گیلیکان شاگرد کلبرت بوده. گیلیکان در تجربه های اولیه 6 مرحله اخلاقی را تعریف می کند. 3مرحله هستند که هر کدام 2 مرحله دارند. این مراحل، مراحل رشد اخلاقی هستند و بعد توضیح می دهد که غالبا زنها در مرحله سوم متوقف می مانند و به مراحل بالاتر نمی توتنند برسند. غالب انسانها تا مرحله پنجم پیش می روند، خاص الخواص می توانند به مرحله ششم برسند ولی در این میان بین زن ومرد یک فرقی هست که زنها در مرحله سوم متوقف می مانند. گیلیکان معتقد است این نظامی که شما تعریف می کنید نظام کاملا مردانه ای است. یعنی شما تجربیات و آزمایشاتتان، آزمایشهایی هستند که به ضرر زنها بوده و شما نگاه جنسیتی داشتید. آیا شما واقعا می توانید نتیجه بگیرید زنها به لحاظ اخلاقی رشد کمتری نسبت به مردها دارند یا پیش فرضتان نادرست بوده؟ به نظر می رسد پیش فرض شما نادرست است. ایشان کتابی دارد به نام «باصدای متفاوت». ایشان می گوید دخترها وپسرها دو جور استدلال دارند وقتی که دو جور استدلال دارند شما نمی توانید با استدلال یکی بر دیگری احتجاج کنید. اینها دو مسیر را دارند طی می کنند نمی توانی بگویی کدام بهتر است. تحقیقاتی که گلیکان انجام می دهد برعلیه تحقیقات فروید و کلبرت هست. فضا را برای اندیشمندان فمنیستی باز می کند. تا الان فمنیستها درگیر بودند با یک مسأله ای به نام تفاوتهای رفتاری وچون این تفاوتهای رفتاری معمولا باعث می شد که زنها در موقعیت ضعیفی قرار بگیرند، فمنیستهای اولیه آمدند ودر مقابل این تفاوتها واقع شدند. بحث وضع اصطلاح جنس و جنسیت ناظر به این بود که تفاوتها را کم رنگ کنند، تفاوتها را کم اثر کنند. گفتند ما دو چیز داریم یک تعبیری داریم تحت عنوان جنس و دیگری جنسیت. بنابراین تفاوت‌های ما یکسری جنسی و یکسری جنسیتی است. تفاوتهای جنسی، تفاوتهایی هستند که ذاتی‌اند ولی تفاوت‌هایی هستند که بیولوژیکی‌اند. بنابراین همانطور که ذکر شد، فمنیست‌ها با تفاوت‌های زن و مرد مسأله داشتند و تفاوت‌ها را وسیله‌ای برای استثمار و تحقیر زنان می‌دانستند و به همین دلیل اصل تفاوت‌ها را انکار کرده و بحث تفکیک جنس از جنسیت را مطرح می‌کردند تا نشان دهند تفاوتها حداقلی‌اند. آنان مدعی بودند یک دسته از تفاوتها، جنسی هستند که مربوط به بیولوژیک و ثابت و حداقلی می‌باشند اما سایر تفاوتها، جنسیتی‌اند. از نظر آنان این تفاوتها ذاتی و دائمی و ثابت نیستند بلکه برساخته‌ی محیط و اجتماع‌اند. وقتی تحقیقات گیلیکان و مبحث صدای متفاوت مطرح شد، فمینیست‌ها دیدند می‌توانند برای رهایی از مسأله‌ی استثمار و تحقیر زنان، به جای انکار تفاوت‌ها و پناه بردن به تفکیک جنس از جنسیت، به گونه‌ای دیگر به تفاوتها نگاه کنند. به این ترتیب پیرو سخنان گیلیکان گفتند دو دسته قاعده داریم. تفاوتها وجود دارند ولی با یک معیار نمی‌توان خصوصیات زن و مرد را مورد سنجش قرار داد. بعدها پا را از این فراتر نهادند و حتی وجود تفاوتهای میان زن و مرد را مثبت تلقی کردند، زیرا معتقد بودند این تفاوتها علاوه بر تمایز زن و مرد ، نشان دهنده‌ی برتری زنان است، چرا که نشان می‌دهد اخلاق زنان بهتر از مردان است. از این رو نه تنها تفاوتها را انکار نکردند بلکه بر آن اصرار ورزیدند. پس از این، زنان مدعی شدند که هنجارهای زنانه، هنجارهای بهتری هستند و این هنجارها باید به اجتماع تعمیم داده شوند. این گروه‌ها مدعی بودند در روابط میان انسان‌ها ، معمولاً دو طرف در وضعیت یکسانی قرار ندارند(مانند رابطه ريیس و مرئوس یا استاد و شاگرد و ...) و در روابط اجتماعی، فرادست و فرودست، فراوان وجود داشته و این موقعیت نامتوازن عرصه را برای بی عدالتی فراهم می‌کند. فمینیستها معتقدند این رابطه در خانواده هم وجود دارد؛ مثلاً میان مادر و فرزند. با این وجود هیچ‌گاه در این رابطه نامتوازن، مادران به فرزندان خود ظلم نمی‌کنند. از نظر آنان رابطه مادر و فرزندی را می‌توان برای سایر روابط اجتماعی الگو قرار داد. به بیان دیگر هنجار اخلاقی که در روابط مادر و فرزند وجود دارد قابل تعمیم است به عرصه‌ی اجتماع. البته طرفداران این دیدگاه خود چهار گروه هستند و برخی اخلاق مادرانه و برخی اخلاق زنانه و برخی اخلاق همجنس گرایانه را مطرح می‌کنند.

اخلاق زنانه

اخلاق مادرانه==

اخلاق هم‌جنس‌گرایانه

]]