کارول گیلیگان
کارول گیلیگان[۱] روانشناس معاصر یهودیزاده است که در 28 نوامبر 1936 در شهر نیویورک متولد شد. وی به عنوان دانشجوی مقطع کارشناسی ادبیات را در کالج سوارمور تحصیل کرد و در سال 1960 از استاد ردکلیف در رشته روانشناسی فارغ التحصیل شد. مدرک کارشناسی ارشدش را در روانشناسی بالینی از دانشکدهی رادکلیف و مدرک دکترایش را در روانشناسی اجتماعی از دانشگاه هاروارد در سال 1964 دریافت کرد. سه سال بعد، گیلیگان در دانشگاه هاروارد سمت تدریس را گرفت و در آنجا در کنار اریک اریکسون و لارنس کوهلبرگ کار میکرد.
در سال 1997، گیلیگان کرسی مطالعات جنسیتی در هاروارد شد. او با دیدگاه فلسفیگونه و جنسیتیاش با عنوان "اخلاق مراقبت" به شهرت رسید. فوندا، 2.5 ميليون دلار براي ايجاد كرسي دانشكده وقف به نام گيليگان در هاروارد اهدا كرد که شاید بتوان از علل شهرت نظریهی گیلیگان دانست. معروف ترین کتاب او، با صدایی متفاوت است. وی منتقد نظریه لارنس کوهلبرگ می باشد.
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | 28 نوامبر 1936؛ یهودیزاده؛ نیویورک |
مکتب | فمینیسم روانکاوانه |
زندگینامه
کارول گیلیگان در یک خانوادهی یهودی در شهر نیویورک رشد کرد. او تنها فرزند ویلیام فرایدمن حقوقدان و مابل کامینز، معلم مدرسهی پرستاری بود. او پیانو را آموخت و یک شغل در رقص مدرن را در طول تحصیلات تکمیلیاش دنبال کرد.
گیلیگان به دلیل همکاری با لارنس کوهلبرگ در زمینه مراحل رشد اخلاقی و همچنین انتقاد از رویکرد وی به مراحل شناخته شده است. گیلیگان به عنوان دستیار پژوهشی کوهلبرگ استدلال کرد که مراحل رشد اخلاقی لارنس کوهلبرگ مردانه است و این امر توانایی تعمیم آنها را به زنان محدود می کند. در مقاله ای که گیلیگان در صدایی متفاوت بازنگری کرد، اظهار داشت: من در اواخر دهه 1960 وارد گفتگو در مورد زنان و اخلاق شدم، زمانی که در ایالات متحده شاهد همگرایی جنبش حقوق مدنی، جنبش ضد جنگ، جنبش برای متوقف کردن آزمایش اتمسفر سلاح های هسته ای، جنبش پایان فقر، جنبش زنان و جنبش آزادی همجنسگرایان. من در دانشگاه هاروارد با اریک اریکسون، روانکاو که در سنت فرویدی کار می کرد، و لارنس کوهلبرگ، روانشناس رشد شناختی که در سنت پیاژه کار می کرد، تدریس می کردم. برای همه این مردان - فروید و اریکسون ، پیاژه و کوهلبرگ - زنان از نظر رشد دچار کمبود بودند.[۲]
دیدگاههای گیلیگان
گیلیگان تحت تأثیر نانسی چودروف (نظریه تحلیلگری فمینیستی) و لارنس کوهلبرگ (تحول شناختی در رشد اخلاقی) قرار دارد. انتقاد وی به کهلبرگ آن است که کهلبرگ همچون فروید زنان را از نظر اخلاقی از مردان کمتر میداند. از نظر او، مراحل اخلاقی کهلبرگ سوگیرانه و بر ضد نوع استدلال اخلاقی زنان است. تفاوت در شکلگیری شخصیت دو جنس، علت روانشناختی تفاوت استدلال اخلاقی دو جنس می باشد.
• دخترها در خلال تحول خود به احساس متفاوت اخلاقی دست مییابند.
• اخلاق مردانه: بر محور اصول و مفاهیم انتزاعی عدالت
• اخلاق زنانه: بر محور مسئولیت و ارتباط
• تفاوت دو جنس مربوط به تفاوتهای شناختی در آنها نیست، بلکه برای زنان روابط انسانی و احساسی و حفظ آن ارزشمند است و به همین دلیل قضاوتهای خود را بر اساس آسیب و تهدیدی که به این روابط وارد میشود شکل میدهند.
