بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
| همسر = غلامرضا افخمی | | همسر = غلامرضا افخمی | ||
}} | }} | ||
مهناز افخمی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۹ در کرمان) یک فعال [[حقوق زنان]] و نویسنده ایرانی است که از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ در سمت «وزیر مشاور در امور زنان» فعالیت میکردهاست.پیرو مذهب شیخیه است. و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان به پایان رساند. وقتی یازده سال داشت، مادرش از پدرش جدا شد و به آمریکا رفت. مهناز در دانشگاه سانفرانسیسکو و دانشگاه کولورادو در بولدر تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت. | مهناز افخمی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۹ در کرمان) یک فعال [[حقوق زنان]] و نویسنده ایرانی است که از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ در سمت «وزیر مشاور در امور زنان» فعالیت میکردهاست. پیرو مذهب شیخیه است. و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان به پایان رساند. وقتی یازده سال داشت، مادرش از پدرش جدا شد و به آمریکا رفت. مهناز در دانشگاه سانفرانسیسکو و دانشگاه کولورادو در بولدر تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت. | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
مهنــاز | مهنــاز افخمی با نام اصلی (مهناز ابراهیمی) به ســال ۱۳۱۹ش در بافت كرمان به دنیا آمــد. پدرش مجید امیرابراهیمی و مادرش فردوس نفیسی نام داشت. جد پدری وی، مختارالملك، داماد یكی از شاهزادگان قاجار، به كار كشاورزی مشغول بود. مجید امیرابراهیمی، تحصیل كرده فرانســه، خوشــگذران و از اهالی موسیقی بود. فردوس نفیسی نیز در زمان خود، فردی باسواد به شمار میرفت و علاقه به تحصیل و مطالعه در خانواده آنان معمول بود. مادر فردوس، چون شیوه زندگی شوهرش را نمیپسندید، از او جدا شد و زندگی در تنهایی را تجربه كرد. او با تأســیس خیاطخانهای، امورات زندگی خویش را میگذراند. امری كه در كرمان آن دوره، معمول نبود و كســب و كار برای زنی مطلقه، خوشایند همگان بویژه خانواده نبود. فردوس نیز سرنوشتی بهتر از مادر پیدا نكرد. او در ۳۱ سالگی با آنكه یك پسر و دو دختر (مهناز و فرح) از مجید امیرابراهیمی داشــت، زندگی فئودالی و اشــرافی را رها كرد و پس از جدایی از همسرش، راهی تهران شد، سپس به امریكا رفت. خانواده امیرابراهیمی، مذهب شیخیه داشتند. <ref>افخمی، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ایران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمی، ویراستار، غلامرضا افخمی، بنیاد مطالعات ایرانی، ۱۳۸۲/۲۰۰۳ ،ص ۵</ref> | ||
مجید امیرابراهیمی به نماز و روزه، از اصلیترین احكام و فرایض شرعی عمل نمیكرد اما مانع از انجام فرایض دیگران هم نمیشد. مهناز، او را مسلمانی میدانست كه به خدا عقیده داشت ولی مظاهر دین را رعایت نمیکرد. با این حال، شاید اعتقاد دیگر اعضای خانواده از پدر بیشتر بود و برخی مراسم مذهبی و سنتی را به جا میآوردند؛ اما روح مذهب و عمل به آن در این خانواده چندان جایی نداشت. مهناز دوران نوجوانی را سپری میكرد كه پدر و مادرش از یكدیگر جدا شدند و این جدایی، تأثیر زیادی بر وی گذاشت. او كه دنیا را جایی راحت و جایگاه خود را در آن ثابت و محكم میپنداشت، از این رخداد به شدت متأثر شد و این كشمكش خانوادگی، او را در جانبداری از طرفین به ورطه تردید انداخت؛ اما در نهایت با مادر به تهران آمد و زندگی مرفه و خانه بزرگ و راحت كرمان را با جایی تنگ و كوچك و محدود عوض كرد. بدین ترتیب، مادر نقشی مهم در زندگی وی پیدا كرد. استقلال و پشتكار و مقابله مادر با مشكلات، در شكلدهی شخصیت دختر نیز مؤثر بود.<ref>افخمی، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ایران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمی، ویراستار، غلامرضا افخمی، بنیاد مطالعات ایرانی، ص9</ref>مهناز افخمی در بخشی از خاطراتش میگوید كه اصولااز طرف مادری، خانوادهای هستیم كه زنهایش به استقلال و تصمیمگیری خارج از روال عادی عادت داشتند و این در روحیه ما خیلی تأثیر داشت. زنان خانواده پدری من هم البته شرایط زندگیشان متفاوت بود؛ مالك بودند و اغلب املاكشان را خود اداره میكردند. | |||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
مهناز در | مهناز در كودكی به مدرسه زرتشتیان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترین مدرسه خصوصی در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتیان میرفتیم كه نزدیك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههای اشرافی و متمكن تا طبقات كمدرآمد؛ بیشتر مسلمان، اما زردشتی و مذاهب مختلف دیگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقلیتهای مذهبی میگوید كه عكسالعمل به خصوصی كه مربوط به طبقه یا مذهب خاصی باشد، نداشتند. <ref>افخمی، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ایران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمی، ویراستار، غلامرضا افخمی، بنیاد مطالعات ایرانی، ص ۴</ref> بدین ترتیب، مهناز تحصیلات ابتدایی را قبل از آنكه حائز شرایط سنی لازم باشد، آغاز كرد و روشهای تعلیم و تربیت زرتشتی نیز در شكلگیری شخصیتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگی به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشیروان دادگر تهران رفت. در همین دوران، دوستی مادرش با «دكتر یارشاطر» <ref group="پانویس">دكتر احسان االله یارشاطر از بهاییان متعصب در دوران پهلوی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به امریكا پناهنده شد و دایرهالمعارف ایرانیكا را با همكاری دانشگاه بركلی منتشر میكند</ref>در جهتگیری فكریاش بیتأثیر نماند: «دردوران كودكی دوست مادرم، دكتر احسان االله یارشاطر، خیلی كمك میكرد. او میآمد و یك سری كتابها برایم میآورد و تشویقم میكرد كه كتاب بخوانم. در نتیجه فكر میكنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتیجه یك نوع حالت پدرخواندگی انتلكتوئل برای من داشت و مرتب كتاب میآورد. هنوز خیلی بچه بودم و او كتابهای نویسندههای روسی را برایم میآورد.» <ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص ۷</ref> | ||
آن گاه كه مادرش عزم | آن گاه كه مادرش عزم امریكا كرد، او نیز راهی آن كشور شد و ادامه دوره دبیرستان را در مدرسهای در سیاتل آمریكا به پایان برد. مهناز افخمی، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانوادهای امریكایی زندگی تازهای را شروع كرد و سبك و سیاق زندگی و فرهنگ امریكایی را از آنها فراگرفت و در فضاهای شغلی و حرفهای نیز این تجربه را تكمیل كرد. او علیرغم میل پدرش كه وی را به تحصیل در رشته پزشكی تشویق میكرد، پس از مكاتباتی از امریكا با دكتر یارشاطر، رشته ادبیات انگلیسی را برای تحصیلات دانشگاهیاش برگزید. «(یارشاطر) نامه مفصل و جالبی برایم نوشت كه چرا ادبیات انگلیسی نمیخوانی كه همیشه دوست داشتی و استعدادش را داری... فكر میكنم نفوذ او بود كه رشته ادبیات انگلیسی را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص 16</ref> او همزمان برای گذران امورات زندگی به كار نیز میپرداخت. در همین دوره بود نوزده سالگی (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمی )<ref group="پانویس">غلامحسین افخمی از همسر دومش فروغ اشرف ابراهیمی پسری داشت به نام دكتر غلامرضا افخمی استاد دانشگاه ملی ایران و معاون وزیر كشور كه با خانم افخمی پیوند زناشویی بست. (دكتر باقر عاقلی، «خاندانهای حكومتگر»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسی امریكا مكرر از خاندانهای صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوی نام برده شده است، یكی از این خانوادهها، خانواده افخمی است.</ref> از نزدیكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت و یك سال بعد از همین دانشگاه فوق لیسانس دریافت كرد. او در این دوره، ضمن تدریس تاریخ ادبیات انگلیس و ادبیات انگلیس قرن نوزدهم، سردبیری مجله Studies English of Abstracts را نیز بر عهده داشت. مجلهای كه خلاصه تحقیقات در زمینه ادبیات انگلیسی را از سراسر دنیا منتشر میكرد. | ||
