زن غربی (تاریخچه) در اندیشه آیتالله خامنهای
این مقاله با توجه به محتوای بیانات آیتالله خامنهای تالیف شده است و دیگر آثار ایشان را دربر نمیگیرد. |
افراط و تفریط در مساله زن و خانواده مبنا و مساله اصلی غرب در مساله ظلم و ستم به زن در گذشته و حال بوده است. دنیای ﻏﺮب، به پاس جبران تفریط گذشته، افراط در مساله زن را پیش گرفت که نتیجه و ثمره آن ابتذال، بیهویتی، سرگردانی و افسردگی زنان جهان غرب بود. ﺗﺎ ﺷﺼﺖ، ﻫﻔﺘﺎد ﺳﺎل ﻗﺒﻞ از اﻳﻦ، در ﺗﻤﺎم اروﭘﺎ و ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ، زن ﻓﻘﻂ در ﺳﻴﻄﺮهی ﻣﺮد ﻳﺎ ﻣﺮد ﺧﻮد و ﻳﺎ ﻳﻚ ﻣﺮد دﻳﮕﺮ مانند ﺻﺎﺣﺐ ﻛﺎرﺧﺎﻧﻪ و ﻣﺰرﻋﻪ میتوااﻧﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ و ﻫﻴﭻ ﺣﻘّﻰ از ﺣﻘﻮق اﺻﻠﻰ ﻳﻚ اﻧﺴﺎن در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪی ﻣﺘﻤﺪّن را ﻧﺪاﺷﺖ. حق رای و حق مالکیت و حق معامله ﻧﺪاﺷﺖ. ﺑﻌﺪها زن را ﺑﻪ ﻣﻴﺪان ﻛﺎر و زﻧﺪﮔﻰ و فعالیت اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻛﺸﺎﻧﺪﻧﺪ؛ اما در ﻫﻤﺎن ﺣﺎل، ﺗﻤﺎم وﺳﺎﻳﻞ را ﺑﺮای ﻟﻐﺰش زن ﻓﺮاﻫﻢ ﻛﺮدﻧﺪ و او را در ﻣﺘﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ، رﻫﺎ و ﺑﻰﭘﻨﺎه ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ. ﻏﺮبیها در زﻣﻴﻨﻪی ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻃﺒﻴﻌﺖ زن و ﭼﮕﻮﻧﮕﻰ ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﺟﻨﺲ زن، دﭼﺎر اﻓﺮاط و ﺗﻔﺮﻳﻂ ﺑﻮدهاﻧﺪ. [۱]
تاریخچه
قبل از احقاق حقوق
شخصیت انسانی
اروپا مهد جریانهای فمنیستی و داعیهدار دفاع از حقوق زنان است. همان اروپایی که در تاریخش عدم توجه به شخصیت انسانی و حقیقی زن؛ برجسته و قابل مشاهده است. به گونهای که شخصیت انسانی زن از تشکیک در انسانیت تا برده بودن، در خدمت ﻣﺮد و برای ﻣﺮد بودن، در حال نوسان بوده است. در بازهای از زمان بحث بر سر انسانیت زن و شک در داشتن روح انسانیاش بوده و در بازهای حیطهی گفتو گو بر سر تملک و تحت قیمومیت و سیطره ﻣﺮد قرار گرفتن او، محل نزاع بوده است:«وقتی ﺑﻪ ﺗﺎرﻳﺦ اروﭘﺎ ﻧﮕﺎه میکنیم و ﻫﺮ ﭼﻪ ﻋﻘﺐ میرویم، اﻳﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ در کتابهای ﺗﺎرﻳﺦ اروﭘﺎ، بخصوص در کتابهای ﻫﻨﺮی و رمانهای ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ وﺿﻊ ﻣﻐﺮب زﻣﻴﻦ، ﻛﺎﻣﻼً ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺮﺧﻮرد آنها ﺑﺎ زن، ﺑﺮﺧﻮرد ویژهای اﺳﺖ. ﺑﺮﺧﻮردی اﺳﺖ ﻛﻪ اﺳﻼم آن را رد میکند. برمبنای اﻳﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻠﻂ، ﺟﻨﺲ ﻣﺮد اﺟﺎزه ﭘﻴﺪا میکند ﻛﻪ از ﺟﻨﺲ زن، ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻰ اﻟﺘﺬاذ ﺑﺒﺮد. اﺻﻼً ﻫﺪف اﻳﻦ اﺳﺖ. اﻳﻦ، از ﻓﺮﻫﻨﮓ روم ﻗﺪﻳﻢ و اﻣﭙﺮاﻃﻮری روم، ﺑﻪ شکلهای ﻣﺨﺘﻠﻒ، از آنوقت وﺟﻮد دارد. یکوقت زنﻰ از طبقهی اﺷﺮاف اﺳﺖ؛ اﻳﻦ ﻧﺴﺒﺖ و اﻳﻦ راﺑﻄﻪ ﺑﺎ او، در ﻳﻚ ﺳﻄﺢ اﺳﺖ. یکوقت ﻳﻚ زن رﻋﻴﺖ اﺳﺖ؛ یکوقت زنﻰ ﻓﻘﻴﺮ اﺳﺖ؛ یکوقت زنﻰ بیسواد اﺳﺖ؛ ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﻫﺮ ﻳﻚ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ باحال اوﺳﺖ. اﻟﺒﺘّﻪ ﺑﺪﻳﻬﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻧﺤﻮ سوءاستفاده از زن، ﮔﺎﻫﻰ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻧﻮﻋﻰ تملق ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اوﺳﺖ، اما اﻳﻦ تملق ﮔﻔﺘﻦ، ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی اﺣﺘﺮام و ﺗﻜﺮﻳﻢ واﻗﻌﻰ ﻧﻴﺴﺖ. اﻳﻦ، اﻫﺎﻧﺖ واﻗﻌﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ مثالهای روﺷﻦ و واﺿﺤﻰ دارد و نمیخواهم وارد آنها ﺷﻮم. ﺑﻌﻀﻰ از آنها ﺷﺎﻳﺪ از ﺗﺄدب ﻫﻢ خارج باشد. ﭼﻪ، اینها واﻗﻌﻴﺎﺗﻰ اﺳﺖ. ﻣﻦ ﺧﻮاﻫﺶ میکنم ﺷﻤﺎ خانمها ﺑﻪ اﻳﻦ قضیه فکر ﻛﻨﻴﺪ و آن مثالهای روﺷﻦ و واﺿﺢ را ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﺪ و ﺑﻪ زنان ﺗﻔﻬﻴﻢ ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ.» [۲]
