افسانه نجمآبادی
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | 1325؛ ایران، تهران |
محل سکونت | آمریکا- انگلستان- ایران |
خدمات | |
تحصیلات | دکترا جامعه شناسی |
محل تحصیل | دانشگاه هاروارد |
شغل | تاریخ نگار، استاد دانشگاه |
افسانه نجمآبادی، نظریهپرداز، تاریخنگار ایرانی- آمریکایی، استاد دانشگاه هاروارد در رشتۀ مطالعات زنان
افسانه نجمآبادی بیشتر پژوهشهای این پژوهشگر بر روی بررسی شیوههای تاریخنگاری جنسیت و سکسوالیته در تاریخ ایرانِ قرن نوزدهم و دوران معاصر متمرکز است. مهمترین اثر او کتاب «زنان سبیلو و مردان ریشدار» است. خانم نجمآبادی در نگارش این کتاب بیش از همه وامدار میشل فوکو و کتاب «تاریخ جنسیت» او است. این کتاب، هم جنسگراییِ مردانِ ایرانی در دوران قاجاریه و پیش از آن را به صورت موضوعی عادی در جامعه به نمایش میگذارد. و در اواخر کتابش به صورت غیرمستقیم از همجنسگرایی قبحزدایی کرده و سعی دارد آن را از یک گرایش منحرفانه به میلی طبیعی که ریشه در تاریخ دارد تبدیل کند.
زندگینامه
افسانه نجمآبادی در محله شیخ هادی تهران به دنیا آمد. وی نوهی نوهی شیخ هادی نجمآبادی روحانی تجددخواه دوران مشروطه میباشد. پدرش مهندس کشاورزی و مادرمش معلم آموزش و پرورش بود.
خانم نجمآبادی میگوید: پدر و مادرم هر دو بر آموزش تأکید داشتند و مهمترین وظیفه من و خواهرم رفتن به دنبال تحصیل بود. نجمآبادی دوران تحصیل خویش را جنین تعریف میکند: «از کلاس هشتم و نهم دبیرستان (طبق نظام آموزشی آن دوره) به دنبال ریاضی و فیزیک بودم. در دبیرستان ریاضی و در دانشگاه کارشناسی و کارشناسیارشد فیزیک خواندم و خیلی به دنبال کتاب خواندن در خارج از حیطه کاری خودم نبودم. عشق من به کتاب خواندن به حیطههای دیگر برمیگردد. به سالهای دکترا و بعد از دکترا که تغییر رشته دادم و از فیزیک به جامعهشناسی آمدم. در دانشگاه تهران دو سال فیزیک خوانده بودم و بعد در سال ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به امریکا رفتم و لیسانسم را در همان رشته فیزیک در دانشگاه هاروارد گرفتم. فوق لیسانسم را هم در هاروارد گرفتم و بعد تغییر رشته دادم. بعد از رفتن به انگلیس شروع به تحصیل در رشته جامعهشناسی کردم. [۱] [۲] سال ۱۳۵۳ که من به انگلیس رفتم دههای بود که همه در حال و هوای این بودند که ایران تغییری میکند یا نه. از زاویه مطالعات دانشگاهی علاقهام این بود که که موضوع تز دکترایم درباره مسألهای باشد که کمکی به فهم من و شاید دیگران بکند و مفید واقع شود. در آن زمان، ایران وارد دوره حرکات اجتماعی و بعد هم انقلاب شد. مثل بسیاری از دیگر ایرانیان من هم بین شهریور ۱۳۵۷ تا تابستان ۱۳۵۹ کمابیش در ایران بودم. در سال ۱۳۶۳ از تز دکترایم دفاع کردم. از سال ۱۳۷۱ درکالج بارنارد (دانشگاه کلمبیا) مشغول به تدریس شدم. از سال ۱۳۸۰ هم کرسی فعلی دانشگاه هاروارد را دارم که نیمی در تاریخ و نیمی دیگر در مطالعات زنان است.»[۳]
آثار
پژوهشهای اخیر این پژوهشگر بیشتر بر روی بررسی شیوههای تاریخنگاری جنسیت و سکسوالیته در تاریخ ایرانِ قرن نوزدهم و دوران معاصر متمرکز است. نجمآبادی تاکنون تألیفات و پژوهشهای بسیاری به زبان انگلیسی و فارسی منتشر کرده است. کتاب او با عنوان «زنان سیبیلو و مردان بیریش: نگرانیهای جنسیتی در مدرنیته ایرانی» یکی از مهمترین آثار اوست؛ که با نگاهی جانبدارانه به تغییر مقولات جنسیت و تمایلات جنسی بر اثر مدرنیته در عصر قاجار میپردازد. از این مورخ در نشر بیدگل مجموعه مقالاتی در کتاب «چرا شد محو از یادِ تو نامم؟» با ترجمۀ شیرین کریمی منتشر شدهاست. بحث غالب مقالات حاضر در این کتاب بازخوانی دوبارۀ تاریخ برای یافتن رد و نشان زنان در تاریخ معاصر ایران و همچنین بررسی بازنماییهای میل زنان در داستانهای شناختهشدۀ ایرانی است.