==ریشهها== | ==ریشهها== | ||
در | در جســتجوی ریشهها و علقههای افخمی باید كندوكاوهایی كرد كه بتوان او را از كودكی تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلی چون تحصیل در مدرسه زردشتیها، خانوادهای بدون اعتقادات محكم و تقیدات مذهبی، زندگی اشرافی، و تأثیر شخصیتی مادر كه استقلال اقتصادی زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدایی پدر و مادر در نخســتین ســالهای بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهایی نظیر «[[احسان االله یارشاطر]]» در دوران جوانی و نوجوانی، ترك شــهر و دیار، مهاجرت به غرب، زندگی در كنار خانوادهای امریكایی، كار و اشتغال دانشجویی، ایجاد ارتباط با سازمانهای اجتماعی امریكایی، عدم آشنایی كامل با مسائل ویژه زنان و به خصوص سازمانهای زنان در ایران و جهان، فقدان شناخت عمیق از جامعه ایران و بویژه زنان این كشــور به واســطه سالهای دوری از وطن، ورود به ایران در نخستین سالهای رفورمهای ظاهری، سالهای توسعه با مبانی سكولار، جلب توجه اشرف پهلوی و داشتن حمایت وی، همكاری و همفكری با زنانی منتسب به جامعه بهاییت در سازمان زنان ایران و... بیشك عوامل بسیاری از این دست در شكلگیری شخصیتی مهناز افخمی بیتأثیر نبود زیرا تأثیرات این فرایند را در شیوههای مدیریتی و همكار گزینیهای او ملاحظه میكنیم. در [[سازمان زنان]]، «[[فرنگیس یگانگی]]»، «[[مهری راسخ]]»<ref group="پانویس">مهری راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكریم ایادی از مبلغان حزب بهاییت و از مرتبطین با دربار محمدرضا شاه بود. </ref>و دیگران شاهد این مدعا هستند. | ||
بنابراين در | بنابراین در راســتای اجرای منویات شــاهانه و تحت اراده مسلط امریكا رفورمهای اجتماعی صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگانی به دستگاه حكومتی شده بود تا پایههای اقتدار حكومت را محكمتر كنند. علاوه بر این افزایش شمار مدیران فاسد و نالایق در سیستم حكومتی در حدود سال ۱۳۵۴، شاه را بر آن داشت تا برای بررسی موقعیت مدیران رده بالا و نیز كسانی كه قرار بود به مشاغل حساس غیرنظامی منصوب شوند دستوری صادر كرد و به دنبال آن كمیته بررسی انتصابات مشاغل حساس غیرنظامی تشكیل شد. یكی از اعضای این كمیته، نماینده ساواك بود. نتیجه بررسیهای این كمیته در اختیار شاه قرار میگرفت و انتصابات با نظر نهایی او بود. در چنین شرایطی بود كه افخمی پا به عرصه سیاست ایران گذارد. وی كه زمینه تحصیلی یا مطالعاتی یا فعالیت اجتماعی در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبیركل [[سازمان زنان]] و وزیر مشاور در امور زنان معرفی شد. انتصاب وی به سمت وزیر مشاور حاكی از ویژگیهای مدیریتی و وفاداری وی به شخص شاه بود. اگرچه یكی از ملاكهای انتصاب مدیران ارشد در آن دوره، منویات سیاسی و خطمشی فكری آنها بود ولی در دهه ۱۳۵۰ با مدیرانی با سوءسابقه سیاسی (از نظر حكومت وقت) مواجه هستیم. اما همه اینان پس از تسلیم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبی حتی وزارت نیز دست یافتند. وجود این افراد وصول به هدفهای انقلاب شاه و ملت را تسهیل میكرد. | ||
افخمی با به كارگیری تمامی امكانات [[سازمان زنان]] ایران، در خدمت سیاستهای مذكور بود و در شرایطی كه مردم انقلابی ایران به مبارزات خود علیه رژیم وسعت میبخشیدند، در آخرین ماههای حكومت پهلوی، حركتهای مردمی را فعالیتهایی آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوی خود و سازمانش محكوم كرد. وی در جای دیگری از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجویان دانشگاهها در خصوص تفكیك غذاخوریهای پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهایی كه منجر به تظاهرات عمومی و سراسری شد یادآور می شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنیتی شاه تلقی می كرده است و وقوع چنین تحركاتی را در دانشگاهها غیرممكن می پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بین افراد روشنفكر دانشگاهی و تحصیلكرده مملكت، گروهی تا این حد فناتیك باشند. | |||
==سوابق شغلی== | |||
مهناز افخمی در تابستان ۱۹۶۷/۱۳۴۶ به ایران بازگشت و از پاییز همان سال در دانشگاه ملی ایران با سمت استادیار زبان انگلیسی مشغول به تدریس شد. او پس از عزیمت -جان وود (Wood Jhon )ـ مدیر گروه انگلیسی دانشكده ادبیات این دانشگاه ـ از ایران، مدیریت این گروه را نیز برعهده گرفت، سپس به اجرای برنامه های موردنظر پرداخت. او می نویسد: «كتابهایی كه من به عنوان كتاب درسی به آنها (شاگردان و دانشجویان دانشگاه) می دادم، همان كتابهایی بود كه در آمریكا استفاده می شد.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص ۲۳</ref> | |||
در سوابق شغلی افخمی علاوه بر موارد پیش گفته موارد ذیل نیز به چشم میخورد» | |||
*عضو شورای عالی بهداشت و تنظیم خانواده در ایران | |||
*عضو كمیته عالی رفاه اجتماعی، عضو مؤسس سازمان انتقال خون | |||
*رئیس هیئت عامل آموزشگاه مددكاری سازمان زنان ایران | |||
*رئیس هیئت مدیره جمعیت دختران دانشجو وابسته به سازمان زنان | |||
*عضو هیئت مدیره بررسیها و نوآوریهای سازمانهای تحت ریاست [[اشرف پهلوی]] | |||
*نایب رئیس هیئت اجرایی حزب رستاخیز ملت ایران | |||
*عضویت در ۹ هیئت امنای دانشگاههای فرح پهلوی، كرمان و نیز بنیاد فرهنگی آرشام <ref group="پانویس">آرشام از مدیران فعال ساواك، زمانی مدیركل ساواك مشهد بود. سپس به كرمان رفت. وی در این زمان بودجه كلانی از دربار، امیراسداالله علم و منوچهر اقبال دریافت كرد و بنیاد آرشام را تأسیس نمود.</ref> | |||
افخمی در سال ۱۳۴۹ به مدت سه ماه به عنوان عضو هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد مشغول به كار بوده است. او در بیست و ششمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به سال ۱۹۷۱/۱۳۵۰ در تركیب هیئت نمایندگی ایران به عنوان یكی از اعضای علی البدل این هیئت شركت داشت. بار دیگر در اجلاس بیست و هشتم مجمع عمومی سازمان ملل متحد كه در ۱۹۷۳/۱۳۵۲ در نیویورك برگزار شد، افخمی به عنوان دبیركل سازمان زنان در گروه مشاوران هیئت به ریاست [[اشرف پهلوی]] شركت كرد. و آخرین بار در سال ۱۹۷۵/۱۳۵۴ با همان عنوان در تركیب هیئت نمایندگی ایران در اجلاس سی ام مجمع عمومی سازمان ملل حضور داشت.<ref>سیاستگزاران و رجال سیاسی در روابط خارجی ایران، وزارت امور خارجه، صص ۱۲۹ ـ ۱۲۲</ref> افخمی در دی ماه ۱۳۵۴ بنا به پیشنهاد امیرعباس هویدا، نخست وزیر، به عنوان وزیر مشاور در امور زنان معرفی شد و این سمت را تا پایان دولت جمشید آموزگار حفظ كرد. وی در مجموع نزدیك به سه سال در كابینه حضور داشت و علاوه بر این مسئولیت، اجرای پروژه نوسازی جنوب تهران را نیز برعهده داشت و به همین منظور با وزیر مسكن امریكا هم تبادل نظر می كرد. او همچنین قائم مقام منصوب از طرف هویدا در سازمان پرورش استعدادهای درخشان بود. | |||
==فعالیتها== | |||
===ریاست [[سازمان زنان]]=== | |||
((شروع كار من در زمینه مسائل زنان مربوط می شد به كار دانشگاهی ام به خاطر اینكه در رشته ادبیات تعداد قابل توجهی [از] دختران دانشجو درس می خواندند و این دختران علاقه مند بودند به بحث و گفتگو درباره مسائل زندگی و مشكلاتی كه با آن روبه رو بودند. در همان حال، خانم دكتر رجالی كه روان شناس بود و در همان دانشكده تدریس می كرد، دبیركل سازمان زنان شده بود و خیلی دلش می خواست كه سازمان [تحت] فعالیتش توسعه پیدا كند و به اصطلاح نهضت طرفدار پیدا كند. او از من خواست كه كمك كنم «جمعیت دختران دانشجو» كه تازه تشكیل داده بودیم با سازمان زنان ارتباط برقرار كند و ما این كار را از دانشگاه ملی شروع كردیم و از دانشگاههای دیگر هم بعداً عضو این سازمان شدند. ملاحظه می گردد كه جمعیت دختران دانشجو كه پدیده ای مجزا از تشكیلات اداری و مركزی سازمان زنان بود، فرصتی را فراهم آورد تا این گروه در جلسات كلی سازمان شركت نماید و بدین ترتیب تماس با دبیرخانه این سازمان آغاز شد.))<ref> -جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص ۲۴</ref> | |||