بهترین راه شناخت ملتها رجوع به کتابهای تاریخی آنهاست و بهترین کتابها برای شناخت و فهم فرهنگها؛ کتابهای ادبیات و داستانی است که برخاسته از عرف و فرهنگ عامهی مردم بوده است. وضعیت شخصیت زن در تاریخ غرب را میتوان از رمانهای کهن ایشان دریافت نمود:« به نمایشنامه معروف شکسپیر نگاه کنید و ببینید که نوع نگاه به زن در فرهنگ اروپایی و غربی چگونه بوده است. ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺑﺎ چه نفسی و ﺑﺎ ﭼﻪ زﺑﺎﻧﻰ و ﺑﺎ ﭼﻪ دﻳﺪی در اﻳﻦ نمایشنامهها و ﺳﺎﻳﺮ ادبیات غربی ﺑﻪ زن ﻧﮕﺎه میشود! ﻣﺮد در ادﺑﻴﺎت ﻏﺮﺑﻰ، ﺳﺮور و ارﺑﺎب زن و اﺧﺘﻴﺎردار اوﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻰ از نمونههای اﻳﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ و آﺛﺎر آن، اﻣﺮوز ﻫﻢ ﺑﺎﻗﻰ اﺳﺖ. در ﻫﻤﺎن نمایشنامههایی ﻛﻪ اﺷﺎره ﻛﺮدم، آنچه ﺷﻤﺎ میبینید، ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ؛ [[دﺧﺘﺮ]]ی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ازدواج ﺷﺪه اﺳﺖ، زنﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻃﺮف ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ رﺳﻴﺪه اﺳﺖ، خانوادههایی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ زن در آن در نهایت فشار است.» [۳]علاوه بر رمانها و متون ادبیاتی، نمایشنامهها به جهت آنکه به دنبال جذب مخاطب بوده و برای این منظور باید مطابق طبع عامهی مردم میبود؛ جهت شناسایی فرهنگ غالب و عامیانه، بهترین منبع به شمار میآید. «نمایشنامههای ﺷﻜﺴﭙﻴﺮ، داستانهایی ﺗﺎرﻳﺨﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ او آنها را ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻜﻞ زﻳﺒﺎ درآورده و ﻏﺎﻟﺒﺎً ﻫﻢ از دﻳﺪﮔﺎه ﺧﻮد آنها «ارزﺷﻰ»اﺳﺖ. نمایشنامههای ﺷﻜﺴﭙﻴﺮ، ﻫﻤﻴﻦ «ﺗﺎﺟﺮ وﻧﻴﺰی» ﻳﺎ آنیکی «اﺗﻠﻠﻮ» همهاش آﺛﺎر ارزﺷﻰ اﺳﺖ؛ ﻣﻨﺘﻬﺎ ارزش ﻏﺮﺑﻰ. مثلاً «رام ﻛﺮدن زن ﺳﺮﻛﺶ» ﻳﻜﻰ از ﻫﻤﺎن ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎﻣﻪﻫﺎی ارزﺷﻰ اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻧﻤﺎﻳﺸﻨﺎﻣﻪ، از دﻳﺪﮔﺎه ﺷﻜﺴﭙﻴﺮ، همهی ارزش و اﻫﻤﻴﺖ زن ﺑﻪ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻄﻴﻊ و ﺑﺮدهی ﻣﺮد ﺑﺎﺷﺪ. خانمها ﺧﻮب اﺳﺖ ﺗﻌﺪادی از نمایشنامههای ﺷﻜﺴﭙﻴﺮ را اﮔﺮ ﻧﺨﻮاﻧﺪهاﻧﺪ، ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ زن در ﭼﺸﻢ غربیها ﭼﻴﺴﺖ؟! از دﻳﺪﮔﺎه آنها، ﻣﺮد ﺳﺮور زن اﺳﺖ! در ﻫﻤﻴﻦ نمایشنامهی اﺗﻠﻠﻮ، اﺗﻠﻠﻮ ﻛﻴﺴﺖ؟ اﺗﻠﻠﻮ ﻳﻚ سیاهپوست بیاصلونسب اﺳﺖ و ﻃﺮف ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻳﻚ ﺧﺎﻧﻢ اﺷﺮاﻓﻰ اﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺎم لزﻣﻮﻧﺎ. زن، ﺧﺎﻧﻤﻰ اﺷﺮاﻓﻰ و زﻳﺒﺎ و ﻣﺮد، ﻳﻚ ﺳﻴﺎه گردنکلفت ﻛﻪ در ﺟﻨﮓ ﻣﻬﺎرت ﺑﻪ ﺧﺮج میدهد و ﺳﺮﺑﺎز ﺧﻮﺑﻰ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻣﺠﺮدی ﻛﻪ اﺗﻠﻠﻮی سیاهپوست، ﺷﻮﻫﺮ لزﻣﻮﻧﺎی اﺷﺮاﻓﻰ میشود، دﻳﮕﺮ زن ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ او ﺑﮕﻮﻳﺪ «ﺳﺮور ﻣﻦ». ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻣﺮد، اینقدر ﺣﻖّ دارد ﻛﻪ زن را ﺑﻪ دﺳﺖ ﺧﻮدش ﺧﻔﻪ ﻛﻨﺪ؛ ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ ﺳﻮءﻇﻨﻰ ﺑﻪ او پیدا کرده اﺳﺖ. توجه میکنید؟ ﺣﺎﻻ اینها را ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎ اﺳﻼم. در اﺳﻼم اﻳﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ و اﻳﻦ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﻠﻪ؛ در اﺳﻼم ﻫﻢ ازدواج ﻳﻚ دﺧﺘﺮ اﺷﺮاﻓﻰ زﻳﺒﺎی ﺑﺎ اﺻﻞ و ﻧﺴﺐ را ﺑﺎ ﻳﻚ ﭘﺴﺮ زﺷﺖ بیاصلونسب، ﻛﻪ ﻫﻤﺎن داﺳﺘﺎن ﻣﻌﺮوف «ﺟﻮﻳﺒﺮ» اﺳﺖ، دارﻳﻢ؛ اما اﻳﻦ دﺧﺘﺮ، وقتیکه ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮی ﺟﻮﻳﺒﺮ درمیآید، ﺷﻮﻫﺮ «ﺳﺮور او» نمیشود. در «اﺗﻠﻠﻮ» ﺑﻪ ﻣﺠﺮّدی ﻛﻪ زن اﺷﺮاﻓﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮی سیاهپوست درمیآید، ﻣﺮد «ﺳﺮور» زن ﻣﺤﺴﻮب میشود. اﻳﻦ ﻧﮕﺮش ﺑﻪ زن را ﻣﻼﺣﻈﻪ ﻛﻨﻴﺪ! در آن دﻳﺪﮔﺎه، زن، همهی ارزﺷﺶ ﺑﻪ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﻳﺪ و ﺑﺮده و ﻣﺨﻠﺺ و ﻣﻄﻴﻊ درﺑﺴﺖ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺎﺷﺪ. اینها نشاندهندهی ﻧﮕﺮش غربیها ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ زن اﺳﺖ و ﭼﻘﺪر ﻫﻢ ﻧﮕﺮش ﺑﺪی اﺳﺖ! »[۴]