• زنان در اولویتبندی تصمیمگیری اخلاقی از مردان متفاوتند و به هیچ وجه از آنها کهتر نیستند.
• ارزشگذاری بر اساس روابط انسانی فراتر از اصول انتزاعی، خود نوعی برتری است.
گیلیگان نظریه مراحل رشد اخلاقی زنان را بر اساس ایده او درباره صداهای اخلاقی ارائه کرد. از نظر گیلیگان، دو نوع صدای اخلاقی وجود دارد: صدای مردانه و زنانه. صدای مردانه "منطقی و فردگرا" است،[۳] به این معنی که تأکید در تصمیمات اخلاقی، حفظ حقوق افراد و اطمینان از رعایت عدالت است. صدای زنانه تأکید بیشتری بر محافظت از روابط بین فردی و مراقبت از افراد دیگر دارد. این صدا بر "دیدگاه مراقبت"،[۴] تمرکز می کند که به معنی تمرکز بر نیازهای فرد به منظور تصمیم گیری اخلاقی است. از نظر گیلیگان ، مراحل رشد اخلاقی کوهلبرگ بر صدای مردانه تأکید داشت و به این دلیل ناسازگاری در صداها ، اندازه گیری دقیق رشد اخلاقی زن را دشوار می کرد. گیلیگان استدلال می کند که آندروژنی یا ادغام زن و مرد ، بهترین راه برای درک توانایی های خود به عنوان یک انسان است. مراحل رشد اخلاقی زن در گیلیگان به عنوان توضیحی برای شیوه های مختلف برخورد مردان و زنان با مسائل اخلاقی در محل کار نیز نشان داده شده است.[۵]
گیلیگان مراحل توسعه اخلاقی خود را با این ایده توسعه داد که زنان تصمیم اخلاقی و اخلاقی را بر اساس نحوه تأثیر آنها بر دیگران در ذهن می گیرند. او مراحل اخلاقیات متعارف، متعارف و پسامتعارف کهلبرگ را دنبال کرد، اما این تحقیقات را بر اساس تحقیقات خود در مورد زنان و نه مردان انجام داد. این سه مرحله همچنین دارای دو گذار بین سه مرحله اخلاق است. مراحل به شرح زیر است:
'''اخلاق متعارف'''-این مرحله حول منافع شخصی و بقا می چرخد. هنگامی که بین نیازهای خود و نیازهای دیگران تضاد ایجاد می شود، یک زن ابتدا نیازهای خود را انتخاب می کند.
گذار اول: در طی این گذار، یک زن متوجه مسئولیت خود در قبال دیگران می شود و قبلاً می توانست خودخواهانه فکر کند. '''اخلاق متعارف'''- این مرحله حول محور فداکاری و اولویت بندی مراقبت از دیگران می چرخد. زن نیازهای دیگران را درک می کند و از آنها مراقبت می کند و منجر به ایثار می شود.
گذار دوم: در گذار دوم، زن متوجه می شود که نیازهای او به اندازه نیازهای دیگران اهمیت دارد. او متوجه می شود که باید بین نیازهای خود و دیگران تعادل ایجاد کند. این تغییر از "خوبی" به "حقیقت" است زیرا او صادقانه نیازهای هر یک را ارزیابی می کند ، نه فقط به عنوان یک مسئولیت. '''اخلاق پسا متعارف'''- این مراحل شامل توجه زنان به نحوه تأثیر اعمالشان بر دیگران و پذیرفتن مسئولیت آن عواقب خوب و بد است. زنان همچنین کنترل زندگی خود را در دست گرفته و مراقبت شدیدی از دیگران نشان می دهند. در اینجا، یک زن متوجه می شود که نیازهای خود به اندازه نیازهای دیگران مهم است، بنابراین منجر به اخلاق جهانی مراقبت و توجه می شود.
در کتاب صدایی متفاوت از گیلیگان، انتقادات وی از کهلبرگ و مراحل رشد اخلاقی زنان را عمیق تر می کند و یکی از دستاوردهایی بود که او را در خط مقدم جنبش فمینیستی قرار داد.
