مری ولستون کرافت
مری ولستون کرافت[۱]
مری ولستون کرافت ( Mary Wollstonecraft ) (1797 - 1759) در یک خانواده کشاورز تحت نفوذ پدری تنبل و شلوغ و مستعد حمله خشونت آمیز ناشی از مستی و از مادری ایرلندی تبار به دنیا آمد. وی در طول عمر خود دوبار اقدام به خودکشی کرده بود و تا پایان عمر، تن به ازدواج نداده بود و کودکی نامشروع داشت.[۲] مری ولستون کرافت به نخستين نظريهپرداز فمينيست بريتانيا معروف است كه كتابش با عنوان استيفاي حقوق زنان نخستين بيانيهی كامل [۳] محسوب ميشود. ولستون کرافت در اين كتاب زنان را انسانهايي خردورز و عقلاني و موقعيت فرودست زندگيشان را معلول بيسوادي توصيف ميكند كه با برابري فرصتها جبران ميشود.[۴]
ولستون کرافت معتقد بود: نقشهاي مبتنيبر جنسيت، طبيعي نيست، بلكه مصنوعي و ساختة دست مردان و در جهت منافع خود آنهاست.[۵] او بهگونهاي خوشبينانه اعتقاد داشت: با دستیابي زنان به آموزشهاي عمومي و فرصتهاي برابر، موضوع تفاوت جنسيتي اهميت خود را در حيات سياسي و اجتماعي از دست خواهد داد.[۶] او به همراه زیگموند فروید جنسیت را در مراتب تکاملی آن مورد بررسی قرار داد و در سال 1905 سه رساله در باب مسائل جنسی منتشر کرد، آنها در این کتاب انواع و اقسام گرایشات جنسی را دسته بندی نمودند و درباره چگونگی آن توضیح دادند به عنوان مثال فروید گرایشاتی همچون "همجنس خواهی"، "فتیشیسم"، "سادومازوخیسم" و... را برای اولین بار در حوزه روانکاوی مورد مطالعه قرار داد، نکته بسیار مهم این کتاب آن بود که فروید و همکارش کرافت معتقد بودند این گرایشات به هیچ وجه انحراف بیمارگونه روانی - جنسی نیست که می بایست مورد درمان قرار گیرد، بلکه اینها تنها گرایشات طبیعی روانی ست که صرفا یک ویژگی می تواند باشد. سایه سنگین جنبش های فمینیستی قرن هجدهم که کرافت مدافع آن بود دستگاه روانکاوی فروید را در سیطره قرار داد و "همجنس خواهی" را به عنوان یک گرایش به رسمیت شناخته شده رواج داد.[۷]
زندگینامه
مری ولستون کرافت فرزند دوم یک خانواده متوسط انگلیسی بود. پدربزرگ او ثروت زیادی از راه تجارت ابریشم به دست آورده بود اما ناتوانی پدرش در تجارت به زودی خانواده ولستونکرافت را با بحران مالی رو به رو کرد و این خانواده مدت زیادی از عمر خود را صرف مهاجرت به شهرهای مختلف انگلستان کردند. مشکلات مالی خانواده فشار زیادی را بر پدرش وارد کرده بود و رفته رفته او به مردی الکلی و خشن شد که همسر و فرزندان خود را کتک میزد. مری، از همان عنفوان کودکی، طعم تلخ نابرابری جنسیتی را در خانواده خود درک کرد جایی که پدر نالایق او، قدرت مطلق خانواده بود که بر همسر و فرزندانش غلبه قانونی و عرفی داشت و میتوانست آنها را از نظر جسمی و روحی آزار دهد. در دوران زندگی او در اواخر قرن هجدهم میلادی، حقوق زنان محلی از اعراب نداشت و زنان به خصوص پس از ازدواج، جایگاه حقوقی خود را از دست میدادند و به عنوان ملک طلق شوهر به حساب میآمدند و توانایی حفظ دارایی و اموال خود را نداشتند.[۸] در همین زمان بود که تمام ارث پدر مری نیز به برادر بزرگ او رسید و دیگر فرزندان به موجب قوانین انگلستان، از این حق محروم بودند.