منشأ تحقیر، اهانت، ظلم و ستم به زن را میتوان در نوع نگاه، فرهنگ، آداب و رسومی دید که بر تمام اروپا حاکم بوده است و هنوز هم ادامه دارد. آداب و سنتی که ریشه در فرهنگ روم باستان دارد. فرهنگی که فهمش از وجود زن، وسیلهای برای التذاذ ﻣﺮد بود. وسیلهای که هنر و تواناییاش در جلوهگری و تلاش برای کسب جذابیتهای جنسی تعریف میشد.«پایهی ﺗﻤﺪّن اﻣﺮوز اروﭘﺎﻳﻰ، ﻫﻤﺎن ﻓﺮﻫﻨﮓ روﻣﻰ اﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻰ اﻣﺮوز آنچه ﺑﺮ سرتاپای ﻓﺮﻫﻨﮓ اروﭘﺎﻳﻰ و ﻏﺮﺑﻰ و بهتبع آنها ﻓﺮﻫﻨﮓ آمریکایی و خردهریزهای ﻏﺮب ﺣﺎﻛﻢ اﺳﺖ، ﻫﻤﺎن اﺻﻮل و ﺧﻄﻮﻃﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ در اﻣﭙﺮاﻃﻮری روم وﺟﻮد داﺷﺘﻪ؛ همانهاست ﻛﻪ اﻣﺮوز ﻣﻼك و ﻣﻌﻴﺎر اﺳﺖ. آن زﻣﺎن ﻫﻢ زنان را ﺑﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎم میرساندند، اﺣﺘﺮاﻣﺸﺎن میکردند و ﺑﻪ آرایشها و زﻳﻮرﻫﺎ تزئینشان میکردند، اما برای ﭼﻪ؟ ﺑﺮای اﺷﺒﺎع ﻳﻜﻰ از خاکیترین و مادّگیترین خصلتهای ﺑﺸﺮی در ﻣﺮد! اﻳﻦ، ﭼﻘﺪر ﺗﻮﻫﻴﻦ و ﭼﻘﺪر ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻧﺴﺎن و ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻨﺲ زن اﺳﺖ.»[۵]
حقوق
برخورداری از انواع «حقوق» بدیهیترین موضوعی است که برای تمامی افراد یک جامعه میتوان تصور نمود. در رابطه با وضعیت زن در تاریخ غرب، یکی از وجوهی که باید مورد بررسی و بازخوانی قرار گیرد میزان برخورداری زنان از این حقوق اولیهی است.
حق حیات
بدیهیترین و اولین حق انسانی «حق حیات» است. حقی که برای زنان، در تاریخ غرب، بیمعنا بود: « در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ، زن وﻗﺘﻰ ﺑﻪ خانهی ﺷﻮﻫﺮ میرفت، ﺷﻮﻫﺮ درواقع اﺧﺘﻴﺎر ﺟﺎن او را ﻫﻢ داﺷﺖ. ﻟﺬا ﺷﻤﺎ در داستانهای ﻏﺮﺑﻰ و در اﺷﻌﺎر اروﭘﺎﻳﻰ ﺑﺴﻴﺎر میبینید ﻛﻪ ﺷﻮﻫﺮ به خاطر ﻳﻚ اﺧﺘﻼف اﺧﻼﻗﻰ، ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮد را میکشد و ﻛﺴﻰ ﻫﻢ او را ﻣﻼﻣﺖ نمیکند! دﺧﺘﺮ در خانهی ﭘﺪر، ﺣﻖّ هیچگونه ﮔﺰﻳﻨﺸﻰ را ﻧﺪاﺷﺖ.» ref>دیدار عمومی زنان 76/07/30</ref>
حق مالکیت
«حق مالکیت» اساسیترین حق در زندگی اجتماعی است چرا که به افراد شخصیت و استقلال هویتی خواهد بخشید. حقی که چنین به زن متمدن غربی اعطاء میشد: «ﺗﺎ اواﻳﻞ اﻳﻦ ﺳﺪه ﻳﻌﻨﻰ ﺗﺎ دهههای دوم و ﺳﻮم ﻫﻤﻴﻦ ﻗﺮن ﻣﻴﻼدی در ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ، زنان ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺣﻘﻴﻘﻰ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ! ﻳﻌﻨﻰ زنﻰ که ﺷﻮﻫﺮ میکرد ﺑﺪون اﺟﺎزه ﺷﻮﻫﺮش نمیتوانست در ﺛﺮوت ﺧﻮد ﺗﺼﺮف ﺑﻜﻨﺪ.»[۶] نویسندهی کتاب «زنان در روزگارشان» نیز وضعیت حقوقی زنان ازدواجکرده را بهطور خلاصه چنین بیان کرده است: "زن و ﺷﻮﻫﺮ در قانون یک نفر محسوب میشوند. زن تمام حقوقی را که در زمان تجارت داشت از دست میدهد و موجودیتش بهکلی در موجودیت ﺷﻮﻫﺮ مستحیل میشود. " [۷]
مالکیت نام
دانیترین مرتبهی مالکیت در «نام و نسب» جلوه دارد. زن غربی از این حق نیز محروم بود و بعد از ازدواج نام و نسب ﻫﻤﺴﺮش معرف هویت او میشد:«در ﻣﻴﺎن ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﻳﻰ، زن حق ﺗﺼﺮف در ﻣﺎل ﺧﻮد را ﻧﺪاﺷﺖ. زنﻰ ﻛﻪ ازدواج کرده ﺑﻮد، بهطور ﻃﺒﻴﻌﻰ اﺧﺘﻴﺎر اﻣﻮاﻟﺶ دﺳﺖ ﺷﻮﻫﺮش ﺑﻮد. اﻳﻦ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮل ﺷﺪه اﺳﺖ میبینید وﻗﺘﻰ زن ازدواج میکند، اﺳﻤﺶ ﻋﻮض میشود - اﺳﻢ زن، ﻧﺎم زن، ﻫﻮﻳﺖ زن کانّه ﻋﻮض ﺷﺪ؛ ﻧﺎم ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻄﻮر ﻃﺒﻴﻌﻰ روي او میآید - اﻳﻦ رﺳﻢ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ؛ اﻳﻦ رﺳﻢ آنهاست. اﻳﻦ ﻫﻤﺎن در ﺳﺎﻳﻪ نگهداشتن و بیاعتنایی ﻛﺮدن و ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺷﻤﺮدن زن اﺳﺖ. آنها ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ زن ﺑﺘﻮاﻧﺪ در ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت، در اﻛﺘﺸﺎﻓﺎت، در ﻣﺴﺎﺋﻞ زﻧﺪﮔﻰ و ﺣﺘّﻰ در محیط خانواده، دارای ﺷﺨﺼﻴﺖ و ﻫﻮﻳﺘﻰ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﻨﺪان سینهچاک نمیکنند. آزادی موردنظر آنها اﺳﺎﺳﺶ آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺮض ﺷﺪ.»[۸]
مالکیت دارایی