گیلیکان در این نظریه علت عدم رسیدن زنان به درک کاملی از بلوغ اخلاقی را نه به دلیل ضعف آنها بلکه تحت این عنوان مطرح کرد که اساسا زنان از نظام اخلاقی متفاوتی از مردان پیروی می کنند. ارزشهای اخلاقی، مراحل رشد و پیشرفت اخلاقی و حتی استدلال اخلاقی آنها متفاوت از مردان است؛ لذا نادرست است که زنان را مطابق اخلاقیات مردانه بسنجیم و از آنها چنین انتظاری داشته باشیم. گیلیکان ادعا نمود در حالیکه زنان از تنهایی هراس دارند مردان باهم بودن را خطرناک میدانند. زنان اغلب معضلات اخلاقی را تعارض وظایف میدانند تا تعارض حقوق و سعی میکنند این تعارضها را بگونهای حل نمایند که شبکهی روابط مستحکم بماند. بعلاوه زنان بیش از مردان به اصول کلی و انتزاعی بها نمیدهند ولی سعی میکنند تصمیمات اخلاقیشان بر مبنای عاطفه و موقعیت باشد. وی نهایتا دو نوع اخلاق را معرفی کرد که یکی اخلاق معطوف به عدالت یا عدالتگرا و دیگری اخلاق معطوف به مسئولیت که اولی مردانه و دیگری زنانه است.
گیلیگان در کتاب خود در صدایی متفاوت اخلاق خود را درباره نظریه مراقبت به عنوان جایگزینی برای رویکرد سلسله مراتبی و اصولی لارنس کهلبرگ به اخلاق ارائه کرد. بر خلاف کهلبرگ، که ادعا می کرد دختران، و بنابراین زنان، به طور کلی توانایی های اخلاقی خود را در بالاترین سطح توسعه ندادهاند، گیلیگان استدلال می کند که زنان به مسائل اخلاقی متفاوت از مردان نگاه می کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند به گفته گیلیگان، دیدگاه های اخلاقی زنان حول درک مسئولیتها و روابط است در حالی که دیدگاه های اخلاقی مردان در عوض درک درک عدالت اخلاقی است که با حقوق و قوانین مرتبط است. زنان همچنین تمایل دارند مسائل اخلاقی را بعنوان مشکلی در تعارض مسئولیت ها بدانند تا حقوق رقیب. بنابراین در حالی که زنان وضعیت را بیشتر متنی و روایی می دانند، مردان وضعیت را رسمی تر و انتزاعی تر تعریف می کنند. گیلیگان در مقاله خود در سال 2011 درباره "در صدایی متفاوت" می گوید: "او تمایزی برای درک اخلاق مراقبت به وجود آورده است. در چارچوب پدرسالارانه، مراقبت یک اخلاق زنانه است. در چارچوب دموکراتیک ، مراقبت یک اخلاق انسانی است. اخلاق فمینیستی مراقبت صدای متفاوتی در فرهنگ مردسالارانه است زیرا عقل را با احساسات، ذهن با بدن، خود با روابط، مردان با زنان، و مقاومت در برابر شکاف هایی که نظم پدرسالارانه را حفظ می کند، پیوند می زند. او رویکردهای مختلف اخلاقی را "اخلاق مراقبت" و "اخلاق عدالت" می نامد و آنها را اساساً ناسازگار می داند.
نقد دیدگاه گیلیگان
- روش: کار بر روی مراجعان به کلینیکها
- قضاوتهای اخلاقی زنان و مردان پیچیدهتر از تقسیمبندیهای ساده و دوگانه
- هم زنان و هم مردان بسته به موقعیت از هر دو نوع داوری اخلاقی مبتنی بر عدالت و مسئولیت استفاده میکنند.
اخلاق مراقبت او توسط دیگر محققان فمنیست مانند ژاکلین فریدمن مورد انتقاد قرار گرفته است که معتقد است اخلاق متفاوت زنان و مردان در واقع نتیجه انتظارات اجتماعی است. از آنجا که جامعه انتظار دارد زنان و مردان درباره اخلاق متفاوت فکر کنند، در نتیجه زنان و مردان تفاوت هایی را نشان می دهند. بنابراین شیوه های مختلف استدلال یک دوگانگی اجتماعی است که به سادگی خود را از طریق انتظارات ما از نحوه عملکرد زنان و مردان بازتولید می کند.[۶] کریستینا هاف سامرز استدلال کرد که تحقیقات گیلیگان بی اساس است و هیچ مدرکی برای اثبات نتیجه گیری او وجود ندارد.[۷]
دنیس سنچوک انتقاد متفاوتی از آثار گیلیگان می کند و می گوید در نظریه خود از تنگناهای فرضی استفاده می کند. سنچوک فکر می کند که گیلیگان حاضر نیست با ایده های کهلبرگ موافقت کند زیرا با استدلال در مورد مردان موافق نیست. در نتیجه تفاوت بین مردان و زنان اغراق آمیز است. سنچوک همچنین به شباهت های نظریه گیلیگان و زن ستیزی آرتور شوپنهاور اشاره می کند. او توصیه می کند که نظریه او باید "با تخیل - فراتر از اینجا و اکنون" گسترش یابد و به شبکه فعلی روابط شخصی محدود نشود.