مری، مصمم بود از یک زندگی سرشار و فعال برخوردار شود. وی با تجربه دردناک شخصی و موانع رو در روی یک زن مستقل که برای امرار معاش در تلاش است، آشنا بود و به تربیت خود پرداخت. در سال 1783 مری توانست سرمایه کافی برای تأسیس یک مدرسه دختران در نیووینگتون گرین در حومه شمالی لندن جمع آوری کند. مری در سال 1788 به عنوان یکی از اعضای مرکزی کانون جانسون محسوب شد و به طور منظم با دیگر نویسندگان رادیکال در چاپخانه او در «سنت پل چرچیارد» ملاقات کرد. مری مصمم شد بیانیه معروف سیصد صفحه ای خود را تحت عنوان استیفای حقوق زنان به رشته تحریر درآورد. در این اثر برای اولین بار عقاید روشنگری در مورد مسائل و وضعیت زنان به کار برده شد. این کتاب به محض انتشار پرفروش ترین کتاب و نیز سنگ بنای فمینیسم مدرن گردید. ندای مری در کتاب استیفای حقوق زنان قرن ها طنین انداز بود. مطالبات وی برای پایان دادن به معیارهای دوگانه در کردار زنانه و مردانه، برای حقوق زنان در کار مستقل، زندگی مدنی و سیاسی هنوز هم اساس و پایه فمینیسم امروز را تشکیل می دهد. افکار او در تساوی طلبی و بهره مندی از حقوق برابر با مردان وی را به زندگی مشترک به صورت نامشروع و غیرقانونی سوق می دهد. در سال 1793 مری به پاریس رفت تا خود شاهد انقلاب باشد در آنجا، در 34 سالگی با یک افسر آمریکایی به نام گیلبرت ایملی ملاقات کرد و سخت به او دل بست. امید مری برای یک رابطه ماندگار را روحیه ماجراجوی ایملی که درگیر معاملات تجارت مشکوک بود، سازگار نشد. ثمره این دلدادگی کودکی نامشروع بود.
مری در حالی که باردار بود تنها ماند و در اوج کشتار زمان ترور انقلاب فرانسه شاهد قربانیان بی شماری بود که با گوتین اعدام می شدند. نامههای فراوانی به ایملی فرستاد: روح من خسته شده - قلبم بیمار گشته. ایملی زمانی برگشت که فرزندشان فنی به دنیا آمده بود اما بلافاصله مری را به یک سفر 6 ماهه برای جمع آوری اعانه به اسکاندیناوی فرستاد در حالی که با یک زن بازیگر زندگی جدیدی را آغاز کرده بود. در سال 1795، مری فرسوده از این ماجرای عشقی تصمیم گرفت خود را از بالای پل «پوتنی» به رودخانه بیاندازد. مری دوباره قاطعانه تصمیم گرفت به زندگی خود سر و سامانی دهد. او با ویلیام گودین فیلسوف آنارشیست رابطه برقرار کرد. گودین نیز هم چون مری، به نام آزادی خواهی، هرگونه نظارت و کنترل قانونی را در ازدواج رد می کرد. بدین جهت، تازه هنگام تولد کودک این خانواده، آنها علی رغم میل خود تن به ازدواج دادند. مری در سال 1797 هنگام تولد دخترش، یک مری دیگر(مری شلی[۹]) پس از زندگی پرفراز و نشیب و غیرعادی و یک ازدواج ناموفق با یک تاجر فرانسوی، بیوفایی همسر و دو بار اقدام به خودکشی نافرجام و سپس ازدواج با گودوین، با ابتلا به یک عفونت شدید تنها 11 روز پس از زایمان، از پا افتاد و صدای او برای همیشه در 38 سالگی خاموش شد. موج اوّل فمینیستی با بیانیه ی ۳۰۰ صفحه ای ولستون کرافت در سال 1۷۹۲ در انگلستان آغاز شد. او با نوشتن كتاب «حقانيت حقوق زن» تأثير اصلي را بر اين موج گذاشت.
دختر او مری شلی[۱۰] بعدها خالق اثر مشهور فرانکشتین شد. همزمان با او و پس از او نیز فعالیت های مختلفی در جنبش زنان رخ داد. در فرانسه طرفداران ژاکوبنها به عنوان زنان شهروند جمهوریخواه، خواستار حق رأی شدند که بسیاری از آنها در دوره ی ژیروندنها قلع و قمع گردیدند. نظریههای فمینیستی برای اولین بار در اوایل سال ۱۷۹۴ در نشریاتی از قبیل «تصدیق حقوق زن» توسط مری ولستون کرافت ظهور کرد.