از دست دادن دارایی، آن هم به واسطهی ازدواج، نمونهی بارز دیگری از عدم وجود شأن انسانی زن در تاریخ غرب است. چیزی که نویسندگان غربی چنین درمورد آن نوشتهاند: " ﺷﻮﻫﺮ به لحاظ مدنی، مسئول تمام اعمال زن است. زن تحت حمایت یا پوشش ﺷﻮﻫﺮش زندگی میکند و این شرایط «زیر سایه ﺷﻮﻫﺮ» نامیده میشود. جسم زن متعلق به ﺷﻮﻫﺮ است و میتواند هر زمان حرف خود را با نشان دادن احضاریهای از دادگاه به کرسی بنشاند. تمام دارایی شخصی زن پیش از ازدواج مانند پول نقد پول در بانک، جواهرات، لوازم خانه، لباسها و غیره همگی به ﺷﻮﻫﺮ تعلق میگیرد. ﺷﻮﻫﺮ میتواند آنها را هر طور که بخواهد خرج یا واگذار کند."[۹]«در ﻓﺮﻫﻨﮓ اروﭘﺎﻳﻰ، وﻗﺘﻰ زن ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺟﻮدی و اﻣﻼك ﺧﻮد ازدواج میکرد و ﺑﻪ خانهی ﺷﻮﻫﺮ میرفت، نهفقط ﺟﺴﻢ او در اﺧﺘﻴﺎر ﺷﻮﻫﺮ ﻗﺮار میگرفت، ﺑﻠﻜﻪ ﺗﻤﺎم اﻣﻮال و اﻣﻼك و داراییهای او ﻫﻢ ﻛﻪ از ﭘﺪر و خانواده او ﺑﻪ او رﺳﻴﺪه ﺑﻮد، متعلق ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ میشد. اﻳﻦ ﭼﻴﺰی اﺳﺖ ﻛﻪ غربیها نمیتوانند آن را اﻧﻜﺎر ﺑﻜﻨﻨﺪ؛ اﻳﻦ در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ ﺑﻮده. در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ، زن وﻗﺘﻰ ﺑﻪ خانهی ﺷﻮﻫﺮ میرفت، ﺷﻮﻫﺮ درواقع اﺧﺘﻴﺎر ﺟﺎن او را ﻫﻢ داﺷﺖ. ﻟﺬا ﺷﻤﺎ در داستانهای ﻏﺮﺑﻰ و در اﺷﻌﺎر اروﭘﺎﻳﻰ ﺑﺴﻴﺎر میبیند ﻛﻪ ﺷﻮﻫﺮ به خاطر ﻳﻚ اﺧﺘﻼف اﺧﻼﻗﻰ، ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮد را میکشد و ﻛﺴﻰ ﻫﻢ او را ﻣﻼﻣﺖ نمیکند! دﺧﺘﺮ در خانهی ﭘﺪر، ﺣﻖّ هیچگونه ﮔﺰﻳﻨﺸﻰ را ﻧﺪاﺷﺖ.[۱۰] تملک تمام دارایی زن بعد از ازدواج، یک مسئلهی اقتصادی صرف نبوده است، چراکه زنان بسیاری بودهاند که دارای ملک و اموال نبودهاند و متاعی برای استثمار ﻣﺮدان غربی نداشتند اما زیستن در این فرهنگ و ساختار، زن را در موضع ضعف و شکنندگی قرار خواهد داد.
مالکیت درآمد
"پولی که زن ازدواجکرده به دست میآورد کاملاً متعلق به ﺷﻮﻫﺮش است این پول و سایر منابع درآمد علاوه بر آنچه در بالا ذکر شد مشمول عبارت دارایی شخصی است."[۱۱] الحاق دسترنج و درآمد زن به سنت «حق تملک دارایی زن» یکی از بارزترین ستمهاییست که تمدن و فرهنگ غرب بر زن روا داشته است:«درعینحال زن ﻏﺮﺑﻰ ﺣﻖّ ﻧﺪاﺷﺘﻪ از ﺛﺮوﺗﻰ ﻛﻪ متعلق ﺑﻪ ﺧﻮدش ﺑﻮده، آزاداﻧﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﺪ! در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻮﻫﺮ، ﻣﺎﻟﻚ داراﻳﻰ ﺧﻮدش ﻧﺒﻮده اﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻰ زنﻰ ﻛﻪ ازدواج میکرد، ﺛﺮوت و داراﻳﻰ و ﻣﻠﻜﺶ متعلق ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮش ﺑﻮد، ﺧﻮدش ﻧﺪاﺷﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ آن ﺗﺼﺮﻓﻰ ﺑﻜﻨﺪ، ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ بهتدریج حق مالکیت و حقّ ﻛﺎر، ﺗﺎ اواﻳﻞ ﻗﺮن ﺑﻴﺴﺘﻢ ﺑﻪ زنان داده ﺷﺪ. ﻳﻌﻨﻰ اﻳﻦ مسئلهای ﻛﻪ ﺟﺰو اولیترین ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮي اﺳﺖ، از زن درﻳﻎ داﺷﺘﻨﺪ؛ اما ﻓﺸﺎر و ﺗﻜﻴﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ را روي آن مسئلهای ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ درﺳﺖ نقطهای ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺴﺎﺋﻞ ارزﺷﻰ واﻗﻌﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ در اﺳﻼم ﺑﻪ آن اﻫﺘﻤﺎم ﺷﺪه اﺳﺖ. اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ﺣﺎﻻ در ﺑﺎب ﺣﺠﺎب اینهمه تأکیدداریم، علتش اﻳﻦ اﺳﺖ.»[۱۲]
حق آموزش
آموزش افراد در جامعهای که ادعای عقلگرایی داشته و علوم و فنآوری تجربی را به سر حد اعلای خود تجربه کرده؛ از حقوق اولیه شهروندانش به شمار میآید. اما غرب با تمام این ادعاها نیمی از جامعهی خویش را از این حق محروم ساخته بود. این محرومیت نه یک استراتژی تربیتی بلکه متأثر از مبنای عدم ارزشمندی زن بوده است: «در ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﻗﺒﻞ از اﻳﻦ ﻧﻪ ﺧﻴﻠﻰ زﻳﺎد زنانﻰ ﻛﻪ در ﻣﺮاﻛﺰ آﻣﻮزش ﻋﺎﻟﻰ ﺗﺤﺼﻴﻞ میکردند، ﺣﻖّ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺪرك ﻛﺘﺒﻰ ﺗﺤﺼﻴﻼت ﻋﺎﻟﻰ ﺧﻮدﺷﺎن را ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ! در ﻫﻤﻴﻦ اواﺧﺮ در ﺑﻌﻀﻰ از ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ، ازجمله در اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن، ﻳﻜﻰ از ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت ﻳﻜﻰ از ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ ﻛﻪ نمیخواهم از آن ﻛﺸﻮر و از آن مجله اﺳﻢ ﺑﻴﺎورم، ﭘﻴﺮزﻧﻰ را ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻛﺮده بود که در ﺳﺎل ١٩١٧ ﻳﻌﻨﻰ مثلاً هفتادسال ﻗﺒﻞ در حد دﻛﺘﺮا ﺗﺤﺼﻴﻼت عالیه کرده اﺳﺖ؛ ﻟﻴﻜﻦ ﺑﻪ او ﻣﺪارك ﺗﺤﺼﻴﻞ ندادهاند! ﺑﻌﺪ ﺳﺆال میکند ﭼﺮا ﻣﺪرك ﺗﺤﺼﻴﻞ ندادهاند؟ میگوید ﻛﻪ ﭼﻮن ﺗﺎ ﺳﺎل ١٩٤٧ در اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن ﺑﻪ زنانﻰ ﻛﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ میکردند، ﻣﺪرك ﺗﺤﺼﻴﻠﻰ نمیدادند و ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ زن ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﺪرك ﺗﺤﺼﻴﻠﻰ ﺑﮕﻴﺮد! اینها ﺣﺎﻻ آمدهاند و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﻰ، ﻣﺪّﻋﻰ ﺣﻘﻮق زن شدهاند. در ﻫﻤﺎن سالهایی ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ حقارتهایی در ﻓﺮﻫﻨﮓ غربی مشاهده میشد، در اﻳﺮان اﺳﻼﻣﻰ، ﺑﺎﻧﻮی اﺻﻔﻬﺎﻧﻰ، اﺟﺎزه اﺟﺘﻬﺎد از ﻣﺠﺘﻬﺪان درﺟﻪ اول آن روز اﺳﻼم داﺷﺖ؛ در اﺻﻔﻬﺎن، حوزهی ﺗﺪرﻳﺲ ﻓﻠﺴﻔﻪ و ﻓﻘﻪ را داﻳﺮ داﺷﺖ، اﺳﻼم، اﻳﻦ اﺳﺖ.»[۱۳]
حق رای
حق رأی یعنی حق انتخاب. حق انتخاب، بارزترین نماد شخصیت انسانی افراد است. در جوامع غربی که خود را داعیهدار دموکراسی مینامند؛ عدم به رسمیت شناختن حق رای برای بخش عظیمی از افراد، جز به معنای به رسمیت نشناختن شخصیت انسانی ایشان نبوده است: «ﺷﻤﺎ ﻣﻼﺣﻈﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ در دﻧﻴﺎی ﻏﺮب و ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﻳﻰ ﻛﻪ اینهمه ﻣﺪّﻋﻰ دﻓﺎع از ﺣﻘﻮق زنان ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ تقریباً همهاش ﻫﻢ دروغ اﺳﺖ ﺗﺎ دهههای اول اﻳﻦ ﻗﺮﻧﻰ ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ، زنان نهفقط ﺣﻖّ رأی ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، نهفقط حق ﮔﻔﺘﻦ و اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮدن ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، حق ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﻫﻢ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ؛ ﻳﻌﻨﻰ زن مالک اﻣﻮال ﻣﻮروﺛﻰ ﺧﻮدش ﻫﻢ ﻧﺒﻮد، اﻣﻮال او در اﺧﺘﻴﺎر ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻮد. اروﭘﺎ و دﻧﻴﺎی ﻏﺮب، دﻧﻴﺎی دﻣﻮﻛﺮاﺳﻰ ﻛﻪ اینهمه زباندرازی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﺳﻼم ﻛﺮدﻧﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻣﻮر و ﺑﻪ اﻳﻦ اﺻﻮل ﺑﺴﻴﺎر دﻳﺮ رﺳﻴﺪﻧﺪ. ﺣﻖّ رأی ﺑﺮاي زن ﺗﺎ اواﻳﻞ اﻳﻦ ﻗﺮﻧﻰ ﻛﻪ الآن در آن ﻫﺴﺘﻴﻢ در اروﭘﺎ وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺖ. البته حق رأی ﻛﻼّ ﺑﺮای ﺟﻮاﻣﻊ اروﭘﺎﻳﻰ وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺖ، حتی ﺑﻌﺪ از رﻧﺴﺎﻧس و ﻧﻬﻀﺖ ﺻﻨﻌﺘﻰ و ﻋﻠﻤﻰ در اروﭘﺎ. ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب ﻓﺮاﻧﺴﻪ در اواﺧﺮ ﻗﺮن ﻫﺠﺪﻫﻢ ﺗﺪرﻳﺠﺎً ﺣﻖّ داده ﺷﺪ ﺑﻪ ﻛﺎرﮔﺮان و زﺣﻤﺘﻜﺸﺎن و دستگاهها، ﻳﻌﻨﻰ ﻣﺮدم، تودهی ﻣﺮدم، آﺣﺎد ﻣﺮدم ﻛﻪ رأی ﺑﺪﻫﻨﺪ و اﻧﺘﺨﺎب ﺑﻜﻨﻨﺪ ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب ﻛﺒﻴﺮ ﺑﻪ آنها رأی داده ﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﻫﻢ بهتدریج در ﺑﻌﻀﻰ ﺟﺎﻫﺎی اروﭘﺎ اﻳﻦ رأی داده ﺷﺪ. در ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﻳﻰ و در اﻣﺮﻳﻜﺎ ﭘﺲ از ﺟﻨﮓ اول ﺟﻬﺎﻧﻰ ﺑﻪ زنها ﺣﻖّ رأی داده ﺷﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﺗﺎ ١٩١٨ ﭘﺎﻳﺎن ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﻰ اول در آمریکایی ﻛﻪ دم از آزادی و دﻓﺎع از ﺣﻘﻮق زن و اینها میزنند و در اروﭘﺎ ﺣﻖّ رأی ﺑﻪ زنها داده نمیشد. ﻳﻌﻨﻰ زنها ﺣﻖّ اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮدن ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﺗﺎزه ﺑﻌﺪ از ١٩١٨ﻛﻪ ﺣﻖّ رأی ﺑﻪ زنها داده ﺷﺪ ﺑﻪ زنهای ﺑﺎﻻﺗﺮ از ٣٠ ﺳﺎل ﺣﻖّ رأی داده ﺷﺪ. در فاصلهی ﺑﻴﻦ دو ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﻰ در ﺑﺴﻴﺎری از ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﻳﻰ ازجمله در ﻓﺮاﻧﺴﻪ، در اﻳﺘﺎﻟﻴﺎ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ در ژاﭘﻦ زنها ﺣﻖّ رأی ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﺗﺎ ﭘﻴﺶ از ﺳﺎل ١٩٤٠ در اﻣﺮﻳﻜﺎي ﻻﺗﻴﻦ در ﻫﻴﭻ ﻛﺸﻮری زنها ﺣﻖّ رأی ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. در آﻧﺠﺎﻫﺎﻳﻰ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺣﻖّ رأی ﺑﻪ زنها داده ﺷﺪ ﺑﻪ زنهای ٣٠ ﺳﺎل ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﻌﺪ از ﻣﺪّﺗﻰ زنهای ٢١ ﺳﺎل ﺑﻪ ﺑﺎﻻ و اﻳﻦ اواﺧﺮ در ﻫﻤﻴﻦ ده ﺳﺎل اﺧﻴﺮ در ﺑﻌﻀﻰ از ﻛﺸﻮرﻫﺎی دﻧﻴﺎ ﺣﻖّ رأی را ﺑﻪ ١٨ ﺳﺎﻟﮕﻰ رﺳﺎﻧﺪﻧﺪ.»[۱۴]