با بررسي ديدگاههاي گيليگان متوجه مي شويم كه اخلاق مراقبت عمدتاً به برترى اخلاق زنانه بر اخلاق مردانه اعتقاد دارد و بر تقدم نيازها بر حقوق و عشق و محبت بر وظايف تأكيد مىكند. اين ديدگاه، پيروى كوركورانه از قوانين را نادرست ميداند و به دنبال طرح الگويى براى نظريه اخلاقي است كه بر توجه به ديگران و مراقبت خودجوش از انسانها مبتنى باشد. اين نگرش، در عين تأييد تفاوت فضائل و رذائل مردانه و زنانه، مىكوشد برترى شأن و ارزش اخلاقى زن بر مرد و در نتيجه، برترى خلق و خوي ومنش زنانه بر مردانه و لزوم اصلاح خلقيات مردانه و جايگزينى آن با خصال و منشهاىزنانه را اثبات كند.[۸](البته در اينباره نگرشهاي افراطگرايانه و تفريطي نيز وجود دارد. ولي در نگاه معتدل، طرفداران اخلاق مراقبت معتقدند كه اخلاق سنتى، اخلاق را از پايهاىترين و بنيادىترين ريشههاى آن آغاز نكرده است. اخلاق سنتي از عدالت و قانونمداري آغاز كرده است. درحالي كه، مراقبت و دلسوزى در قياس با عدالت و قانونمدارى ريشهاىتر است. نتيجه اين اشتباه و آغاز اخلاق از ميانه راه تربيت انسانهايي بوده است كه به دنبال سلطه بر سايرهمنوعان، حيوانات و تصرف بيمحابا از محيط زيست برآمدهاند.
آنِت بَیِر (1929- )، استاد فلسفه دانشگاه پیتزبورگ، با تحلیل دستاورد گیلیگان و نقد اخلاق عدالت محور مردانه میکوشد میان این دو نگرش سازشی ایجاد کند. از نظر او اخلاق مبتنی بر عشق (ethics of love) به خوبی بازگوی بصیرت اخلاقی زنانه است که در آثار کسانی چون گیلیگان منعکس شده است و در آن عشق و محبت نقش محوری را دارد، در حالی که اخلاق مردانه بر عکس، بر الزام و تکلیف استوار است. هر دو دیدگاه، به نوشته بَیِر، برغم قوت خود، از جهتی ناقص هستند. اخلاق مبتنی بر عشق، الزامات اخلاقی را نادیده میگیرد، حال آن که اخلاق تکلیفمدار مردانه، توجه چندانی به عشق و عواطف ندارد و حتی مسائل مهمی چون تخریب محیط زیست، توجه به خانواده، بیماران و محبوبان شخص از سوی کسی مانند جان راولز، به سادگی از حوزه اخلاق کنار نهاده میشود.[۹] وی با اشاره به دستاورد زنان فیلسوف اخلاق و آثارشان، نتیجه میگیرد که هم مردان باید از این یافتهها در کار خود استفاده کنند و هم زنان از نظریهپردازیهای پیشین که به دست مردان فیلسوف انجام شده است در کار خود بهره ببرند.[۱۰]
خانم ویرجینیا هِلد نیز با تحلیل ابعاد گوناگون زنانگی و تأکید بر دو عنصر اختصاصی و تعیین کننده در شخصیت زنان، یعنی بارداری و زایمان و فرزندپروری، تلاش میکند تا اخلاق مراقبت را مدلل سازد و به جای پافشاری بر اصول عام، ضرورت توجه به آن "دیگری مشخص" را پیش کشد. با این همه سرانجام میپذیرد که مقصود حذف اصول عام و انتزاعی اخلاقی نیست و ما ناگزیریم که طبق معیارهایی دست به اولویتبندی اخلاقی بزنیم. برای مثال برطرف ساختن گرسنگی فرزندانمان مقدم بر رفع گرسنگی کودکانی است که نمیشناسیم و «اینها مسائلی اخلاقی هستند که تا حدی به پاسخهای مبتنی بر اصول محتاجند».