دیدگاهها
اشتیاق شدید به حقوق طبیعی در اواخر سدهٔ هجدهم، برخی از افراد را بهناچار به طرح مسئلهٔ حقوق زنان سوق داد. مری ولستونکرافت در پاسخ به تأملاتی در باب انقلاب در فرانسه نوشتهٔ ادموند برک، کتاب دفاع از حقوق انسانها[۱۱] را نوشت که در آن ادعا کرد: «حقی که یک انسان در بدو تولد از آن برخوردار است درجهای از آزادی، تمدن و دین است که با آزادی دیگر اشخاصی که با او در جامعه زندگی میکنند، سازگار است.» دو سال بعد احقاق حقوق زنان[۱۲] را به چاپ رساند. وی در آنجا میپرسد: «تصور کنید… آیا وقتی مردان از آزادی خود راضی و خشنودند… این رضایت ظلمی در حق زنان مطیع نیست؟» نظر او دربارهٔ حقوق زنان، کاملاً بر مبنای اصطلاحات آزادیخواهانهٔ برابری و حقوق طبیعی بنا شدهاست. تلاش ليبرالها براي نقد وضع موجود در كتاب مري ولستون كرافت تحت عنوان «دفاع از حقوق زنان » انعكاس يافته است كه به عنوان نقطه عطفي در تاريخ فمينيسم ياد ميشود. وي نگاه تحقيرآميز مردان به زنان را مهمترين مسئله فرودستي آنان ميداند و تلاش زنان براي ايدهآل قرار گرفتن در نظر مردان را نوعي حقارت تلقي ميكند. «مري و ستون كرافت» با انتشار كتاب «استیفای حقوق زنان» (1792) عقيده خويش را چنين ابراز داشته است كه «عقل تنها قدرت درک و اثبات حقیقت است...طبیعت عقل چنان است که اقتضا می کند در همه یکسان باشد.» به بیان او عقل جنسیت ندارد و آزادی، برابری و خرد بسیار مهم تر از خصوصیات جنسی هستند. پس اگر به نظر می رسد زنان از حیث عقلانیت از مردان کمتر هستند، به این دلیل است که از تعلیم و تربیت کافی بی بهره بودهاند.
ولستون کرافت در مقابل ادعای وضع طبیعی برای زنان، استدلالی را آغاز کرد که بعدا به مهمترین تکیه گاه نظریات فمینیستی تبدیل شد. او تربیت اجتماعی و فرهنگی زنان راعامل اصلی وضعیت آنان دانست نه احوال طبیعی آن ها را. او نوشت:« زنانی که چون پرنده در قفس زندانی اند، چه کاری جز آراستن پرهای خود می توانند داشته باشند.» وی با نفی طبیعی بودن وصف درجه دوم بودن زنان، این فروتری را اصولا ناشی از عدم آموزش می دانست.[۱۳] شاید بتوان مهم ترین تلاش زنان برای نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواست شان را باید در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مری ولستون کرافت انگلیسی دانست که «نخستین بیانیه بزرگ فمینیستی به زبان انگلیسی» تلقی می شود و معمولاً در نگارش تاریخ فمینیسم آن را نقطه آغاز این اندیشه می دانند یا حتی از آن به عنوان «انجیل فمینیسم» یاد می کنند. او باور داشت که زنان نیز همچون مردان از قوای عقلی و ذهنی بالایی برخوردار هستند و تعلیم و تربیت فرصت باروری و شکوفایی فکری را برای آنان فراهم میکند در سایه آموزش دختران، مادران آینده، زنانی مستقل، فهیم و فرهیخته خواهند بود که بهتر از عهده تربیت اولاد خود بر میآیند و نسل متعادلتر، سالمتر و صالحتری را تربیت خواهند کرد. آموزش دختران نه تنها در زندگی خانوادگی و خصوصی آنان تحول ایجاد میکند بلکه منجر به تحول جامعه نیز شده و آنان را از کنج میهمانیهای تشریفاتی و آشپزخانهها به عرصه اجتماع وارد میکند و تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بزرگی را رقم خواهد زد. ولستون کرافت بارها در بزرگداشت عقل و معمولا به زیان عواطف سخن گفت، چنانکه جین رولاند مارتین گفته است «در طرح استیفای حقوق زنان...(ولستون کرافت) به ما الگویی آرمانی از تربیت زنانه ارائه میدهد که در آن خصوصیاتی که به طور سنتی به مردان نسبت میدهند برتر از خصوصیات سنتی زنانه قلمداد میشود.»[۱۴]
با این نظر منفی که ولستون کرافت نسبت به عاطفه داشت و ارزش فوق العاده ای که برای عقل به منزله ی وجه تمایز انسان از حیوان قائل بود، انزجاراو از فلسفه ی تربیتی ژان ژان روسو در کتاب امیل تعجبی ندار. روسو در این اثر کلاسیک رشد قوای عقلانی را مهم ترین هدف تربیتی اما فقط برای پسران معرفی می کرد. او به دوگونگی جنسی انسان اعتقاد داشت یعنی معتقد بود «مرد خردورز» و «زن عاطفی» مکمل یکدیگرند.[۱۵] مبنای ولستون کرافت فایدهطلبی نیست، از دیدگاه فلسفه اخلاقی این بحث را مطرح می کند. اعتقادش بر این است که فرد تا زمانی که از خود مختاری برخوردار نباشد انسانی کامل به شمار نمیآید. اگر تعقل وجه تمایز انسان از حیوان است پس زنان مانند مردان از قوت تعقل برخوردار باشند مگر اینکه دختران را حیوان بدانند.