بعد از احقاق حقوق
غرب به سبب دوری از حقیقت ادیان و پشتکردن به معنویت و عقلانیت دینی، خیلی دیرتر از ظهور پیامبران به فکر اصلاح وضعیت زنان افتاد:«دهﻫﺎ ﺳﺎل اﺳﺖ دربارهی ﺣﻘﻮق زن در ﺳﻄﺢ ﺟﻬﺎن ﺑﺤﺚ و ﺗﺒﻠﻴﻐﺎت و ﺷﻌﺎر و ﮔﺎﻫﻰ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه میشود. اﻟﺒﺘّﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻳﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻛﻪ ﺟﻬﺎن ﻏﺮب ﺧﻴﻠﻰ دﻳﺮ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ اﺣﻴﺎی ﺣﻘﻮق زنان اﻓﺘﺎد. ﻳﻌﻨﻰ ﺗﺎ اواﻳﻞ قرن بیستم، زنان در ﻛﺸﻮرﻫﺎي اروﭘﺎﻳﻰ از حق رأی، از حق ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ و از ﺑﺴﻴﺎری از ﺣﻘﻮق اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻣﺤﺮوم ﺑﻮدﻧﺪ. وﻟﻰ به هرحال از حولوحوش سالهای ١٩٢٠ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، اﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ در دﻧﻴﺎ اوج ﮔﺮﻓﺖ، سازمانهای زنان ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪ، ﺳﺨﻨﮕﻮﻳﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﻧﺎم زن ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ و کتابها و مقالهها و ﻣﺪاﻓﻌﺎت ﺣﻘﻮقی ﺑﺴﻴﺎری دربارهی زنان اﻧﺠﺎم ﺷﺪ.[۱۵] ﻳﻌﻨﻰ قرنهای متمادی ﺑﻌﺪ از آﻧﻰ ﻛﻪ ادﻳﺎن اﻟﻬﻰ و ﺑﻬﺘﺮ از ﻫﻤﻪ اﺳﻼم ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﻳﻚ اﻧﺴﺎن را در ﺣﺪّ اوﺟﺶ و ﻛﻤﺎﻟﺶ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﭘﻴﺶ ﺑﺮود ﺑﻪ زن داده بود ﻣﺜﻞ ﻣﺮد؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻫﻴﭻ ﺗﻔﺎوﺗﻰ در ﺷﺨﺼﻴﺖ انسانی بین زن و ﻣﺮد ﻗﺎﺋﻞ ﻧﺒﻮده و هیچگونه اﻣﺘﻴﺎزی ﺑﻴﻦ اینها نگذاشته بود. قرنها طول کشید تا غرب به فکر ﺣﻖّ ورود زن در ﻣﻴﺪان ﺳﻴﺎﺳﺖ و ﺣﻖّ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ رأی دادن و اﺣﻴﺎﻧﺎً در دورههای ﺑﻌﺪ ﻛﺎﻧﺪﻳﺪا ﺷﺪن ﺑﺮای ﻣﺴﻨﺪﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻰ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺑﻪ زن بیافتد.»[۱۶] تلاشهای صورت گرفته در اصلاح وضعیت زن به جهت آنکه برآمده از خواست و غرایز بشری بود، نتوانست آنگونه که در ظاهر به نمایش گذاشت، موثر واقع گردد و به زن جایگاه ارزشی واقعی عطا کند:«بعد از اعطای حقوق ازدسترفته به زنان جامعه غربی و حضور شخصیتهای برجستهای از زنان؛ ﭼﻪ درصحنهی ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﻴﺎری از ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎن پارلمانها و ﻣﺪﻳﺮان بخشهای ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺟﺎﻣﻌﻪ و اﺣﻴﺎﻧﺎً وزرا و ﻣﻌﺪودي رؤﺳﺎی ﻛﺸﻮرﻫﺎ ﻛﻪ از میان زنان ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ انتخابشده ﺑﻮدﻧﺪ و همچنین ﺣﻀﻮر زن در همهی بخشهای ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻫﻤﺪوش ﻣﺮد، در ﻛﻨﺎر ﻣﺮد، ﺑﺎ آزادی ﻣﺮد و ﺑﺪون هیچگونه ﺣﻔﺎﻇ، ﺣﺠﺎب و فاصلهای اﻳﻦ ﺗﺼﻮر و اﻳﻦ ﻓﻜﺮ را در ﺟﻬﺎن ﭘﺪﻳﺪ آورد؛ ﻛﻪ مسئلهی زن و ﻣﺸﻜﻞ زن حلشده است. ﻟﺬا اﻣﺮوز اﮔﺮ اﻳﻦ ﺳﺆال را ﻣﻄﺮح ﻛﻨﻴﻢ، ﻛﻪ آﻳﺎ وﺿﻊ زن در ﺟﻬﺎن، ﺟﻬﺎن ﻣﺘﻤﺪّن ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ؟ ﭘﺎﺳﺨﻰ ﻛﻪ در ﺑﺪو اﻣﺮ ﺑﻪ ذﻫﻦ ﺑﺴﻴﺎری از ﻣﺮدم - ﺣﺘّﻰ زنان - میرسد ﭘﺎﺳﺨﻰ ﺧﻮب و ستایشآمیز و ﻣﺜﺒﺖ اﺳﺖ؛ اما در ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎل وﻗﺘﻰ ﻣﺎ ﺑﻪ اﻋﻤﺎق ﺟﻮاﻣﻊ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺑﺸﺮی - که در ضمن آنها جوامع مترقی و متمدن ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺘﻨﺪ- ﻣﺮاﺟﻌﻪ میکنیم میبینیم واﻗﻌﻴﺖ اینجور ﻧﻴﺴﺖ.»[۱۷]