افخمی در یكی از جلسات مربوط به جمعیت دختران دانشجو درحضور [[اشرف پهلوی]]، ریاست [[سازمان زنان]]، گزارشی ارائه داد كه به این ترتیب، باب آشنایی با وی گشوده شد. اشرف در این دیدار اظهار داشت من واقف هستم كه دانشجو در دنیا دوران پرتلاطمی را طی می كند و این تلاطم بین دانشجویان ما نیز هست اما اگر ببیند به افكار و عقاید او توجه می شود از آن حالت عصیان بیرون می آیند، باید تحرك بین دانشجویان باشد... در كمیته شما به هرنحوی شده باید تعداد بیشتری از دانشجویان عضویت داشته باشند و وظایف خود را انجام دهند؛ فقط شعار دادن كافی نیست و باید در عمل نشان بدهند كه خواهان پیشرفت هستند و حالا زمان عمل است.<ref> كیهان روزنامه-،۱۳۴۹/۲/۲۴ </ref> از این رو، با پیشنهاد [[سیمین رجالی]]، دبیركل سازمان، افخمی به عنوان یكی از اعضای هیئت نمایندگی ایران، همراه اشــرف در نشست سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۱۹۶۹ شركت كرد.<ref group="پانویس"> برابر آنچه كه در كتاب سیاستگزاران و رجال سیاسی در روابط خارجی ایران، آمده است، اشرف پهلوی از سال ۱۹۷۰ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در اجلاسیه بیست و پنجم مجمع عمومی سازمان ملل شركت كرد و سال ۱۹۶۹ ،اردشیر زاهدی رئیس هیئت ایرانی بود.</ref> ظاهراً وظیفه وی تهیه متن سخنرانی برای نماینده ایران بود. | |||
وی در خاطراتش به نقش حمایتی اشرف از او در جریان این گونه سفرها اشاره می كند. سرانجام در ۱۳۵۰ از طریق عبدالرضا انصاری، قائم مقام اشرف، پیشنهاد دبیركلی سازمان به وی داده شد و هم زمان با تدریس در دانشگاه، دبیركلی [[سازمان زنان]] را هم پذیرفت. وی در آستانه ۳۱ سالگی، هدایت سازمانی را به عهده گرفت كه اعضای شورای مركزی آن از حد متوسط سنی بالایی برخوردار بودند و در مورد توانایی او برای انجام امور محوله، شك و تردیدهایی وجود داشت. انتصاب این تحصیل كرده غرب در رشته ادبیات انگلیسی كه با مباحث مربوط به زنان آشنایی خاصی نداشت، كنجكاوی همگان را برانگیخت؛ بویژه آنكه به درستی معلوم نبود چه كسی او را به اشرف معرفی كرده بود؟ آیا اتفاقی بود یا نه؟ در این باره باید به دنبال شواهد و اسناد بیشتری بود. بــه هر روی، حمایت اشــرف از افخمی غیرقابل انكار اســت و حتی «[[مهرانگیز منوچهریان]]» در توصیف عملكرد ســازمان در زمان دبیركلی افخمی، اشــرف را نماد حمایت و مشكل گشــای كارهای ســازمان معرفی می كند زیرا از نظر وی داشتن چنین حامی می تواند هرمانعی را از سر راه بردارد. فرهنگ حاكم بر [[سازمان زنان]] در دوران قبل از افخمی با فرهنگ افخمی تفاوتهای معیاری داشــت. فاصله او با نســل قبلی سازمان بسیار زیاد بود. زندگی تحصیلی در خارج از كشور، تدریس زبان انگلیســی با متون امریكایی، تماس با دانشــجویان به زبان انگلیســی و ســبك و ســیاق زندگی امریكایی، زندگی در بخش شمال شهر و ارتباط با محدوده خاصی از شهر (دربند، محل سكونت و اوین، محل تدریس) او را ً در فضایی كاملا شبه غربی محصور قرار داده بود. وی در مــورد نقش زن در ایران قرن بیســتم و چارچوبهای حقوقــی مربوط به آن و نیز انتظارات موردنظر از زن آزاد و مســتقل در ایران را با ایده آلهای غربی مقایســه می كرد و با همان معیارها و مقیاسهای ذهنی خود می سنجید. افخمی در [[ســازمان زنان]] به دنبال ایجاد همبســتگی و تقویت جبهه ای متحد برای پیش برد اهداف سازمان بود. به عبارتی، همكاریهای تشكیلاتی را پی می گرفت. الگوی كاری او الگویی امریكایی با الهام از [[ســازمان زنان]] امریكا بود و با این الگو درصدد ســازماندهی این تشكیلات ایرانی برآمده بود. | |||
====[[سازمان زنان]] در دوره افخمی==== | |||
افخمی هدف اصلی خود را در این سازمان، استقلال زن معرفی می كند نه رفاه اجتماعی. وی برای دســت یابی به این هدف، در پی تغییر طرز تفكر، روابط و ارزشــهای زنان بود و همواره می كوشــید در این راســتا كمترین تنش ایجاد شود و به همین منظور بسیار محتاطانه گام برمی داشت. تحولات تدریجی در رســالت [[سازمان زنان]] بعد از ورود افخمی با تغییر اساس نامه آن در ســال ۱۳۵۲ پدیدار میز گردد كه این تغییر منطبق با نگــرش افخمی به نقش و نیازهای زنان صورت می گیرد. در واقع وی در پی تغییر ســاختار جامعه و روابط میان افراد خانواده به منظور برقراری به اصطلاح تعادل در توزیع حقوق و مسئولیتها بود و بدین طریق نه تنها ساختار سیاسی خانواده بلكه سلسله مراتب اجتماعی را به چالش می طلبید كه خانواده هسته آن بود. افخمی علاوه بر این درصدد تغییر اساسی در برنامه ها و ساختار سازمان بود و بدین منظور، دختران و زنان جوان را در برنامه های خود دخیل كرده با استفاده از آنان به عنوان رابطین شهرستانها بیشترین توجه خود را در ابتدا مصروف سایر نقاط كشور نمود. پس از سفر افخمی به شوروی و چین كه با اجازه شاه صورت گرفته بود، به منظور آشنایی با سه نوع طرز فكر متفاوت از غرب و برای تماس با این نوع گرایشهای فكری، از خانمها «[[بتی فریدان]]» بنیان گذار سازمان زنان امریكایی، «جرمن گریز» انگلیسی و «هلوی سپیلا»ی فنلاندی به عنوان معاون دبیركل سازمان ملل دعوت كرد با حضور در ایران زمینه آشنایی روشنفكران ایرانی با دیدگاههای آنان فراهم آید.<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص ۱۵۶</ref> | |||
سازمان تحت مدیریت افخمی بهبود وضع زنان ایران را بدون دگرگونیهای اساسی در قوانین و مقررات ناظر به حقوق و آزادیهای آنان ممكن نمی دانست و از همین رو بسیاری از تلاشهایش معطوف به اصلاح قوانین و مقررات گشت. پیشنهادهای حقوقی سازمان از سوی بسیاری از متدینین به چالش كشیده می شد. روحانیون و شخصیتهای مذهبی از طریق منابر و مساجد، توده های مردم را با نتایج این گونه برنامه ریزیها آشــنا كرده به آگاه ســازی آنان می پرداختند و همگان را به مقاومت در برابر این خواســته ها تشــویق و ترغیب می كردند. این مقاومتها با افزایش فعالیتهای ســازمان جدی تر می شد. مسئولین سازمان برای جلوگیری از این امر دست به سوی برخی به ظاهر دینداران متجدد دراز كرده، از آنان در پاره ای از موارد نظرخواهی می نمودند تا وانمود كنند رویه های اصلاحی قوانین با دین مردم سنخیت داشته در تضاد نیست و در واقع به نوعی، آنان را مشروع جلوه داده، وانمود كنند كه برنامه های سازمان با احكام مذهبی بویژه با نص قرآن تضاد ندارد. اما مواردی هم وجود داشت كه سازمان بدون جلب توجه گسترده، مقدمات دگرگونیهای حقوقی در زمینه های خاصی را فراهم آورد. | |||
===مبارزه با حجاب=== | |||
پس از گذشت ۴۱ سال از فرمان پهلوی اول مبنی بر كشف حجاب زنان، افخمی در جایگاه ریاســت [[سازمان زنان]] و وزیر مشاور در امور زنان، چادر را پوششی دست و پاگیر و بازدارنده تحرك و كار و فعالیت زنان قلمداد كرده، آن را (چادر) نشانه ِ ظاهری محدودیتها و تاریكیهای فكری و روانی و مانعی اساســی در راه پیشــرفت مملكت برشمرد و در رهنمودهای خود به نخست وزیری طرحی را در جهت محدودسازی پوشش بانوان ارائه كرد. در ۱۳۵۶ ،طرح محدودیت استفاده از پوشش چادر توسط بانوان، بین افخمی و پرویز ثابتی طی گفتگوهای تلفنی به بحث گذاشته شد و پیشنهادهایی از جانب افخمی به ریاست وقت ساواك ارائه گردید.<ref group="پانویس"> این مطلب در اســناد ســاواك ضبط شده است.</ref> | |||
در این طرح آمده است: «اینك چند سالی است كه می بینیم با اینكه توده های وسیع زنان ایران همگام با مردان ایرانی در راه انقلابی خود به سوی تمدن بزرگ به ســرعت پیش می روند، گروههایــی از زنان به دلیل نفــوذ افكار آنان كه به اشتباه چادر را با حجاب یكی می دانند، بــه دلیل جهل و نادانی یا بــه دلیل عادت، به اســتفاده چادر گرایــش پیــدا كردهاند. چون زمــان پهلــوی دوم زمانی نیســت كــه مردم ایــران به گذشــته های عقب افتــاده و تاریك بــاز گردند، زمانی نیســت كــه از تحرك باز ایستند، زمانی نیست كه هیچ گروهی غیرفعال و كنار گذاشته شــده باشند، زمانی نیست كه مغزها و زندگی ها بسته و تهی بمانند، بایستی كوششــی همه جانبه و فراگیرنده [از ســوی] تمام گروهها، قشرها و سازمانها انجام شود تا در این زمینه نیز ســایه گذشته ها از چهره زن ایرانی زدوده شود.» برای مبارزه با چادر كه به زعم افخمی، پوششــی حقیركننده بود، راههایی در مقاطع مختلف زمانی پیشنهاد می شود كه از جمله آن عبارت است از: | |||
*بهره گیری از خدمات رسانه های گروهی | |||