نقد دیدگاههای ولستون کرافت
ولستون کرافت نیز مانند هریت تیلور و جان استوارت میل بر مبنای لیبرالیسم بر آزادی مطلق و بدون قید و بند معتقد است که در ارزششناسی دینی آزادی بدون قید و شرط قابل پذیرش نیست.[۱۶] درحالیکه، با اینکه انسان به لحاظ تکوینی آزاد و مختار آفریده شده است؛ اما این بدان معنی نیست که در همه امور آزاد بوده و بتواند به دلخواه خود رفتار کند. بلکه علاوه بر حقوق دیگران، ارزشهای اخلاقی و ضوابط دینی یعنی حقوق خداوند و حقوق خود نیز جزو قیدهای آزادی به شمار میروند. از طرفی در مبانی ارزششناسی دینی ارزشها امری واقعی بوده و مبتنی بر واقعیات میباشند؛ لذا فرد با رعایت آنها در مسیر سعادت واقعی قرار میگیرد. پس نمیتوان قائل به آزادی بدون قید و شرط شد؛ زیرا تاثیر هر عملی بر شخصیت و سعادت افراد فارغ از جنسیت آنها، در حوزه ارزششناسی دینی تاثیری واقعی میباشد.[۱۷]
ولستون کرافت معتقد است که فیلسوفان همواره در بحث از ماهیت آدمی، در پی صورت بندی ویژگیهای مردان یا ماهیت مردانگی بودهاند. در این وجه از انتقاد، نظر برآن است که بحث از ماهیت آدمی، همواره یا به طور غالب، بحث از ماهیت مردان بوده است. آنان از متفکرانی مانند ارسطو، کانت و ژان ژاک روسو یاد میکند و سخن کانت در تعریف انسان به «حیوان ناطق» را مبتنی بر سوگیری مردانه میداند و اینکه کانت، ویژگیهای مردانه را در تصویر مطلوب آدمی، اساسی تر دانسته است. نحلههای مختلف فمینیسم علیرغم اتفاق نظر در مردانه بودن تعریف از انسان در مکاتب مختلف فکری غرب، هر یک بیانی خاص در نقد این تفکر دارند. به عنوان نمونه فمینیسم لیبرال با نقد تعریف لیبرالیسم از انسان که آن را به مثابه «حیوان ناطق» میداند؛ معتقد است این تعریف با تکیه بر تعقل، انسان را مساوی مرد دانسته است؛[۱۸] لذا برای از بین رفتن این نابرابری جنسیتی زنان باید در تعقل مساوی با مردان شوند تا در تعریف انسان، بگنجند. در حالیکه تفاوت انسان به سایر جانداران در روح الهی و خداخواهی انسان خلاصه میشود. روح انسانی دارای تجرد بوده و فناناپذیر است یعنی نابود شدنی نیست؛ لذا جنس آن «حی» بوده و به دلیل وجود فطرت الهی در انسان این «روح متأله» میباشد. تأله یعنی خداخواهی مبتنی بر خداشناسی. بنابراین حی متاله یعنی موجودی که هم حیات جاودان داشته و هم غرق در پرستش خداوند است.[۱۹] و عقلانیتی که مدنظر ولستون کرافت هست، عقلانیت ابزاری و مبتنی بر هدف است در حالیکه عقلانیتی ارزشمند است که معطوف به ارزش باشد نه مبتنی بر هدف. عقلانیت معطوف به ارزش یعنی انسان برای یک ارزشی تلاش میکند و میجنگد. حالا این ارزش میتواند متفاوت باشد. ماکس وبر میگوید دوران مدرن پایان این دوره و آغاز دوره دیگری است که عقلانیت در آن مبتنی بر هدف است. در این عقلانیت، عقل ابزارهای مختلف را به کار میگیرد تا به آن هدف برسد.[۲۰]