انگیزه اقتصادی
بهرهگیری از نیروی کار
تامین نیروی انسانی، مهمترین چالشی بود که غرب صنعتی در اوایل قرن بیست با آن مواجه شد. دور از انتظار نبود که صاحبان سرمایه تمام تلاش خود را برای این منظور به کار گرفته و پا بر سنت پیشینیان خود گذارده و به زنان جهت تشویق ایشان برای ورود به عرصهی کار، حق مالکیت اعطاء کنند:«ﺑﺎﻧﻮان ﮔﺮاﻣﻰ؛ ﺑﺨﺼﻮص زنان ﺟﻮان ﻛﻪ میخواهند در اﻳﻦ زمینهها ﻓﻜﺮ ﺑﻜﻨﻨﺪ، درﺳﺖ توجه ﻛﻨﻨﺪ. نکتهی ﻣﻬﻢ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘّﻰ آنوقتی ﻛﻪ در اروپا ﺑﺮای زن حق ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﻣﻌﻴﻦ ﺷﺪ ﻃﺒﻖ ﺑﺮرﺳﻰ ﻣﻮﺷﻜﺎﻓﺎﻧﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﺎن ﺧﻮد اروﭘﺎ به خاطر اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ کارخانهها ﻛﻪ ﺗﺎزه ﺑﺴﺎط ﺗﻜﻨﻮﻟﻮژی ﻣﺪرن و ﺻﻨﻌﺖ در ﻏﺮب ﺑﻪ راه اﻓﺘﺎده ﺑﻮد، اﺣﺘﻴﺎج ﺑﻪ ﻛﺎرﮔﺮ داﺷﺘﻨﺪ، اما ﻛﺎرﮔﺮ ﻛﻢ ﺑﻮد؛ اﺣﺘﻴﺎج ﺑﻪ ﻛﺎرﮔﺮ زﻳﺎدی داﺷﺘﻨﺪ، ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ زنان را ﺑﻪ ﻛﺎرﺧﺎﻧﺠﺎت ﺑﻜﺸﺎﻧﻨﺪ و از ﻧﻴﺮوی ﻛﺎر آنها اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻨﺪ، ﻛﻪ اﻟﺒﺘّﻪ ﻣﺰد ﻛﻤﺘﺮی ﻫﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ زنان میدادند؛ ﻟﺬا اﻋﻼن ﺷﺪ ﻛﻪ زن دارای حق ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ اﺳﺖ!»[۱۸] زنان انگلستان بهموجب قانون ۱۸۸۲ توانستند پولی را که به دست میآوردند برای خود نگاه دارند. با تصویب این قانون نخستین تحول سیاسی اقتصادی برای زنان، توسط نظام سرمایهداری صورت گرفت. تمایل صاحبان سرمایه به افزایش سرمایه و به دست آوردن سود و منفعت، موجب افزایش بهکارگیری کارگر زن شد. اشتغال زنان به دو دلیل مورد استقبال قرار گرفت. زنان به دلیل نقشهای جنسیتی خویش، قدرت ایجاد ماهیت مصرفی برای خانواده را داشته و از این رهگذر بازار مصرف را گرم و رونق میبخشید و از طرفی بهکارگیری زنان- به دلیل ارزانی دستمزدشان نسبت به ﻣﺮدان سرکش و سنگین قیمت- بیدردسر بود تا آنجا که بسیاری از آنان برای کسب و استمرار درآمد حاضر بودند با دریافتی ناچیز، مشغول به کار شوند.
بهرهگیری از ویژگیهای زنانه
زنان به دلیل ویژگیهای جنسیتی و نقشهایی که در جامعه و خانواده ایفا میکنند یکی از بهترین کنشگران اقتصادی نظام سرمایهداری هستند. لذا همواره زنان در معرض و هدف تبلیغات و همچنین وسیلهای برای رسیدن نظام سرمایه به اهداف مادی خود بودهاند. بهعنوانمثال زنان به واسطهی نقش مادری و ﻫﻤﺴﺮی تعیینکنندهی مقدار و نوع کالای مصرفی در خانوادهی خود هستند. از سوی دیگر ویژگیهای جنسی و جسمی زن، بهترین روش در تبلیغ، مصرف و استفاده یک کالا در سطوح مختلف است. بهعبارتدیگر؛ بسیاری از صنعتهای مختلف و بنگاههای اقتصادی با سوءاستفاده از همین ویژگیهای جنسیتی به کسب درآمد میپردازند:«اﻣﺮوز آنچه بهعنوان آزادی زن در ﻏﺮب ﻣﻄﺮح اﺳﺖ، دنبالهی ﻫﻤﺎن داﺳﺘﺎن و ﻣﺎﺟﺮاﺳﺖ. ﻟﺬا ﻇﻠﻤﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ زن در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ ﺷﺪ و ﺑﺮداﺷﺖ ﻏﻠﻄﻰ ﻛﻪ از زن در آثار فرهنگ و ادﺑﻴﺎت ﻏﺮب وﺟﻮد دارد، در ﺗﻤﺎم دوران ﺗﺎرﻳﺨﻰ بیسابقه اﺳﺖ. درگذشتهی ﺗﺎرﻳﺦ ﻫﻢ ﺑﻪ زن ﻇﻠﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ؛ اما اﻳﻦ ﻇﻠﻢ ﻋﻤﻮﻣﻰ و ﻓﺮاﮔﻴﺮ و همهگیر ﻣﺨﺼﻮص دوران اﺧﻴﺮ اﺳﺖ و ﻧﺎﺷﻰ از ﺗﻤﺪّن ﻏﺮب اﺳﺖ ﻛﻪ زن را بهعنوان وسیلهی اﻟﺘﺬاذ ﻣﺮدان ﻣﻌﺮﻓﻰ کردهاند و اﺳﻤﺶ را ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ آزادی زن! درحالیکه درواقع آزادی ﻣﺮدان ﻫﺮزه ﺑﻮد ﺑﺮای ﺗﻤﺘّﻊ از زن.»[۱۹]
انگیزه سیاسی