*ایجاد هماهنگی لازم بین رسانه های گروهی و متون كتابهای درسی برای دگرگونی باورداشتها، در زمینه ارتباط چادر با معتقدات اخلاقی و مذهبی. *ایجاد هماهنگی كامل بین برنامه های تلویزیون، رادیو، محتوای مطبوعات با متون كتب درسی در تغییر تصویر ذهنی از زن و در جهت ارتقای مقام و نقش او در پیش برد هدفهای توسعه اقتصادی و اجتماعی. | |||
*بهره گیری از سهم تلویزیون در بزرگداشت پوشاك محلی و نشان دادن جنبه های دست و پاگیر چادر. | |||
بدین ترتیب شــكل تازه ای از مبارزه با چادر با اســتفاده از ابزارهــای فرهنگی و برای ایجاد تغییرات در بلندمدت به صحنه می آید. اقدامات جنبی كه در این مورد در نظر گرفته شــده بود شامل تحقیق و نگارش و چاپ مقالاتی با استنادات خاص در ارتباط با عقب ماندگی و جنبه های منفی چادر بود.بهره گیری از فعالیتهای ســازمانهای آموزشی و اجتماعی ازجمله كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در تهیه كتابها و فیلمهایی در جهت دگرگونیهای لازم،القای دگرگونیهای ذكر شده در آموزش دانش آموزان و دانشجویان،گنجاندن موادی خاص در دستورات مباحث كانونهای حزبی، و همچنین، ممنوعیت زنان چادری از مراجعه به وزارت خانه ها و سازمانهای دولتی، ممنوعیت زنان چادری از مسافرت با شركت هواپیمایی ملی ایران، ممنوعیت ورود زنان چادری به فرودگاهها، ممنوعیت استفاده زنان چادری از اتوبوسهای شركتهای واحد، ممنوعیت ورود زنان چادری به سینماها، ممنوعیت زنان چادری از خرید در فروشگاههای شركت های تعاونی شهر و روستا، ممنوعیت استفاده زنان چادری از خدمات سازمانهای اجتماعی مانند جمعیت بهزیستی و آموزشی فرح پهلوی، جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران و انجمن ملی حمایت ً از كودكان، ممنوعیت ورود كودكان و نوجوانان چادری به كتابخانه ها، و نهایتا محرومیت از شركت در هرگونه مجامع عمومی، پیشنهادهای فوق، زمینه های اجرایی كشف حجاب مجدد توسط افخمی و هم فكرانش را فراهم می كرد؛ در حالی كه این گروه مدعی آزاداندیشی و ارتقای مقام زن و توجه به سرنوشت و حقوق كودكان بودند. اقدامات جنبی كه برای تحقق این توصیه ها اندیشیده شده بود توسعه كارخانجات پوشاك و در دسترس قرار دادن لباسهای ارزان قیمت همراه با روسری به عنوان جایگزین چادر بود.<ref>بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی</ref>این برنامه ها در حالی پیشنهاد و اجرایی می شود كه گزارشهای مكرر شهربانی كل كشور به ساواك حاكی است كه استفاده از پوشش چادر در بین دختران دانشجوی دانشگاههای كشور افزایش یافته وضعیت نگران كننده ای برای رژیم به وجود آورده بود. رژیمی كه بر همانندسازی تعمدی مبتنی بر طرحهای غربگرایانه پای می فشرد و به پیرایش جامعه ایران از نمادهای مذهبی همت می گمارد، اكنون به استیصال افتاده، دست به دامان افخمی شده بود. | |||
[[مسئله حجاب]] و پوشش بانوان در كتاب خاطرات افخمی هم بخشی را به خود اختصاص داده است. او می نویسد: «تعداد قابل توجهی از دبیران منتسب به سازمان، معلم بودند و به ما می گفتند كه دلشان می خواهد بتوانند آزادانه و بی چادر به مدرسه بروند ولی محیط شان و خانواده شان اجازه نمی دهد كه رأسا این تصمیم را بگیرند. اگر دستورالعمل از وزارت آموزش و پرورش بیاید كه در داخل مدرسه شاگرد و معلم نمی توانند چادر به سر بگذارند، كار معلمین را خیلی آسان می كرد. ما این موضوع را با خانم پارسا مطرح كردیم.<ref>برای اطلاعات بیشتر ر.ك: زنان دربار به روایت اسناد ساواك ـ فرخ رو پارسای، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۸۲ش. </ref> برای اینكه خیلی طبیعی به نظر می رسیدچون به هر حال لباس مناسب كار را می توانست هر كارفرمایی تعیین كند، چیزی نبود كه بشود به آن ایراد زیادی گرفت. این مربوط به زندگی خصوصی افراد نمی شد مربوط به محیط داخل مدرسه می شد. خانم پارسا موافق این موضوع بود و دستورالعمل فرستاد برای تمام مدارس و این هم یكی از مواردی بود كه موجب مجازات خانم پارسا شد.<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص ۹۲.</ref> | |||
سیاست حذف حجاب از فرهنگ زنان ایرانی، در برنامه های افخمی جایگاه ویژه ای داشت. وی در تبیین نقش سپاهیان (دانش و بهداشت و ترویج و آبادانی) دختر كه در برنامه های شاه لحاظ شده بود، حضور این دختران را مهم توصیف كرده، بیشتر بر جنبه الگوسازی نقش آنان و اثربخشی آن تأكید می ورزید:«زنانی جوان كه می توانند مستقلا بی حجاب در یونیفرم در ده آزادانه به عنوان یك فرد مستقل زندگی كنند و به توسعه افكار مربوط به نهضت آزادی زنان بپردازند و در این زمینه مؤثر باشند.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص 89</ref> و این همان پدیده نمادین و نمایشی موردنظر رژیم شاه بود. به اعتقاد افخمی برخی از مسائلی كه با اعتقادات مذهبی ملت عجین بود نیازمند بسترسازی مناسب بوده تلاش می شد تا فكر ملت برای پذیرش آن خواسته ها آماده شود و به همین جهت ســعی می شــد در هر موردی كه قانونی مطرح می شــود آن را در جای خوبی و به زبانی ارائه كنند كه آشكارا با آنچه در متون مذهبی مطرح شده، صراحتا منافات نداشته باشد. در واقع در بســیاری موارد با ظرافت و دقت این كار انجام می شــد و در بســیاری مواقع به دلیل ماهیت ضددینی تفكرات و برنامه ها نمی توانستند پنهان كاری كنند. | |||
===طرح مساله سقط جنین=== | |||
در دوران مدیریتی افخمی، آزادی [[سقط جنین]] در چارچوب قانونی به نحوی مطرح شد كه جراح و پزشك عامل، بر اساس مواد قانون، تحت تعقیب یا مجازات قرار نمی گرفت. افخمی در این مورد در خاطرات خود می نویســد: «در مورد ســقط جنین آیین نامه مربوطه طوری تنظیم شــد كه زن هر زمانی كه بخواهد با توافق شــوهر در صورتی كه زن شوهر نداشته باشد با خواست خود تصمیم به ســقط جنین بگیرد و این تغییر را ما از طریق آیین نامه های داخلی وزارت بهداری و اطلاعیه های ســازمان به اطلاع پزشكان رساندیم و سعی كردیم از طرح آن در جراید و ایجاد سر و صدا درباره آن جلوگیری شود.»<ref>همان، ص 102</ref> علاوه بر آن در زمان تصدی افخمی در [[سازمان زنان]]، طرحی در مورد اصلاح قانون حمایت از خانواده تهیه شده بود كه در آن مسائلی از جمله منع مطالبه بكارت در مراحل بدوی ازدواج منظور شــده بود كه ساواك در نظریه خود در این مورد آورده است: «این مسئله مدتی است در سازمان زنان مطرح است. اگر هدف از تهیه این طرح در سازمان زنان (منع مطالبه بكارت در ازدواج و یا حذف كلمه باكره) كافی است به ثبت كل، محرمانه دستور داده شود كه عبارت (باكره) را در قباله های عقد و نكاح به مرور حذف نمایند مگر طرفین مصراً خواستار قید موضوع در عقدنامه باشند. از طرفی مسئله ازدواج یك نوع معامله است و در معاملات هرگونه شرطی جایز است، بنابراین حسن آثار ناشیه از این اقدام این است كه نه نیازی به تدوین ماده قانونی است و نه با رفتن لایحه به مجلس از ناحیه متعصبین مذهبی و روحانیون سر و صدا وعلم مخالفت برداشته می شودو نه این كه رأسادر قانون جزا مداخله ای به عمل آمده، به این ترتیب با رواج زمزمه موضوع به صورت اســتمراری و از بین رفتن قبح این قضیه طبیعی است.اشكالات مترتبه دیگر تحت الشعاع قرار خواهد گرفت.»<ref>همان، ص ۱۲۷</ref>۲۰ در چنین مواردی سازمان ناگزیر بود بدون جلب توجه گسترده عمومی، مقدمات دگرگونیهای حقوقــی را در زمینه های مربوط فراهم آورد. افخمــی در همین باره می گوید: «مقامات وزارت بهداری و بهزیستی، كه بیشتر به خاطر اهمیتی كه قانونی شدن سقط جنین از لحاظ رعایت ضوابط پزشكی و نیز كنترل جمعیت داشت و نه لزوماً به خاطر حق زن برای انتخاب زمان بارداری و تعداد اطفــال خود با آن موافقت كرده بودند، پذیرفتند كه برای كاهش حملات ســازمان یافته از ســوی مخالفان، از تبلیغات وسیع در مورد این قانون خودداری شود. بنابراین قانونی شدن حق سقط جنین تنها از طریق بخش نامه ها و اطلاعیه های داخلی وزارت بهداری و بهزیســتی، وزارت دادگســتری و سازمان زنان ایران بازتاب یافت.»<ref>همان، ص ۴۰۰</ref> | |||
===فراهم کردن شرایط ورود [[سازمان زنان]] به عرصههای بین المللی=== | |||