ممکن است کسی بگوید در عقلانیت معطوف به ارزش هم افراد ابزارهای عقلانی متعددی را به کار میبردند تا به ارزشها برسند. فرق این است که در اینجا غایت دنیوی مورد توجه است و عقل در خدمت این غایت است. هر چه هست محاسبه سود و زیان است و ارزشها جایی ندارند. عقلانیت در دیدگاه لیبرالی ولستون کرافت کاملاً ابزاری است و غایت آن کاملاً دنیوی و افزایش سود و سرمایه است. یک وقت شما کار اقتصادی را ارزش تلقی میکنید. «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه».[۲۱] در عقلانیت مدرن غایت نهایی افزایش سود و درآمد و رفاه جسمانی است. این عقلانیت محاسبهگر و تهی از ارزش که هیچ سودایی غیر از رسیدن به سود ندارد. مهمترین ویژگی این نگاه، ابزاری کردن همه چیز است و همه رابطهها و ارزشها بر این مبنا قرار میگیرد و عواطف انسانی به حاشیه میرود.
مدخلهای مرتبط
پانویس
- ↑ Mary Wollstone craft
- ↑ تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: درآمدی بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1393؛ ص38.
- ↑ فمينيسم ليبرال
- ↑ مگي هام و سارا گمبل؛ فرهنگ نظريههاي فمينيستي؛ ترجمة فیروزه مهاجر و دیگران؛ ص 249 و 468.
- ↑ ريك ويلفورد؛ «فمینیسم»، مقدمهای بر ايدئولوژيهاي سياسي؛ ترجمة م. قائد؛ ص 358.
- ↑ اندرو هيوود؛ درآمدي بر ايدئولوژيهاي سياسي: از لیبرالیسم تا بنیادگرایی دینی؛ ترجمة محمد رفیعی مهرآبادی؛ ص 428.
- ↑ https://www.mashreghnews.ir/news/434540/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D9%87%D9%85%D8%AC%D9%86%D8%B3-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
- ↑ ر.ك: آندره ميشل؛ فمینیسم، جنبش اجتماعي زنان؛ ترجمة هما زنجانیزاده. همچنین ويل دورانت؛ لذات فلسفه: پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر؛ ترجمة عباس زریاب.
- ↑ Mary Shelly.
- ↑ Mary Shelly.
- ↑ A Vindication of the Rights of Men.
- ↑ A Vindication of the Rights of Woman.
- ↑ تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1393؛ ص33.
- ↑ Martin, Jane Roland. 1985. Reclaiming a conversation: the ideal of the educated woman. new haven, conn: yale university press.
- ↑ تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1393؛ ص34.
- ↑ رک: حسینی زاده، سیدعلی؛ جنسیت و تربیت از منظر اسلام و فمینیسم لیبرال؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1393؛ صص 68-71.
- ↑ زیبایی نژاد، محمدرضا؛ ملاحظات بر مقاله فمینیسم از سوزان جیمز؛ ترجمه عباس یزدانی، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی؛ قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1388؛ ص 122.
- ↑ باقری خسرو؛ مبانی فلسفی فمینیسم؛ تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، چاپ اول، 1382؛ ص68-72.
- ↑ رک؛ جوادی آملی، انسان از آغاز تا انجام؛ قم: انتشارات اسراء، چاپ سوم، 1390؛ 99ـ98 و 105ـ104.
- ↑ قائمی نیا، علیرضا؛ چیستی عقلانیت؛ مجله : ذهن 1383 شماره 17.
- ↑ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : آن که خانواده خویش را از حلال روزى مى دهد ، مانند مجاهدِ در راه خدا است . من لا یحضره الفقیه : ۳ / ۱۶۸ / ۳۶۳۱٫.