«روح مادهپرستی» شایستهترین تعبیری است که در رابطه با عملکرد غرب، در تمامی حوزهها، میتوان به کار برد. تمام آنچه غرب در رابطه با آزادی و احقاق حقوق از دست رفتهی زنان غربی به کار بست در راستای تحقق و تامین ملزومات این موضوع بوده است:«آنوقتی مسئلهی ﺣﻖّ رأی را ﺑﺮای زنان در محیطهای اروﭘﺎی راﻳﺞ ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ کمپانیهای رأیسازی ﻛﻪ به اتکای ﻗﺪرت اﻗﺘﺼﺎدی، ﻗﺪرت ﺳﻴﺎﺳﻰ ﺟﺎﻣﻌﻪ را در دﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ احساس کردند ﻛﻪ ﺑﻪ آراء زنان اﺣﺘﻴﺎج دارﻧﺪ و ﻧﺎﭼﺎرﻧﺪ ﻛﻪ آراء آنها را مورداستفاده ﻗﺮار ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻳﻌﻨﻰ آﻧﭽﻪ انجامگرفته ﺗﺎﺑﻊ روح مادّه پرستی ﺑﻮد و اﻳﻦ فرهنگ غربی اﺳﺖ ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ. ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ اینجوری اﺳﺖ. ﻣﺎ با فرهنگ ﻏﺮﺑﻰ هیچ دشمنی ﺑﺨﺼﻮﺻﻰ ﻧﺪارﻳﻢ. ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎل ﻳﻚ نقطهی دﻳﮕﺮ ﻋﺎﻟﻢ اﺳﺖ ﻳﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ دﻟﻴﻞ دﻳﮕﺮ، ﻣﺎ در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻧﻘﺎط ﻣﺜﺒﺘﻰ ﻫﻢ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﻢ آن ﻧﻘﺎط ﻣﺜﺒﺖ را ﻗﺒﻮل ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﻛﺮد. اینجوری ﺗﻠﻘّﻰ ﻧﺸﻮد ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮای اﻧﺘﻘﺎد ﻛﺮدن از ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ. ﻧﻪ ﻣﺎ ﺑﺮای اﺛﺒﺎت ﺣﻘّﺎﻧﻴﺖ آن ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻛﻪ اﺳﻼم اراﺋﻪ میکند اﺣﺘﻴﺎج ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺪارﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻳﺎ آن را تخطئه ﺑﻜﻨﻴﻢ. اما اﻧﺼﺎف را وﻗﺘﻰ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ میکنیم در آنچه واقعشده و در جامعهی اﻧﺴﺎﻧﻰ رﻓﺘﻪ از ﻗﺒﻞ اﻳﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ وﻗﺘﻰ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ میکنیم و نگاه میکنیم اﺣﺴﺎس میکنیم ﻛﻪ حقیقتاً ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻣﻀﺮ و ﻣﺨﺮب ﻓﺮاواﻧﻰ در این ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ او ﻣﺒﺎرزه میکنیم و مهمترینش آن ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ زن ﻫﺴﺖ.»[۲۰]
جستارهای وابسته
- کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان
- حق رای زنان از منظر فقهی
- تلاشهای زن ستیزانه غرب در اندیشه آیتالله خامنهای
- ترسیم وضعیت زن غربی در اندیشه آیتالله خامنهای
- مساله زن و نظام ارزشی غرب در اندیشه آیتالله خامنهای
- مبانی غرب و مساله زن در اندیشه آیتالله خامنهای
پانویس
- ↑ دیدار عمومی زنان76/07/30 و زنان پزشک سراسر کشور 68/10/26
- ↑ اعضای شورای مرکزی جمعیت زنان 71/12/151
- ↑ دیدار عمومی زنان 76/07/30
- ↑ دیدار عمومی زنان 76/07/30
- ↑ اﻋﻀﺎى ﺷﻮراى ﻓﺮﻫﻨﮕﻰـ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ زنان70/10/04
- ↑ زاﺋﺮان ﻣﺮﻗﺪ مطهر ﺣﻀﺮت اﻣﺎم ﺧﻤﻴﻨﻰ (ره) 76/03/14
- ↑ لگیت، مارلین، زنان در روزگارشان تاریخ فمنیسم در غرب، صفحه 27
- ↑ ائمهی جملهی ﺳﺮاﺳﺮ ﻛﺸﻮر 79/07/11
- ↑ لگیت، مارلین، زنان در روزگارشان تاریخ فمنیسم در غرب، صفحه 27
- ↑ دیدار عمومی زنان 76/07/30
- ↑ لگیت، مارلین، زنان در روزگارشان تاریخ فمنیسم در غرب، صفحه 27
- ↑ اﻋﻀﺎى ﺷﻮراى ﻓﺮﻫﻨﮕﻰـ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ زنان 70/10/04
- ↑ زاﺋﺮان ﻣﺮﻗﺪ مطهّر ﺣﻀﺮت اﻣﺎم ﺧﻤﻴﻨﻰ (ره) 76/03/14
- ↑ ﺧﻄﺒﻪ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ 66/03/22
- ↑ مراسم افتتاحیه کنگرهی بینالمللی زن و اﻧﻘﻼب ﺟﻬﺎﻧﻰ اﺳﻼم 67/11/08
- ↑ مراسم افتتاحیه کنگرهی بینالمللی زن و اﻧﻘﻼب ﺟﻬﺎﻧﻰ اﺳﻼم 67/11/08
- ↑ مراسم افتتاحیه کنگرهی بینالمللی زن و اﻧﻘﻼب ﺟﻬﺎﻧﻰ اﺳﻼم 67/11/08
- ↑ ﺧﻄﺒﻪ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ 65/05/10، 65/05/17، 65/05/31، 65/05/18، 65/08/09
- ↑ زنان نخبه 71/09/25
- ↑ مراسم افتتاحیه کنگرهی بینالمللی زن و اﻧﻘﻼب ﺟﻬﺎﻧﻰ اﺳﻼم66/11/17
منابع
- KHMENEI.IR
- بانکی پور فرد، محمد حسین، مجموعه 5 جلدی نقش و رسالت زن، در بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی،انتشارات انقلاب اسلامی،1391
- حسینی خامنهای، سید علی، آزادی از دیدگاه اسلام و غرب، اندیشه حوزه، شماره 14، سال 77
- سخایی، مژگان، فمینیسم؛ شکست افسانه آزادی زنان،:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 1388
- دایانا پاسنو، فمنیسم؛ راه یا بی راه، مترجم: محمدرضا مجیدی، نشر معارف،1387