نقد کتاب «زنان سیبیلو و مردان بیریش»
کتاب «زنان سیبیلو و مردان بیریش» با عنوان فرعی «نگرانیهای جنسیتی در مدرنیته ایرانی» اثری از افسانه نجمآبادی است که برای نخستین بار در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. نویسنده کتاب پای سفرنامهها، زندگینامهها، اشعار، رمانهای فارسی، نمادهای ضربشده بر روی مسکوکات و غیره را به میان آورده تا به هدف اصلی خود یعنی ماجرای دگرگونی امور جنسیتی و امیال جنسی در دوران قاجار بپردازد. هر چند نویسنده سعی کرده نسبت به پذیرش یا عدم پذیرش همجنس خواهی(گرایی) خود را خنثی نشان دهد و فقط تحولات تاریخی را بیان کند. ولی در نهایت خصوصا در اواخر کتاب خواننده کاملا متوجه میشود که نویسنده بحث را به حاشیه میراند و غیرمستقیم در این بخش از همجنس خواهی قبح زدایی میکند و سعی میکند آن رااز یک میل منحرفانه به میلی طبیعی تعبیر کند.
یکی از مهمترین ادعاهای وی در این کتاب حول محور این مسئله شکل یافته که چگونه نوع خاصی از میل و رفتار جنسی توسطِ فرهنگ ملی ناخوانا شد.
او در صفحاتی از کتاب از «مردان و زنان ایرانی» و یا میل جنسی یا کردار جنسی «در میان ایرانیان» سخن میگوید و بهصراحت «ایران» را یک واحد یکپارچهی تجربه، گونهای «سوژه»ی منسجم و یکدستِ تجربه به شمار میآورد و از درک و فهم و تجربهی ایرانیان، بهمنزلهی درک و فهم و تجربهای واحد و یکپارچه و فارغ از هرگونه پارادوکس و تعارض و شکاف حرف میزند و روایتی از دگرگونیِ این واحد یکپارچه از یک وضعیت به وضعیتی دیگر ارائه میکند: «دگرگونیِ تمایلات جنسی «ایرانیان» در قرن نوزدهم؛ روایتی از «مدرنیتهی ایرانی» براساس مفهوم «جنسیت»
براساس این روایت، در اوایل دوران قاجار «زیبایی فارغ از وجوه جنسیتی» بوده است و «زنان و مردان زیبا با ویژگیهای بسیار مشابهی از نظر بدنی و چهره به تصویر میآمدند». ((در منابع مکتوب آن دوره نیز، زیبایی زن و مرد به طور یکسانی وصف شده است؛ این تصاویر و توصیفها جلوههای دیداری و گفتاریِ عشق و میلی «همجنسخواهانه»اند. مردان نوجوان تا قبل از آنکه بر صورتشان ریش و سبیل بروید، ابژهی میل مردان بالغ بودهاند. براساس این تحلیل، «احکام ضد تراشیدن ریش، نشان از هراس فرهنگیای دارد که در آن مردان جوان ممکن است بخواهند ابژهی میل باقی بمانند، به جای اینکه به مرحلهی سوژگی انتقال یابند. [۴] نجمآبادی سابقهی این امر را در «سدههای میانه»ی تاریخ ایران شناسایی میکند و مینویسد: ((عشق و میل مردانه که ارتباط تنگاتنگی با مفاهیم زیبایی در گفتمان سدههای میانهی ایران دارند، همانقدر که میتوانست در چهرهی زنی زیبا نمایان شود، میتوانست در چهرهی مردی زیبا نیز خود را عیان کند و این امر تا قرن نوزدهم ادامه پیدا میکند.))