به منظور اثربخشی فعالیتهای [[سازمان زنان]] ایران و هم زمان با فعالیتهای داخلی، تماسهای بین المللی برقرار گردید و در این ارتباط تأثیر متقابلی در عرصه داخلی و نیز جهانی داشت كه در نهایت جنبه هایی از منافع رژیم را تأمین می كرد. و این چیزی نبود جز خواست [[اشرف پهلوی]] رئیس افتخاری سازمان زنان كه می كوشید در صحنه بین المللی حضور خود را متجلی نماید. این سازمان اگرچه سازمانی دولتی و در حمایت مقامات دولتی بود ولی به عنوان سازمانی غیردولتی (NGO)وارد عرصه شده بود. چهار كنفرانس بین المللی سازمان ملل متحد (مكزیك، چین، اسپانیا، امریكا) شاهد حضور ایران بود. اختصاص منابع مالی از سوی دولت ایران برای تأسیس مؤسسات تحقیقاتی منطقه ای و بین المللی درباره وضع زن امری بود كه پرستیژ ایران را در مجامع بین المللی مترقیانه و توسعه طلبانه معرفی می كرد و افخمی مكانیسم و ساز و كارهای لازم را در این رابطه تدارك می دید. در اســناد لانه جاسوســی در مورد برگزاری كنفرانس بین المللی زنان در تهران (كه هرگز برگزار نشــد) آمده است: «ســفیر (امریــكا) گفــت كنفرانــس بین المللــی زنان در تهــران خواهد بود. وی تقاضا كــرد یــك تلگراف برای پشــتیبانی امــور زنان فرســتاده شود. لازم است با خانم افخمی تماس بگیرید شاید خانم لوری تریس این مأموریت را پس از ورودش انجام دهد.»<ref>دخالتهای امریكا در ایران، اسناد لانه جاسوسی، ج ۱۲ ،سند شم ۴۹ ،۶ سپتامبر ۱۹۷۸ /شهریور ۱۳۵۷</ref> | |||
==سازمان زنان درنگاه افخمی== | |||
مهناز افخمی در مقاله ای تحت عنوان «انقلاب مسالمت آمیز» به تشریح جنبش زنان ایران در دو دهه قبل از انقلاب اسلامی با تكیه بر اهداف و برنامه ها و فعالیتهای [[سازمان زنان]] ایران و چگونگی روابط و رویارویی آن با مراكز تصمیم گیری دولتی از سویی و با عوامل محافظه كار سنتی جامعه از سوی دیگر پرداخته است.<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ایران، ص ۳۸۹</ref> | |||
در این نوشته ضمن مرور تاریخچه جنبش زنان در دوره معاصر به فرایند تشكیل سازمان و اهداف نخستین آن، سپس تشریح امكانات و محدودیتهای موجود این سازمان می پردازد. در بخشی از این مقاله به توصیف ساختار و نحوه كار و انواع فعالیتهای این سازمان در ایران و عرصه بین المللی پرداخته است. او می نویسد: «آغاز بیداری زنان ایران را می توان با جنبش تنباكو مقارن دانست. نشانه های این بیداری نخست در این جنبش و سپس در انقلاب مشروطیت كه زنان در آن حضوری محدود ولی قابل توجه داشتند پدیدار شد.» نویسنده در این مقاله اشارهای به ماهیت اسلامی جنبش تنباكو و مشروطیت نكرده و از كنكاش در آن دوران پرهیز می كند.او ضمن ناچیز دانستن سهم زنان در نهادهای نوپای انقلاب مشروطه در عرصه سیاسی كشور اضافه می نماید كه در موضع اجتماعی و مدنی آنان هم تغییر محسوسی حاصل نشد و فعالیتهای سازمان یافته آنها عمدتاً به اتكای زنان طبقه مرفه شكل گرفت و عملا به زمینه های آموزشی و انتشاراتی محدود بود. به اعتقاد وی دگرگونیهای اساسی از آغاز دوران پهلوی اول در وضع زنان پدیدار می گردد.امكان تحصیلات عالی و دانشگاهی برای زنان فراهم شد و با كشف حجاب، راه مشاركت روزافزون زنان در زندگی اجتماعی و اقتصادی كشور تا حدودی گشوده شدو با اصلاح قانون مدنی، زنان پاره ای از حقوق از دست رفته خود را بازیافتند. وی در بخش مروری بر تاریخ جنبش زنان آورده است: در سال ۱۳۲۲ جمعیتی به نام «شورای زنان ایران» به كوشش «صفیه فیروز» تأسیس شد و با هدف نیل به برابری زنان با مردان و بالا بردن سطح فكری و فرهنگی بانوان به فعالیت پرداخت. در این سالها بخش زنان حزب توده نیز به فعالیتهای گسترده ای دست زد و از آن جمله طوماری به پشتیبانی از حق رأی برای زنان تهیه و به نخست وزیر وقت دكتر محمد مصدق ارائه كرد اما او به سبب مخالفت شدید رهبران روحانی تصمیم گرفت در این باره اقدامی نكند. افخمی در این مقاله هیچ اشاره ای به دلایل مخالفت روحانیون با این امر نكرده است. وی تنها عامل تأخیر دست یابی زنان به اهدافشان را ایفای نقش معتقدین مذهبی و روحانیون می داند. اگرچه همچنان مخالفتهای گروهها و لایه های گوناگون اجتماع را موجب به نتیجه نرسیدن تلاشهای بانوان برای كسب حقوق مساوی با مردان قلمداد می كند.پس از گذشت مرحله حساس سالهای نخستین دهه ۱۳۴۰ ،نهضت زنان با ورود زنان به مجلس،شور تازهای یافت و دامن [دامنه] فعالیتهایش گسترده تر شد، تا آنجا كه نیاز به تشكیلات وسیع تری كه باضرورتهای زمان و شتاب و حركت منسجم تر زنان سازگار باشد، [احساس شد]. | |||
افخمی به كشف حجاب و سیاست امریكاییها بعد از كودتای ۲۸ مرداد و سیاستهای دهه ۱۳۴۰نمی پردازد و گویی او مسایل را منقطع و موردی می بیند. | |||
در سال ۱۳۴۵ پیش نویس نظام نامه [[سازمان زنان]] ایران برای تصویب به مجمع نمایندگان زنان سراســر كشــور تقدیم شد. این نظام نامه، هدف ســازمان را كمك به زنان در اجرای مسئولیتهای اجتماعی آنان و نیز در ایفای نقش مهم مادری و همسری در واحد متحول خانواده اعلام كرد.افخمی در این مقاله، این سازمان را نهادی غیرانتفاعی و غیردولتی می داند كه نمایندگان آن ازمیان اعضای شعباتی برگزیده می شدند كه كوچك ترین واحدهای محلی سازمان بودند. وی پس از تشریح ساختار این سازمان به نحوه انتخاب اعضا پرداخته، می افزاید: «در همین اوان پنجاه و پنج | |||
جمعیت كه در زمینه های مختلف فعالیت می كردند وابستگی خود را به سازمان زنان ایران اعلام كردند.جمعیتهای دیگر از جمله جمعیت زنان حقوق دان، جمعیت زنان روزنامه نگار، جمعیت زنان دانشگاهی كه برخی از اعضای آن فعالانه در برنامه های سازمان زنان ایران شركت می كردند به این سازمان ملحق نشدند و مستقلا به كار خود ادامه دادند.»<ref group="پانویس">البته اینها همه حركتهایی در داخل حكومت بود و نه برآمده از متن جامعه كه حتی در بسیاری از موارد تنها بانام چند چهره درباری مواجه بودیم و نه با تشكیلات منسجم و گسترده.</ref> | |||
افخمی در اینجا به دلایل و علل عدم الحاق این جمعیتها به سازمان نپرداخته است.وی برشمردن اصولی كه كوششهای اصلی زنان بر آن استوار بود را یادآور می شود: «تغییروضع زنان تنها از طریق دست یابی به قدرت عملی است و دست یابی به قدرت از طریق تجهیزگروههای وسیع زنان از قشرهای مختلف جامعه به منظور گسترش نفوذ طرفداران حقوق زن درنهادها و مؤسسات و تشكیلات مختلف فرهنگی، سیاسی، و اقتصادی جامعه میسر می شود.»افخمی فاصله میان مردم و حكومت را از یاد می برد؛ بویژه پس از خرداد ۱۳۴۲ كه مشروعیت و مقبولیت نظام نیز زیر سئوال رفته بود.او در این مقاله، نگرش اعضای سازمان را چنین بیان می كند: «سازماندهی نهضت زنان گرچه دراصل یك پدیده غربی است باید در ایران نیز مورد توجه و تأكید قرار می گرفت تا انگیزه آزادیخواهی در بین زنان كه كمابیش در طول تاریخ ایران وجود داشته به ثمر بنشیند.»در این گونه مواضع به اصطلاح روشنفكرانه، روند آزادی زنان و آزادیخواهی صرفا آزادی ازمذهب، نفی هویت ملی، و آزادی از اصول اخلاقی بود. در آن دوران مگر مردان از چه حقوق وآزادی ویژه ای برخوردار بودند، كه زنان از آن بی بهره بودند.وی می افزاید: «آشــكار بود كه الگوهای جوامع غربی و مفاهیم و مقررات ســنتی ایران درباره نقش زن، هیچ یك به تنهایی نمی توانست قالب مطلوب ایدئولوژیك برای جنبش زنان باشد. در نتیجه چاره ای جز آن نبود كه بین آرمانهای پذیرفته شــده جهانی و شرایط خاص حقوقی و سیاسی ناشی از سنتهای محلی به هر ترتیب كه شده پیوندی زده شود.»در بیان استراتژیها و برنامه های سازمان، وی به تشریح اولویتها و تعیین اهداف پرداخته، براستقلال كاركردهای مراكز خانواده و وظایف اصلی آنها در بخشهایی از این مقاله تأكید می كند.تصور می شود به دلیل ویژگیهای اجتماعی و متفاوت بافت سنتی جامعه ایران از غرب، بناچاردر كلاسهای آموزشی برنامه هایی چون قرائت قرآن هم لحاظ شده بود.<ref> افخمی، مهناز، «انقلاب مسالمت آمیز: مروری بر فعالیتها و دستاوردهای سازمان زنان ایران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ ،«( ایران نامه، تابستان ۱۳۷۶ ،س پانزدهم، ص ۳۹۵. </ref> تا درواقع محملی باپوششی موجه باشد. | |||