[۱۱] وی نسبت به مخاطرات بیتوجهی به اصول عام اخلاقی در نگرش زنانه به اخلاق هشدار میدهد و جملهای از نِل نادینگز را که عملاً به معنای کنار نهادن و بیاعتباری اصول کلی اخلاقی است، نقل و نقد میکند و میگوید که غیاب اصول اخلاقی در واقع دعوت به تلون و بیثباتی اخلاقی است و این استدلال که هیچ دو موردی مانند یکدیگر نیستند، «فراخوانی است به هرج و مرج اخلاقی». وی همچنین بر نادینگز خرده میگیرد که نظریه او از حل مسائل عملی ناتوان است و نمیتواند راه حل رضایتبخشی فراهم کند، «زیرا وی عشق عام و عدالت عام را به مثابه توهماتی زنانه میداند». در این صورت اگر همه چیز وابسته به متن خویش است و نمیتوان به اصلی عام و فراجنسیتی دست یافت، میتوان طبق همان اصل مراقبت انتظار داشت که دولتمندان مراقب دولتمندان باشند و درویشان در غم درویشانی چون خود. در نتیجه شکاف اقتصادی میان آنان همچنان بر جای بماند. بنابراین اگر اخلاق مراقبت تنها بر عنصر "مراقبت" تکیه کند، "معیوب" است.[۱۲]
البته نل نادینگز نیز منکر اهمیت قواعد و اصول در استنتاج اخلاقی نیست و میگوید که کنار نهادن این اصول در فعالیتهای روزمره به معنای تحمل کار ذهنی فراوانی است. وی توجه به اصول عام را به مثابه اصول راهنمای عمل میپذیرد، لیکن از تأکید بیش از حد بر آنها ناخشنود است و مدعی است که کانت و میل این قواعد را به مثابه قلب اخلاق قلمداد کردهاند و بدین ترتیب، عملاً داوری اخلاقی را به نوعی استنتاج منطقی-ریاضی بدل ساختهاند.[۱۳] جیمز چیلدرس نیز اشاره میکند که گیلیگان خود به این نکته توجه دارد که مراقبت و اصول راهنما مکمل همدیگر هستند، نه متضاد، و در موارد متعدد شخص باید از طریق اصول تعیین کند که به کدام مسئله بیشتر توجه داشته باشد و کدام شخص را تحت مراقبت خود در آورد.[۱۴]
در تحلیل نهایی سخن کسانی مانند هِلد و نادینگز آن است که باید همواره به «زمینه» و بستر تصمیمگیریهای اخلاقی خود و تأثیر آن بر دیگران توجه داشته باشیم و با استناد به یک یا دو اصل انتزاعی همه مشکلات و پیچیدگیهای اخلاقی را نادیده نگیریم و تبعیت از اصول را مقدم بر تفکر اصیل ندانیم. این سخن با همه درستیاش، به معنای ضرورت پیشکشیدن نظام اخلاقی تازهای نیست، بلکه باید همه کسانی که صرفاً براساس اصول اخلاقی رفتار میکنند به هوش باشند که اصولپرستی و پیروی صوری و شکلی از آنها در واقع نقض کارکرد اصلی همان اصول است و این نکته از نظر نظامهای دینی و اخلاقی پنهان نمانده و کاری است که، برای مثال، حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) در انجیل انجام داده است. فریسیان هنگامی که دیدند در روز "سبت" که طبق شریعت حضرت موسی، نباید دست به هیچ کاری زد، حواریان عیسی خوشههای گندم را میچینند و میخورند، بر او خرده گرفتند و گفتند: «اینک چرا در روز سبت مرتکب عملی میباشند که روا نیست؟» حضرت پاسخ داد: «سبت به جهت انسان مقرر شد نه انسان برای سبت. بنابراین پسر انسان مالک سبت نیز هست»[۱۵][۱۶]. سخنان متعددی از حضرت عیسی در نقد شریعتپرستی و ظاهرگرایی در اناجیل آمده است که همه در واقع بر ضرورت توجه به محتوا و بستر اقدامات تأکید میکند. همچنین تأکید فراوان در سنت دینی ما بر ضرورت توجه به روح عمل و گذر از سطح ظاهر، گویای همین نکته است که هدف از وضع قوانین و قواعد کلی اخلاقی، تسهیل قدرت تصمیمگیری و اقدام اخلاقی مناسب است، نه آن که خود به مانعی در جهت رفتار اخلاقی تبدیل شود. برای مثال دروغگویی رذیلتی است که در نظام اخلاقی ما از همه رذائل دیگر پلیدتر شمرده شده و شخص مسلمان از آن منع شده است. با این همه، زمانی که پای جان انسان بیگناهی در میان باشد، نمیتوان به استناد به این دستورات عام و کلی با راستگویی درست بر خلاف مقصد اخلاقی حفظ جان انسانها اقدام کرد.