نجمآبادی برای اثبات این مشاهدات شواهد تجربی ارائه میکند: ((مثلاً دربارهی شاه سلطان حسین صفوی آوردهاند که «به نسوان میلی تمام نداشت»؛ و دربارهی شاه طهماسب دوم گفتهاند: «یک یوسف شمایلی را بر هزاران زلیخاجمال لیلیمثال شیرینخصال ترجیح میداد». یا: عضدالدوله نه تنها از تعدد زوجات فتحعلیشاه، بلکه از مشغولیت درازمدت او به نظربازی با پسران جوان زیبارو خبرداده است. یا: میرزا عباس فروغی شاعر دربار محمدشاه که «بیشتر عمر خود را با امردان پریچهر از خود بیخود بوده است)). به همین ترتیب، فصل اول کتاب پر است از نام و وصف مردان درباری که به «زنانْ بی میل» و «عشاقِ پسران زیبارو» بودهاند. اما این وضعیت در طول قرن نوزدهم تغییر میکند(( و تا اواخر قرن نوزدهم روابط همجنسخواهانه به امری مذموم تبدیل میشود تا جایی که بهمنزلهی ابزاری برای انتقاد سیاسی از مخالفان و یا نقد اخلاقیِ «کشوری رو به انحطاط» مورد استفاده قرار میگیرد. در حالی که اسناد فراوانی دال بر فعالیت جنسی میان مردان دوران قاجار باقی مانده است، و حتی نگهداری پسران جوان توسط مردان بالغ به عنوان یار و ندیم امری متعارف به شمار میآمده است، و حتی نامی هم برای آن وجود داشته («آدمداری»)).
((ازاواخر عصر ناصری به بعد، عشق دگرجنسخواهانه به هنجار تبدیل میشود و ازدواج از پیمانی مبتنی بر تداوم نسل به پیمانی رمانتیک تغییر میکند.)) نجم آبادی در طول بحث پرسش تبارشناسانه را مطرح میکند اما پاسخی که به این پرسش میدهد با تمام تلاشی که انجام میدهد ناتمام میباشد. او پاسخ این پرسش «چه شد که عشق و میل جنسیِ همجنسخواهانه جای خود را به عشق و میل جنسیِ دگرجنسخواهانه داد و رابطهی عاشقانهی مرد با زن به هنجار تبدیل شد؟» را چنین پاسخ میدهد: ((در قرن نوزدهم ایرانیان از این نکته آگاه شدند که کردارهای جنسی و عشق مرد بالغ با مرد که در ایران متداول بود، از دید اروپاییان رذیلت اخلاقی محسوب میشد. … مردان ایرانی که با اروپاییان در داخل یا خارج از ایران تعامل داشتند، نسبت به اینکه امیالشان زیر نگاه موشکافانهی دیگران قرار گرفته است، به شدت حساس شدند، تمایلات همجنسدوستانه باید مخفی میماند و انتقال همجنسدوستی به زیر نقاب دگرجنسدوستی یکی از ویژگیهای مدرنیته شد)).