افخمی در بخشی از این مقاله می نویسد: «گرچه این گونه كلاسها نسبتاً آسان بودند و چشم اندازهای حقوق و مزایای آینده برای كسانی كه آنها را می گذراندند قابل توجه [نبود، اما] بسیاری از زنان نسبت به شركت در آنها از بیم آنكه به بخت ازدواجشان لطمه زند، تردید می كردند.» در چاره اندیشی برای ادامه این فعالیت تصمیم گرفته شد: «به تدریج میزان آگاهی جامعه افزایش می یافت تا این گونه كلاسهای غیرمتعارف مورد توجه و پذیرش قرار گیرد.»افخمی با اشاره به اصلاحات قانونی برای بهبود وضع زنان و دگرگونیهای اساسی آن اظهارمی دارد: «پیشنهادهای حقوقی سازمان با برخی علما و پیشوایان روحانی تجددطلب در میان گذاشته می شد اما مواردی بود كه سازمان زنان ناگزیر بود بدون جلب توجه گسترده عمومی مقدمات دگرگونیهای حقوقی را در زمینه های خاصی فراهم آورد.»البته بعید نیست این علما و پیشوایان دینی و مذهبی موردنظر افخمی كسانی چون «سیدحسن امامی» امام جمعه شاه و رئیس لژ فراماسونری، «عباس مهاجرانی»، «غلامحسین دانشی» و چند تن دیگر از وعاظ السلاطین بوده باشند.مراجع، علما و اندیشمندان اسلامی با روند غربی سازی و امریكایی كردن یا تقلید از امریكابه شدت مخالف بوده، در مقابله با این گونه افكار و اندیشه ها حتی جان خود را زیر شكنجه ها ازدست دادند. | |||
==فعالیتهای پس از انقلاب== | |||
مهنــاز افخمی پــس از پیــروزی انقلاب اسلامی به امریكا رفت و به فعالیتهای خود در امور زنان ادامه داد. وی هم اكنون در ســازمانهای بســیاری برای برابری حقوق زنان و تثبیت جایگاه آنان فعالیت می كند. او از جمله بنیان گذاران ســازمان غیردولتی بین المللی آمــوزش مدیریت زنان در امریكا و رئیس سازمان بین المللی همبستگی زنان (SIGI)است. افخمی از اعضای بنیاد مطالعات ایرانی است كه توسط [[اشرف پهلوی]] در خارج از ایران تأسیس شده مسئولیت تاریخ شفاهی زنان دربار یا وابسته و پناهنده به امریكا را برعهده دارد و در فصل نامه این بنیاد با عنوان ایران نامه مقالاتی از وی به چاپ رسیده است.<ref group="پانویس">این فصل نامه زیرنظر احسان یارشاطر، حسین نصر و ... منتشر می شود</ref> او در این باره می نویسد: «در سال ۱۹۸۱ كه به همت جمعی از دانشگاهیان ایرانی، بنیاد مطالعات ایران را پایه گذاری می كردیم، تاریخ شفاهی را به عنوان یكی از برنامه های اصلی این بنیاد{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = مهناز افخمی | |||
| عنوان اصلی = مهناز ابراهیمی | |||
| تصویر =Mahnaz_Afkhami.jpg | |||
| اندازه تصویر = | |||
| توضیح_تصویر = | |||
| زاده =24 دی ۱۳19 (80 سال)؛ ایران،کرمان | |||
| درگذشت = | |||
| مکتب = | |||
| محل سکونت = ایالت مریلند | |||
| فرزندان = یک پسر | |||
| همسر = غلامرضا افخمی | |||
}} | |||
مهناز افخمی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۹ در کرمان) یک فعال [[حقوق زنان]] و نویسنده ایرانی است که از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ در سمت «وزیر مشاور در امور زنان» فعالیت میکردهاست. پیرو مذهب شیخیه است. و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان به پایان رساند. وقتی یازده سال داشت، مادرش از پدرش جدا شد و به آمریکا رفت. مهناز در دانشگاه سانفرانسیسکو و دانشگاه کولورادو در بولدر تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت. | |||
==زندگینامه== | |||
مهنــاز افخمی با نام اصلی (مهناز ابراهیمی) به ســال ۱۳۱۹ش در بافت كرمان به دنيا آمــد. پدرش مجيد اميرابراهيمی و مادرش فردوس نفيسی نام داشت. جد پدری وی، مختارالملك، داماد يكی از شاهزادگان قاجار، به كار كشاورزی مشغول بود. مجيد اميرابراهيمی، تحصيل كرده فرانســه، خوشــگذران و از اهالی موسيقی بود. فردوس نفيسی نيز در زمان خود، فردی باسواد به شمار میرفت و علاقه به تحصيل و مطالعه در خانواده آنان معمول بود. مادر فردوس، چون شيوه زندگی شوهرش را نمیپسنديد، از او جدا شد و زندگی در تنهايی را تجربه كرد. او با تأســيس خياطخانهای، امورات زندگی خويش را میگذراند. امری كه در كرمان آن دوره، معمول نبود و كســب و كار برای زنی مطلقه، خوشايند همگان بويژه خانواده نبود. فردوس نيز سرنوشتی بهتر از مادر پيدا نكرد. او در ۳۱ سالگی با آنكه يك پسر و دو دختر (مهناز و فرح) از مجيد اميرابراهيمي داشــت، زندگی فئودالی و اشــرافی را رها كرد و پس از جدايی از همسرش، راهی تهران شد، سپس به امريكا رفت. خانواده اميرابراهيمی، مذهب شيخيه داشتند. <ref>افخمی، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمی، ويراستار، غلامرضا افخمی، بنياد مطالعات ايرانی، ۱۳۸۲/۲۰۰۳ ،ص ۵</ref> | |||
مجيد اميرابراهيمی به نماز و روزه، از اصلیترين احكام و فرايض شرعی عمل نمیكرد اما مانع از انجام فرايض ديگران هم نمیشد. مهناز، او را مسلمانی میدانست كه به خدا عقيده داشت ولی مظاهر دین را رعایت نمیکرد. با اين حال، شايد اعتقاد ديگر اعضای خانواده از پدر بيشتر بود و برخی مراسم مذهبي و سنتي را به جا میآوردند؛ اما روح مذهب و عمل به آن در اين خانواده چندان جايی نداشت. مهناز دوران نوجوانی را سپری میكرد كه پدر و مادرش از يكديگر جدا شدند و اين جدايی، تأثير زيادی بر وی گذاشت. او كه دنيا را جايی راحت و جايگاه خود را در آن ثابت و محكم میپنداشت، از اين رخداد به شدت متأثر شد و اين كشمكش خانوادگی، او را در جانبداری از طرفين به ورطه ترديد انداخت؛ اما در نهايت با مادر به تهران آمد و زندگی مرفه و خانه بزرگ و راحت كرمان را با جايی تنگ و كوچك و محدود عوض كرد. بدين ترتيب، مادر نقشی مهم در زندگی وی پيدا كرد. استقلال و پشتكار و مقابله مادر با مشكلات، در شكلدهی شخصيت دختر نيز مؤثر بود.<ref>افخمی، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمی، ويراستار، غلامرضا افخمی، بنياد مطالعات ايرانی، ص9</ref>مهناز افخمی در بخشی از خاطراتش میگويد كه اصولااز طرف مادری، خانوادهای هستيم كه زنهايش به استقلال و تصميمگيری خارج از روال عادی عادت داشتند و اين در روحيه ما خيلی تأثير داشت. زنان خانواده پدری من هم البته شرايط زندگیشان متفاوت بود؛ مالك بودند و اغلب املاكشان را خود اداره میكردند. | |||
==تحصیلات== | |||
مهناز در كودكی به مدرسه زرتشتيان سپرده شد كه از نگاه خانواده، بهترين مدرسه خصوصی در كرمان بود. «همه ما به مدرسه زرتشتيان میرفتيم كه نزديك منزل ما بود. از همه طبقات و گروهها در آن مدرسه بودند؛ گروههای اشرافی و متمكن تا طبقات كمدرآمد؛ بيشتر مسلمان، اما زردشتی و مذاهب مختلف ديگر هم بودند.» مهناز درباره نوع نگرش پدر و مادرش نسبت به اقليتهای مذهبی میگويد كه عكسالعمل به خصوصی كه مربوط به طبقه يا مذهب خاصی باشد، نداشتند. <ref>افخمي، مهناز، جامعه، دولت و جنبش زنان ايران ۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲ مصاحبه با مهناز افخمی، ويراستار، غلامرضا افخمی، بنياد مطالعات ايرانی، ص ۴</ref> بدين ترتيب، مهناز تحصيلات ابتدايی را قبل از آنكه حائز شرايط سنی لازم باشد، آغاز كرد و روشهای تعليم و تربيت زرتشتی نيز در شكلگيری شخصيتش اثر گذاشت. مهناز در چهارده سالگی به كلاس اول متوسطه در مدرسه انوشيروان دادگر تهران رفت. در همين دوران، دوستی مادرش با «دكتر يارشاطر» <ref group="پانویس">دكتر احسان االله يارشاطر از بهاييان متعصب در دوران پهلوی، پس از پيروزی انقلاب اسلامی به امريكا پناهنده شد و دايرهالمعارف ايرانيكا را با همكاری دانشگاه بركلی منتشر میكند</ref>در جهتگيری فكریاش بیتأثير نماند: «دردوران كودكی دوست مادرم، دكتر احسان االله يارشاطر، خيلی كمك میكرد. او میآمد و يك سری كتابها برايم میآورد و تشويقم میكرد كه كتاب بخوانم. در نتيجه فكر میكنم او هم متوجه شده بود كه علاقه دارم و در نتيجه يك نوع حالت پدرخواندگی انتلكتوئل برای من داشت و مرتب كتاب میآورد. هنوز خيلی بچه بودم و او كتابهای نويسندههای روسی را برايم میآورد.» <ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۷</ref> | |||