[۱۷] همچنین در غالب کتابهای اخلاقی که همان نظریات سنتی و مردانه مطرح میشود، بر این نکته تأکید میشود که هدف از شناخت این قواعد آن نیست که به گونهای مکانیکی به کار گرفته و جایگزین تصمیمات اصیل شخص شوند. از قضا یکی اشکالات مدافعان اخلاق فضیلتمدار به نظریه اخلاقیکانتی آن است که در این نظریه به دلیل تأکید صرف بر انجام وظیفه و ندیده گرفتن فاعل اخلاقی و بستر انجام فعل، در واقع انسان خادم اخلاق میشود، حال آن که اخلاق برای انسان ساخته شده است، نه انسان برای اخلاق.[۱۸] از نظر سینگر، اخلاقی زیستن به معنای پیروی از مجموعه قواعد اخلاقی، همچون یک دستورالعمل معین نیست. هدف از اخلاقی بودن و تن دادن به اصول عام، آن است که شخص بتواند از منظری فراتر از منافع شخصی خود به عالم بنگرد و بتواند بهگونهای منصفانه با دیگران رفتار کند.[۱۹]
در واقع نگاه سینگرنتیجهگرا به هدف اخلاق در این جا همانند نگرش مدافعان اخلاق مراقبت و مخالفان اصول عام اخلاقی است. بنابراین همچنان این پرسش به جای خود باقی است که نظریهپردازان اخلاق مراقبت، دقیقاً چه نظریه تازهای ابداع کردهاند که آنان را از نظریات سنتی یا مردانه در اخلاق متمایز میکند.
ریتا مَنینگ، در تکمیل اخلاق مراقبت، بر آن است تا کاستی اخلاق مبتنی بر عدالت و اخلاق مراقبت را بر طرف سازد و عدالت و مراقبت را به «ازدواج یکدیگر» در آورد. از این منظر، اصل عدالت و رعایت حق، کمترین حد اخلاق و کف اخلاقیات به شمار میرود که نباید از آن به هیچ روی تخطی کرد، «لیکن مراقبت، آرمانی اخلاقی است»[۲۰] که باید به آن نزدیک شد. وی نوشته خود را با این اشاره پایان میدهد که اخلاق مراقبت، نگرشی اخلاقی است که «جامعه شکننده ما» سخت بدان نیازمند است.[۲۱] بدین ترتیب، منینگ عدالت و مراقبت را نه بدیل یا رقیب یکدیگر، بلکه مکمل همدیگر میشمارد و عملاً به نقطهای نزدیک میشود که در واقع بسیار سنتی است و ریشه در آرای اخلاقی کهن دارد. حتی کانت با آن همه سرسختی بر اصول و دوری از احساسات چنین نیست که عملاً ارزش احساسات را منکر شده باشد. برای مثال، وی در عین تأکید بر ضرورت مطلق راستگویی، منکر واقعیت ناخوشایند زمانه نیست و میپذیرد که در این شرایط چه بسا لازم باشد گاه از این کلیت عدول کنیم و: «اگر ما بخواهیم در تمام موارد حقیقت را دقیقاً مراعات کنیم اغلب باید بهای شرارت دیگران را که از حقانیت ما سوءاستفاده میکنند بپردازیم»[۲۲]. کریستین کورسگارد با تحلیل این قطعه و چند قطعه دیگر از کانت بر آن میشود تا نظریه او را در دو سطح سامان دهد، به گونهای که مشکل تبعیت کورکورانه و مکانیکی از قواعد عام اخلاقی حل شود[۲۳]. در نتیجه آن خط پر رنگی که به قلم خانم گیلیگان بین عدالت و مراقبت کشیده شد و به وسیله نادینگز پر رنگتر شد، در این جا سخت کمرنگ و گاه ناپدید میشود.