خانم نجمآبادی، بدون توجه به شکافها و ترکها و ستیزها و منازعههای اجتماعی، از تجربه و درک «ایرانیان» و «مدرنیتهی ایرانی» سخن گفتهاند. آیا به همین سادگی میتوان همهی کسانی را که در یک واحد حکومتی زندگی میکردهاند (میکنند) یک کل یکپارچه واحد به شمار آورد و تجربهی واحدی را به آنان نسبت داد؟ آیا خود «واحد حکومتی» در یک جامعه نشانهای از ستیزها و منازعهها در آن جامعه نیست؟ آیا تفاوت در شرایط اجتماعی و شیوهی زندگی، تجربه و درک انسانها یا به بیان دقیقتر، نحوهی پدیدارشدن امور بر آنها را متفاوت نمیکند؟ آیا همهی ایرانیان در دورههای مورد بررسیِ نجمآبادی در شرایط اجتماعیِ واحدی زندگی میکردهاند و الزامات واحدی بر زندگیِ اجتماعیِ ایشان حاکم بوده است؟ و درنتیجه، خانواده و تجربهی جنسی و نقش زنان و مردان نزد همهی آنها یکسان بوده است و زیبایی و عشق و فعالیت جنسی به نحو واحدی بر ایشان پدیدار میشده است؟ آیا پیشهوران شهری و دهقانان نیز در نیمهی اول قرن نوزدهم زیباییِ زن و مرد را یکسان وصف میکردهاند و در میان اینان نیز پسران نوجوان تا قبل از این که ریش بر صورتشان سبز شود، ابژهی میل مردان بودهاند؟ آیا در میان دهقانان نیز خانواده صرفاً جایگاه تولید مثل بهشمار میآمد و دوستی و عشق و میل جنسی مفاهیمی متعلق به حیطهی مناسبات اجتماعی میان همجنسان بود؟ آیا در میان پیشهوران هم «مردانگی» و «زنانگی» در حوزههایی چون قراردادِ جنسی ازداواج و سلسه مراتب قدرت خانواده کاربرد داشتند، ولی در حوزهی عشق و میل این کاربرد را نداشتند و هیچ سطح تماس و وجه اشتراکی میان عشق و ازدواج نبود؟ آیا در خانوادهی دهقانی نیز مناسبات قدرت میان زن و مرد دقیقا همان مناسبات قدرت میان زن و مرد در خانوادههای طبقات بالا بود؟ آیا «بچه» در میان دهقانان و پیشهوران شهری نیز بهمعنای نوجوان و «امرد» در میان طبقات فرادست بود و در ترکیبهای مربوط به کردارهای جنسی میان نوجوان مرد بالغ (نظیر «غلامبچه»، «کافربچه» و «ترسابچه») به کار میرفت؟ منظور از طرح این پرسشها فقط ایجاد حساسیت لازم برای بهخاطرآوردنِ شکافها و ترکهای اجتماعی است؛ یادآوریِ این نکته که جامعه نه یک کل هماهنگ و یکپارچه، بلکه گونهای «میدان نبرد» است. درواقع، آنچه در تحلیلهای خانم نجمآبادی غایب است، «حساسیت طبقاتی» است، حساسیتی که منازعهها و ستیزها و در نتیجه، تفاوتها را درک میکند. خانم نجمآبادی برای نوشتن تاریخی که زنان و امور جنسی و در نهایت، همجنسخواهی در آن در حاشیه نباشد، طبقات فرودست را در حاشیه قرار داده است. و این خطر نه فقط تاریخنویسی، بلکه هر نگرش و موضعگیری سیاسی را که بدون حساسیت طبقاتی فقط روی زنان یا دگرباشان متمرکز شود تهدید میکند(زنان کدام طبقه؟ تجربهی «دگرباشی» براساس هستی اجتماعیِ کدام طبقه؟
خانم نجم آبادی عامل اصلی در چرخش گرایش و تغییر مناسبات و میل جنسی را در رویارویی و تقابل با فرهنگ غربی-اروپایی میداند و این چنین مطرح میکند: ((دیدن زنان اروپایی که همپای مردانشان در فضاهای عمومی قدم میزنند، آتشی در دل منورالفکران فرنگرفته برانگیخت. اکنون برای دربرکشیدن معشوق پیشرفت راهی نمانده بود جز از برکشیدن محبوبهای گذشته. بدین سبب محبوبهای پیشین یکییکی از صحنه محو شدند و جای خود را به یگانه محبوب دوران مدرن یعنی «زن» دادند. این آغاز روند دگرجنسخواهانه کردن تمایلات جنسی بود. تمایلاتی که در دورانهای پیشین محدود به دوگانه زن/مرد نمیشد بلکه تکثری از اشکال مختلف را دربرمیگرفت.))