آن گاه كه مادرش عزم امريكا كرد، او نيز راهی آن كشور شد و ادامه دوره دبيرستان را در مدرسهای در سياتل آمريكا به پايان برد. مهناز افخمی، شانزده ساله بود كه وارد دانشگاه كلرادو شد و به دور از مادر، در كنار خانوادهای امريكايي زندگی تازهای را شروع كرد و سبك و سياق زندگی و فرهنگ امريكايی را از آنها فراگرفت و در فضاهای شغلی و حرفهای نيز اين تجربه را تكميل كرد. او علیرغم ميل پدرش كه وی را به تحصيل در رشته پزشكی تشويق میكرد، پس از مكاتباتی از امريكا با دكتر يارشاطر، رشته ادبيات انگليسی را برای تحصيلات دانشگاهیاش برگزيد. «(يارشاطر) نامه مفصل و جالبی برايم نوشت كه چرا ادبيات انگليسي نمیخوانی كه هميشه دوست داشتی و استعدادش را داری... فكر میكنم نفوذ او بود كه رشته ادبيات انگليسی را انتخاب كردم.»<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص 16</ref> او همزمان برای گذران امورات زندگی به كار نيز میپرداخت. در همين دوره بود نوزده سالگی (۱۹۵۹/۱۳۳۸ (با غلامرضا افخمی )<ref group="پانویس">غلامحسين افخمی از همسر دومش فروغ اشرف ابراهيمی پسری داشت به نام دكتر غلامرضا افخمی استاد دانشگاه ملی ايران و معاون وزير كشور كه با خانم افخمی پيوند زناشويی بست. (دكتر باقر عاقلی، «خاندانهای حكومتگر»، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شم ۲۵ ،س ششم، بهار ۱۳۸۲ (در اسناد لانه جاسوسی امريكا مكرر از خاندانهای صاحب نفوذ در دستگاه حكومت پهلوی نام برده شده است، يكی از اين خانوادهها، خانواده افخمي است.</ref> از نزديكانش، ازدواج كرد. او در ۱۹۶۶۵ از دانشگاه كلرادو ليسانس زبان و ادبيات انگليسی گرفت و يك سال بعد از همين دانشگاه فوق ليسانس دريافت كرد. او در اين دوره، ضمن تدريس تاريخ ادبيات انگليس و ادبيات انگليس قرن نوزدهم، سردبيري مجله Studies English of Abstracts را نيز بر عهده داشت. مجلهای كه خلاصه تحقيقات در زمينه ادبيات انگليسي را از سراسر دنيا منتشر میكرد. | |||
==ریشهها== | |||
در جســتجوی ريشهها و علقههای افخمي بايد كندوكاوهايی كرد كه بتوان او را از كودكی تا امروز بهتر شــناخت. از جمله مسائلی چون تحصيل در مدرسه زردشتیها، خانوادهای بدون اعتقادات محكم و تقيدات مذهبی، زندگی اشرافی، و تأثير شخصيتی مادر كه استقلال اقتصادی زنان خانواده او در آن زمان، خود قابل تأمل اســت، جدايی پدر و مادر در نخســتين ســالهای بلوغ دخترانه، مؤانست و مجالست با انتلكتوئلهايی نظير «[[احسان االله يارشاطر]]» در دوران جوانی و نوجوانی، ترك شــهر و ديار، مهاجرت به غرب، زندگی در كنار خانوادهای امريكايی، كار و اشتغال دانشجويی، ايجاد ارتباط با سازمانهای اجتماعی امريكايی، عدم آشنايی كامل با مسائل ويژه زنان و به خصوص سازمانهای زنان در ايران و جهان، فقدان شناخت عميق از جامعه ايران و بويژه زنان اين كشــور به واســطه سالهای دوری از وطن، ورود به ايران در نخستين سالهای رفورمهای ظاهری، سالهای توسعه با مبانی سكولار، جلب توجه اشرف پهلوی و داشتن حمايت وی، همكاری و همفكری با زنانی منتسب به جامعه بهاييت در سازمان زنان ايران و... بیشك عوامل بسياری از اين دست در شكلگيری شخصيتی مهناز افخمی بیتأثير نبود زيرا تأثيرات اين فرايند را در شيوههای مديريتی و همكار گزينیهای او ملاحظه میكنيم. در [[سازمان زنان]]، «[[فرنگيس يگانگی]]»، «[[مهری راسخ]]»<ref group="پانویس">مهری راسخ، همسر شاپور راسخ و خواهرزاده دكتر عبدالكريم ايادی از مبلغان حزب بهاييت و از مرتبطين با دربار محمدرضا شاه بود. </ref>و ديگران شاهد اين مدعا هستند. | |||
بنابراين در راســتای اجراي منويات شــاهانه و تحت اراده مسلط امريكا رفورمهای اجتماعی صورت گرفته موجب ورود به اصطلاح نخبگانی به دستگاه حكومتی شده بود تا پايههای اقتدار حكومت را محكمتر كنند. علاوه بر اين افزايش شمار مديران فاسد و نالايق در سيستم حكومتی در حدود سال ۱۳۵۴، شاه را بر آن داشت تا برای بررسی موقعيت مديران رده بالا و نيز كسانی كه قرار بود به مشاغل حساس غيرنظامی منصوب شوند دستوری صادر كرد و به دنبال آن كميته بررسی انتصابات مشاغل حساس غيرنظامی تشكيل شد. يكی از اعضای اين كميته، نماينده ساواك بود. نتيجه بررسیهای اين كميته در اختيار شاه قرار میگرفت و انتصابات با نظر نهايی او بود. در چنين شرايطی بود كه افخمی پا به عرصه سياست ايران گذارد. وی كه زمينه تحصيلی يا مطالعاتی يا فعاليت اجتماعی در خصوص مسائل زنان نداشت، به عنوان دبيركل [[سازمان زنان]] و وزير مشاور در امور زنان معرفی شد. انتصاب وی به سمت وزير مشاور حاكی از ويژگیهای مديريتی و وفاداری وی به شخص شاه بود. اگرچه يكی از ملاكهای انتصاب مديران ارشد در آن دوره، منويات سياسی و خط مشی فكری آنها بود ولی در دهه ۱۳۵۰ با مديرانی با سوءسابقه سياسي (از نظر حكومت وقت) مواجه هستيم. اما همه اينان پس از تسليم شدن محض در مقابل حكومت به مناصبي حتي وزارت نيز دست يافتند. وجود اين افراد وصول به هدفهاي انقلاب شاه و ملت را تسهيل مي كرد. | |||
افخمي با به كارگيري تمامي امكانات [[سازمان زنان]] ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند. | افخمي با به كارگيري تمامي امكانات [[سازمان زنان]] ايران، در خدمت سياستهاي مذكور بود و در شرايطي كه مردم انقلابي ايران به مبارزات خود عليه رژيم وسعت مي بخشيدند، در آخرين ماههاي حكومت پهلوي، حركتهاي مردمي را فعاليتهايي آشوب طلبانه خوانده، آن را از سوي خود و سازمانش محكوم كرد. وي در جاي ديگري از كتاب خود در مورد اعتراضات دانشجويان دانشگاهها در خصوص تفكيك غذاخوريهاي پسران و دختران، اتوبوسها و ماجراهايي كه منجر به تظاهرات عمومي و سراسري شد يادآور مي شود كه اساساً اصل حركت را باور نداشته، آن را ساخته و پرداخته دستگاه امنيتي شاه تلقي مي كرده است و وقوع چنين تحركاتي را در دانشگاهها غيرممكن مي پنداشته است. بنا به اظهار خودش او باور نداشت كه ممكن است در بين افراد روشنفكر دانشگاهي و تحصيلكرده مملكت، گروهي تا اين حد فناتيك باشند. | ||
خط ۵۱: | خط ۱۴۰: | ||
وي در خاطراتش به نقش حمايتي اشرف از او در جريان اين گونه سفرها اشاره مي كند. سرانجام در ۱۳۵۰ از طريق عبدالرضا انصاري، قائم مقام اشرف، پيشنهاد دبيركلي سازمان به وي داده شد و هم زمان با تدريس در دانشگاه، دبيركلي [[سازمان زنان]] را هم پذيرفت. وي در آستانه ۳۱ سالگي، هدايت سازماني را به عهده گرفت كه اعضاي شوراي مركزي آن از حد متوسط سني بالايي برخوردار بودند و در مورد توانايي او براي انجام امور محوله، شك و ترديدهايي وجود داشت. انتصاب اين تحصيل كرده غرب در رشته ادبيات انگليسي كه با مباحث مربوط به زنان آشنايي خاصي نداشت، كنجكاوي همگان را برانگيخت؛ بويژه آنكه به درستي معلوم نبود چه كسي او را به اشرف معرفي كرده بود؟ آيا اتفاقي بود يا نه؟ در اين باره بايد به دنبال شواهد و اسناد بيشتري بود. بــه هر روي، حمايت اشــرف از افخمي غيرقابل انكار اســت و حتي «[[مهرانگيز منوچهريان]]» در توصيف عملكرد ســازمان در زمان دبيركلي افخمي، اشــرف را نماد حمايت و مشكل گشــاي كارهاي ســازمان معرفي مي كند زيرا از نظر وي داشتن چنين حامي مي تواند هرمانعي را از سر راه بردارد. فرهنگ حاكم بر [[سازمان زنان]] در دوران قبل از افخمي با فرهنگ افخمي تفاوتهاي معياري داشــت. فاصله او با نســل قبلي سازمان بسيار زياد بود. زندگي تحصيلي در خارج از كشور، تدريس زبان انگليســي با متون امريكايي، تماس با دانشــجويان به زبان انگليســي و ســبك و ســياق زندگي امريكايي، زندگي در بخش شمال شهر و ارتباط با محدوده خاصي از شهر (دربند، محل سكونت و اوين، محل تدريس) او را ً در فضايي كاملا شبه غربي محصور قرار داده بود. وي در مــورد نقش زن در ايران قرن بيســتم و چارچوبهاي حقوقــي مربوط به آن و نيز انتظارات موردنظر از زن آزاد و مســتقل در ايران را با ايده آلهاي غربي مقايســه مي كرد و با همان معيارها و مقياسهاي ذهني خود مي سنجيد. افخمي در [[ســازمان زنان]] به دنبال ايجاد همبســتگي و تقويت جبهه اي متحد براي پيش برد اهداف سازمان بود. به عبارتي، همكاريهاي تشكيلاتي را پي مي گرفت. الگوي كاري او الگويي امريكايي با الهام از [[ســازمان زنان]] امريكا بود و با اين الگو درصدد ســازماندهي اين تشكيلات ايراني برآمده بود. | وي در خاطراتش به نقش حمايتي اشرف از او در جريان اين گونه سفرها اشاره مي كند. سرانجام در ۱۳۵۰ از طريق عبدالرضا انصاري، قائم مقام اشرف، پيشنهاد دبيركلي سازمان به وي داده شد و هم زمان با تدريس در دانشگاه، دبيركلي [[سازمان زنان]] را هم پذيرفت. وي در آستانه ۳۱ سالگي، هدايت سازماني را به عهده گرفت كه اعضاي شوراي مركزي آن از حد متوسط سني بالايي برخوردار بودند و در مورد توانايي او براي انجام امور محوله، شك و ترديدهايي وجود داشت. انتصاب اين تحصيل كرده غرب در رشته ادبيات انگليسي كه با مباحث مربوط به زنان آشنايي خاصي نداشت، كنجكاوي همگان را برانگيخت؛ بويژه آنكه به درستي معلوم نبود چه كسي او را به اشرف معرفي كرده بود؟ آيا اتفاقي بود يا نه؟ در اين باره بايد به دنبال شواهد و اسناد بيشتري بود. بــه هر روي، حمايت اشــرف از افخمي غيرقابل انكار اســت و حتي «[[مهرانگيز منوچهريان]]» در توصيف عملكرد ســازمان در زمان دبيركلي افخمي، اشــرف را نماد حمايت و مشكل گشــاي كارهاي ســازمان معرفي مي كند زيرا از نظر وي داشتن چنين حامي مي تواند هرمانعي را از سر راه بردارد. فرهنگ حاكم بر [[سازمان زنان]] در دوران قبل از افخمي با فرهنگ افخمي تفاوتهاي معياري داشــت. فاصله او با نســل قبلي سازمان بسيار زياد بود. زندگي تحصيلي در خارج از كشور، تدريس زبان انگليســي با متون امريكايي، تماس با دانشــجويان به زبان انگليســي و ســبك و ســياق زندگي امريكايي، زندگي در بخش شمال شهر و ارتباط با محدوده خاصي از شهر (دربند، محل سكونت و اوين، محل تدريس) او را ً در فضايي كاملا شبه غربي محصور قرار داده بود. وي در مــورد نقش زن در ايران قرن بيســتم و چارچوبهاي حقوقــي مربوط به آن و نيز انتظارات موردنظر از زن آزاد و مســتقل در ايران را با ايده آلهاي غربي مقايســه مي كرد و با همان معيارها و مقياسهاي ذهني خود مي سنجيد. افخمي در [[ســازمان زنان]] به دنبال ايجاد همبســتگي و تقويت جبهه اي متحد براي پيش برد اهداف سازمان بود. به عبارتي، همكاريهاي تشكيلاتي را پي مي گرفت. الگوي كاري او الگويي امريكايي با الهام از [[ســازمان زنان]] امريكا بود و با اين الگو درصدد ســازماندهي اين تشكيلات ايراني برآمده بود. | ||
====[[سازمان زنان]] در دوره افخمی==== | ====[[سازمان زنان]] در دوره افخمی==== | ||
افخمي هدف اصلي خود را در اين سازمان، استقلال زن معرفي مي كند نه رفاه اجتماعي. وي براي دســت يابي به اين هدف، در پي تغيير طرز تفكر، روابط و ارزشــهاي زنان بود و همواره مي كوشــيد در اين راســتا كمترين تنش ايجاد شود و به همين منظور بسيار محتاطانه گام برمي داشت. تحولات تدريجي در رســالت [[سازمان زنان]] بعد از ورود افخمي با تغيير اساس نامه آن در ســال ۱۳۵۲ پديدار | افخمي هدف اصلي خود را در اين سازمان، استقلال زن معرفي مي كند نه رفاه اجتماعي. وي براي دســت يابي به اين هدف، در پي تغيير طرز تفكر، روابط و ارزشــهاي زنان بود و همواره مي كوشــيد در اين راســتا كمترين تنش ايجاد شود و به همين منظور بسيار محتاطانه گام برمي داشت. تحولات تدريجي در رســالت [[سازمان زنان]] بعد از ورود افخمي با تغيير اساس نامه آن در ســال ۱۳۵۲ پديدار ميز گردد كه اين تغيير منطبق با نگــرش افخمي به نقش و نيازهاي زنان صورت مي گيرد. در واقع وي در پي تغيير ســاختار جامعه و روابط ميان افراد خانواده به منظور برقراري به اصطلاح تعادل در توزيع حقوق و مسئوليتها بود و بدين طريق نه تنها ساختار سياسي خانواده بلكه سلسله مراتب اجتماعي را به چالش مي طلبيد كه خانواده هسته آن بود. افخمي علاوه بر اين درصدد تغيير اساسي در برنامه ها و ساختار سازمان بود و بدين منظور، دختران و زنان جوان را در برنامه هاي خود دخيل كرده با استفاده از آنان به عنوان رابطين شهرستانها بيشترين توجه خود را در ابتدا مصروف ساير نقاط كشور نمود. پس از سفر افخمي به شوروي و چين كه با اجازه شاه صورت گرفته بود، به منظور آشنايي با سه نوع طرز فكر متفاوت از غرب و براي تماس با اين نوع گرايشهاي فكري، از خانمها «[[بتي فریدان]]» بنيان گذار سازمان زنان امريكايي، «جرمن گريز» انگليسي و «هلوي سپيلا»ي فنلاندي به عنوان معاون دبيركل سازمان ملل دعوت كرد با حضور در ايران زمينه آشنايي روشنفكران ايراني با ديدگاههاي آنان فراهم آيد.<ref>جامعه، دولت و جنبش زنان ايران، ص ۱۵۶</ref> | ||
سازمان تحت مديريت افخمي بهبود وضع زنان ايران را بدون دگرگونيهاي اساسي در قوانين و مقررات ناظر به حقوق و آزاديهاي آنان ممكن نمي دانست و از همين رو بسياري از تلاشهايش معطوف به اصلاح قوانين و مقررات گشت. پيشنهادهاي حقوقي سازمان از سوي بسياري از متدينين به چالش كشيده مي شد. روحانيون و شخصيتهاي مذهبي از طريق منابر و مساجد، توده هاي مردم را با نتايج اين گونه برنامه ريزيها آشــنا كرده به آگاه ســازي آنان مي پرداختند و همگان را به مقاومت در برابر اين خواســته ها تشــويق و ترغيب مي كردند. اين مقاومتها با افزايش فعاليتهاي ســازمان جدي تر مي شد. مسئولين سازمان براي جلوگيري از اين امر دست به سوي برخي به ظاهر دينداران متجدد دراز كرده، از آنان در پاره اي از موارد نظرخواهي مي نمودند تا وانمود كنند رويه هاي اصلاحي قوانين با دين مردم سنخيت داشته در تضاد نيست و در واقع به نوعي، آنان را مشروع جلوه داده، وانمود كنند كه برنامه هاي سازمان با احكام مذهبي بويژه با نص قرآن تضاد ندارد. اما مواردي هم وجود داشت كه سازمان بدون جلب توجه گسترده، مقدمات دگرگونيهاي حقوقي در زمينه هاي خاصي را فراهم آورد. | سازمان تحت مديريت افخمي بهبود وضع زنان ايران را بدون دگرگونيهاي اساسي در قوانين و مقررات ناظر به حقوق و آزاديهاي آنان ممكن نمي دانست و از همين رو بسياري از تلاشهايش معطوف به اصلاح قوانين و مقررات گشت. پيشنهادهاي حقوقي سازمان از سوي بسياري از متدينين به چالش كشيده مي شد. روحانيون و شخصيتهاي مذهبي از طريق منابر و مساجد، توده هاي مردم را با نتايج اين گونه برنامه ريزيها آشــنا كرده به آگاه ســازي آنان مي پرداختند و همگان را به مقاومت در برابر اين خواســته ها تشــويق و ترغيب مي كردند. اين مقاومتها با افزايش فعاليتهاي ســازمان جدي تر مي شد. مسئولين سازمان براي جلوگيري از اين امر دست به سوي برخي به ظاهر دينداران متجدد دراز كرده، از آنان در پاره اي از موارد نظرخواهي مي نمودند تا وانمود كنند رويه هاي اصلاحي قوانين با دين مردم سنخيت داشته در تضاد نيست و در واقع به نوعي، آنان را مشروع جلوه داده، وانمود كنند كه برنامه هاي سازمان با احكام مذهبي بويژه با نص قرآن تضاد ندارد. اما مواردي هم وجود داشت كه سازمان بدون جلب توجه گسترده، مقدمات دگرگونيهاي حقوقي در زمينه هاي خاصي را فراهم آورد. | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۹۷: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
*صفوی، فاطمه،مقاله مهناز افخمي و سازمان زنان ايران، فصلنامه مطالعات تاریخی 1386 شماره 18 | *صفوی، فاطمه،مقاله مهناز افخمي و سازمان زنان ايران، فصلنامه مطالعات تاریخی 1386 شماره 18 | ||
[[رده:ویکیجنسیت]] | |||
[[رده:کنشگران]] | |||
[[رده:کنشگران زن]] | |||
[[رده:فعالان حقوق زن]] | |||
[[رده:بدون نظریه]] | |||
[[رده:ایرانی]] | |||
[[رده:قبل از انقلاب]] | |||
[[رده: فعالان]] شناختیم... از ابتدا برنامه ای برای مصاحبه با زنان ایرانی در خارج از كشور بویژه زنانی كه در ایران عهده دار مشــاغل مهم بوده اند یا در تصمیم گیریهای عمده تأثیری قابل توجه گذاشــته اند و یا در حركتهای گوناگون زنان ایران نقش رهبری ایفا می كرده اند، تنظیم گردید و به مرحله اجرا رسید.»<ref>مهناز افخمی، «تاریخ شفاهی ایران: نیمه دیگر زن ایرانی پس از انقلاب»، نخستین سمینار بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی، شم ۱۴ ،بهار ۱۳۷۰ ،ص ۱۷۲.</ref> | |||
==تالیفات== | |||
افخمی كتاب و مقالاتی نوشته است كه اغلب مسائل مربوط به زنان را شامل می شود. برخی از مكتوبات وی در دوران تحصیل و پیش از ورود به عرصه سیاسی بدین قرار است: | |||
*مقایسه ترجمه های مختلف انگلیسی رباعیات خیام | |||
*مقاله در مورد شعر معاصر فارسی | |||
* ترجمه تاریخ هنر معماری ایران | |||
سایر نوشته های افخمی نیز شامل موارد زیر می شود: | |||
*ایمان به آزادی | |||
*زنان در تبعید | |||
*حقوق زنان در دنیای اسلام | |||
*در چشم طوفان: زنان در ایران پس از انقلاب | |||
*جامعه، دولت و جنبش زنان ایران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۲)مصاحبه با مهناز افخمی | |||
*انقلاب مسالمت آمیز و تاریخ شفاهی ایران | |||
نیز از جمله مقالات وی در نشریه بنیاد مطالعات ایران می باشد. | |||
==یادداشت== | |||
{{پانویس|۲|گروه=پانویس|اندازه=ریز}} | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | |||
==منابع== | |||
*صفوی، فاطمه،مقاله مهناز افخمی و سازمان زنان ایران، فصلنامه مطالعات تاریخی 1386 شماره 18 | |||
[[رده:ویکیجنسیت]] | [[رده:ویکیجنسیت]] | ||
[[رده:کنشگران]] | [[رده:کنشگران]] |