افزون بر آن، نوع نگاه خانم منینگ و تلاشش در جهت تکمیل اخلاق مبتنی بر عدالت به وسیله اخلاق مبتنی بر مراقبت، یادآور نوع تفسیری است که درباره تفاوت عدالت و احسان یا محبت در فرهنگ دینی و اخلاقی ما وجود دارد. در قرآن کریم آمده است: «إن اللّه یأْمر بالعدل والإحسان» ( نحل، 90). امام علی (علیه السلام) در تفسیر این آیه میفرماید: «العدل، الانصاف و الاحسان، التفضل؛ عدل انصاف است و احسان نیکویی کردن».[۲۴] علامه طباطبـایی مقـصود از احسان را نیکی کردن به دیگران مـیداند، به این صورت که نیکی را به نیکی بیشـتر و بدی را به بدی کمـتر پاسخ دهـیم. وی همچنین پیشدستی در نیکی کردن را لازمه احسان میشمارد[۲۵]. طبق این تحلیل در حالی که غالباً در عدالت، جبران عمل دیگران موردنظر است، در احسان چنین نیست و شخص به گونهای خودخواسته پیش قدم در نیکی میشود و این همان اخلاق مراقبت است.
طبق تحلیل دیگری چهار قاعده در باب اخلاق اجتماعی اسلامی از متون دینی استخراج میشود که عبارتند از 1) اصل عدالت، 2) اصل احسان، 2) اصل تقدم معنویت بر مادیت و 4) اصل رعایت اولویت.
آنگاه اصل احسان مکمل اصل عدالت معرفی میگردد و در توضیح اصل چهارم یا اصل اولویت، این نکته گوشزد میشود که تکلیف ما در برابر همگان یکسان نیست و به مقداری که با کسی رابطه نزدیکتری داریم، تکلیف ما بیشتر خواهد بود [۲۶].
در متون اخلاقی ما بر تقدم محبت و احسان بر عدالت به شکلهای گوناگونی تأکید شده است. برای نمونه ابن مسکویه هنگام بحث از عدالت این دیدگاه را مطرح میکند که عدهای محبت را برتر از عدالت میدانند و در غیاب محبت است که ناگزیر به عدالت رضایت دادهاند. سپس میگوید ارسطو نیز این نظر را تقویت کرده است[۲۷]. خواجه نصیرالدینطوسی نیز با تحلیل مفهوم عدالت و ارجمندی آن و بیان نسبت آن با تفضل یا احسان مینویسد: «تفضل از عدالت شریفتر است از آن جهت که مبالغت است در عدالت نه از آن جهت که خارج است از عدالت»[۲۸]. در واقع او عدالت را کف اخلاق و فضیلتی عام میشمارد، اما احسان را مکمل آن، حال آن که عدالت عام و شامل است[۲۹]. باز همو احسان را عبارت از مازاد بر واجب و تکلیف معرفی میکند که پس از عدالت نوبت به آن میرسد[۳۰].
برخی منتقدان اخلاق مراقبت، در این ادعا که زنان قابلیت خاص مراقبت را دارند نوعی پسمانده همان نظریات برتری یا فروتری جنسیتی را میبینند و بر آن هستند که همه انسانها، چه زن و چه مرد، ظرفیت اخلاقی برابری دارند. بنابراین اگر مراقبت را فضیلت بدانیم، زن و مرد به یکسان میتوانند به آن دست یابند و در خود پرورش دهند. بلوم میکوشد تا این دو نظر متضاد را این گونه آشتی دهد که هرچند زنان، در واقع، ظرفیت بیشتری برای نشان دادن مراقبت دارند و این فضیلت در آنان نیرومندتر از مردان است، با این حال این تفاوت، در مجموع تفاوتی بنیادی بین زن و مرد ایجاد نمیکند و این دوجنس از نظر اخلاقی برابرند.[۳۱]
سخن کوتاه، اخلاق مراقبت به معنای نظام اخلاقی جایگزین نظامهای اخلاقی شناخته شده، قابلدفاع نیست. زیرا این اخلاق با انکار قواعد عام و توصیه به تصمیمگیری جزیی در هر مورد و انکار هرگونه اصل فراگیر اخلاقی، عملاً به نفی اخلاق میانجامد. همچنین نقد و بیان کاستیهای نظامهای اخلاقی مسلط و تکمیل آنها مستلزم تن دادن به نظریهای جنسیتمدار نیست. حال اگر اخلاق مراقبت را به جای آن که اخلاقی زنانه بدانیم و آن را در برابر اخلاق مردانه که مبتنی بر عدالت است قرار دهیم، آن را به مثابه ارزشی انسانی قلمداد کنیم که فراتر از جنسیت قرار دارد و زن و مرد باید چون آرمانی اخلاقی به آن بنگرند، دیگر نیازی به اخلاق خاص زنانه وجود نخواهد داشت.