نجمآبادی با بازخوانی متون قاجار تاکید میکند که فمینیستها با تأکید مؤکد بر دوگانه جنسیتی مرد-زن و سوار کردن مطالبات خود بر این دوگانه نقشی پررنگ در حذف تمایلات جنسی پیشامدرن از حافظه جمعی ایرانیان بازی کردند. خواست عدالت جنسی، حقوق برابر، تقسیم برابرِ نقشهای اجتماعی، از بین رفتن تفکیک جنسیتی و... همه بر مدار دوگانه زن/مرد میچرخد. از اینروست که نویسنده باور دارد نطفه گفتار فمینیستی در ایران به هزینه از میان برداشتن تمایلات دیگر بسته شده است.
به هر حال آنچه بیشتر از هر موضوع دیگری نویسنده کتاب در صدد تبیین و تثبیت آن برآمده است این است که هم جنسگراییِ مردانِ ایرانی در دوران قاجاریه و پیش از آن که به صورت موضوعی عادی در جامعه بوده و برکسی نیز پوشیده نبوده ؛ به عبارت دیگر این میل انحرافی در میان جامعه آن روز به رسمیت شناخته شده بود به گونهای که میتوان آثار و شواهد آن را در میان نقاشی، شعر، ادبیات، مسکوکات... به آسانی شناخت. خانم نجم آبادی در کنار اینکه این میل و گرایش به همجنس را یک رابطه عادی میداند در جایی دیگر آن را موجب تنهایی، افسردگی و گوشهنشینی زنان میداند.این تناقض و پارادوکس نشان میدهد که این نوع از گرایش، طبیعی و جز رابطههای پذیرفته شده در آن دوره نبوده است، چرا که اگر بود نباید موجب تنهایی، افسردگی و گوشهنشینی زنان میشد.
پانویس
- ↑ «Afsaneh_Najmabadi»، درویکی پدیا انگلیسی
- ↑ «تاریخنگاری دوره پهلوی، روزگار قاجار را دوره ظلمت و بیسوادی زنان معرفی میکرد»، سایت مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی
- ↑ محمدی، «تاریخ نگاری زنان قاجاری درآن سوی مرزها»، مگیران، 13 تیر 1395ش
- ↑ نجم آبادی، «زنان سیبیلو و مردان بیریش: نگرانیهای جنسیتی در مدرنیته ایرانی»، 1398ش
منابع
- نجم آبادی، افسانه، «زنان سیبیلو و مردان بیریش»، مترجم: واقفی، ایمان؛ کامل، آتنا. تهران: نشر تیسا،1396ش
- «افسانه نجمآبادی»، در ویکی پدیا، بازدید 26 بهمن 1401ش
- «افسانه نجمآبادی»، در ویکی گفتارود، بازدید 26 بهمن 1401ش
- «Afsaneh_Najmabadi»، در ویکی پدیای انگلیسی، بازدید 25 بهن 1401ش
- «تاریخنگاری دوره پهلوی، روزگار قاجار را دوره ظلمت و بیسوادی زنان معرفی میکرد»، سایت مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، بازدید 25 بهمن 1401ش
- محمدی، حمیدرضا، «تاریخ نگاری زنان قاجاری درآن سوی مرزها»، مگیران، 13 تیر 1395ش