آثار گیلیگان
- با صدای متفاوت: نظریه روان شناختی و رشد زنان.[۳۲]
جستارهای وابسته
- لارنس کوهلبرگ
- نانسی چودروف
پانویس
- ↑ Carol Gilligan.
- ↑ Gilligan, Carol. 2011. "Looking Back to Look Forward: Revisiting In a Different Voice". Classics@, Issue 9, "Defense Mechanisms".
- ↑ Muuss, R. E. (Spring 1988) "Carol Giligan's theory of sex differences in the development of moral reasoning during adolescence". Adolescence. 23 (89): 229–243.
- ↑ Kyte, Richard (1996). "Moral reasoning as perception: A reading of Carol Gilligan". Hypatia. 11 (3): 97–113.
- ↑ White, Thomas (1992). "Business, ethics, and Carol Gilligan's "Two Voices"". Business Ethics Quarterly. 2 (1): 51–61.
- ↑ Kohlberg, Laurence (2004), Moral Education, in Ethics: Contemporary Readings, edited by Harry J. Gensler, Earl W. Spurgin, and James C. Swindal, New York and London: Routledge.
- ↑ Korsgaurd, Christine M. (1997), The Kingdom of Ends, Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Gilligan, C. (1982). In a different voice: Psychological theory and women's development. Harvard University Press: Cambridge. .
- ↑ Baier, Annette, (1997), What do women want in a moral theory, in Contemporary Moral Problems, edited by James E. White, New York, West Publishing Company. P82.
- ↑ Ibid, p. 89.
- ↑ Held, Virginia (1997), Feminism and Moral Values, in Contemporary Moral Problems, edited by: James E. White, New York: West Poblishing Company. P96.
- ↑ Ibid, p. 96.
- ↑ Noddings, 1995, p. 187.
- ↑ Childress, James F. (1998), A Principle Based Approach, in A Companion to Bioethics, edited by Peter Singer and Helga Kuhse, Oxford, Blackwell Publishers. p69.
- ↑ کتاب مقدس، انجیل مرقس، 2002م: باب 2، ص 1137.
- ↑ نیز مقایسه کنید با: همان، انجیل متی، باب 12، ص 1101.
- ↑ برای توضیح بیشتر، نک: اسلامی، 1385: دروغ مصلحتآمیز؛ بحثی در مفهوم و گسترة آن.
- ↑ Pojman, Louis (2005), How Should We Live? An Introduction to Ethics, Belmont, Thomson Wadsworth؛ p171.
- ↑ Singer, Peter (1997), How are we to live?: Ethics in an age of self-interest, Oxford: Oxford University Press. P202.
- ↑ Manning, Rita (2005), A care Approach, in Philosophy: A New Introduction, edited by Douglas Mann & G. Elijah Dann, Belmont, USA: Wadsworth. p 457.
- ↑ Manning, Rita (2005), A care Approach, in Philosophy: A New Introduction, edited by Douglas Mann & G. Elijah Dann, Belmont, USA: Wadsworth. p 458.
- ↑ کانت، ایمانوئل (1378)، درسهای فلسفه اخلاق، (ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی)، تهران: نقش و نگار. ص 397.
- ↑ Korsgaurd, Christine M. (1997), The Kingdom of Ends, Cambridge: Cambridge University Press. p .153
- ↑ شهیدی، سید جعفر (1370)، ترجمه نهج¬البلاغه،گردآوری سید رضی، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی. ص399.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین (1391ق)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت: مؤسسه الاعلمی. ص 332.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی (1378)، اخلاق در قرآن، نگارش محمدحسین اسکندری، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی. ج3، صص 39-48.
- ↑ ابن مسکویه، احمدبن¬محمد (1966م)، تهذیب الاخلاق، تحقیق قسطنطین زریق، بیروت: الجامعه الامریکیه فی بیروت. ص133.
- ↑ طوسی، خواجه¬نصیرالدین (1373)، اخلاق ناصری، تحقیق مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی. ص 146.
- ↑ همان، ص147.
- ↑ همان، ص 308.
- ↑ Blum, Lawrence (2001), Care, in Encyclopedia of Ethics, edited by Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, London: Routledge. p .187
- ↑ Gilligan, Carol (1997), "Woman's place in man's life cycle", in Nicholson, Linda (ed.), The second wave: a reader in feminist theory, New York: Routledge, pp. 198–215.
منابع
- سید حسن اسلامی؛ جنسیت و «اخلاق مراقبت»؛ مطالعات راهبردی زنان 1387، شماره 42.