جین بتکه الشتاین
![]() | |
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | ۶ ژانویه ۱۹۴۱؛ آمریکا |
مکتب | فمینیسم خانوادهگرا |
درگذشت | ۱۱ اگوست ۲۰۱۳(72 سال) |
جین بتکه الشتاین[۱]از فمنیستهای موج سوم
جین بتکه الشتاین در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی» (۱۹۸۱) به تلاش فمنیستهای رادیکال برای سیاسی کردن زندگی خصوصی حمله می کند و به دفاع از زندگی خصوصی و خانوادهی فرزند محور میپردازد. الشتاین مادر بودن را«فعالیتی پیچیده، غنی، پر زحمت و شادی آفرین» می داند که «زیستی، طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی است».
الشتاین به سبب مطالعاتش در خصوص «جنگ عادلانه» مشهور بود. همین ایده بود که جنگ علیه تروریسم را برای محافظه کاران دولت بوش توجیه میکرد و بر همین اساس الشتاین از مدافعان حمله دولت آمریکا به عراق و افغانستان بود.
ایده جنگ عادلانه ریشه در آرای فیلسوف مسیحی سنت آگوستین دارد و در دوران معاصر توسط جین الشتاین و مایکل والزر بسط و گسترش داده شده است. الشتاین در سال 2003 بر اساس ایده جنگ عادلانه کتاب «جنگ عادلانه علیه ترور» را به نگارش درآورد.
زندگینامه
جین بتکه الشتاین در 6 ژانویه 1941 در خانواده پل بتکه و هلن لیند[۲] در بخش روستایی-کشاورز واقع در شمال کلرادو چشم به جهان گشود و در روستای کوچک تیمنات (با 185 نفر جمعیت) بزرگ شد. پدرش مدیر مدارس تیمنات بود و الشتاین در میان پنج فرزند خانواده از همه بزرگ تر بود. در دبیرستان، الشتاین نایب رئیس ملی انجمن آینده سازان آمریکا بود و با بردن جوایز متعددی در مسابقات سخنرانی، استعداد خود را برای ایراد سخنرانیهای عمومی ثابت کرد. پس از دبیرستان برای تحصیل در رشته تاریخ به دانشگاه ایالتی کلرادو و بعدها به دانشگاه کلرادو رفت و در همان جا در سال 1963 مدرک کارشناسی خود را گرفت. در این زمان او ازدواج کرده و با داشتن سه فرزند از همسرش جدا شد. در 1973 الشتاین مدرک دکترای خود را از دانشگاه براندیس گرفت و در مقام استادیار به دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ماساچوست در آمرست پیوست. در 1976 به مقام دانشیاری رسید و در 1981 استاد تمام شد. در 1988 الشتاین در مقام استاد علوم سیاسی در دانشگاه وندربیلت مشغول به کار شد (و نخستین زنی بود که در این دانشگاه عهده دار یک کرسی استادی گردید). در 1995 به عنوان نخستین استاد کرسی لورا اسپلمن راکفلر در اخلاقیات اجتماعی و سیاسی در مدرسه الهیات دانشگاه شیکاگو کار خود را شروع کرد. جین الشتاین در ۱۱ آگوست ۲۰۱۳ در سن ۷۲ سالگی درگذشت.[۳]
دیدگاه
جین بتکه الشتاین از مدافعین خانواده در جنبش فمینیسم خانوادهگرااست. به نظر میرسد که در تاریخچهی نظرات الشتاین، زمانی نبوده است که او مخالفتی با خانواده داشته باشد. نظرات وی در موضوع خانواده و زنان را در دو دستهی کلی میتوان مورد بررسی قرار داد:
- اعتراض و مخالفت با نظریات فمینیستی در مورد زنان و مادری
- توجه به نقش ویژهی خانواده در همبستگی اجتماعی
الشتاین به بسیاری از نظریات فمینیستی نقدهای جدی داشت. انتقاد و ایراد جدی الشتاین متوجه هر سه گروه فمینیستی لیبرال، رادیکال و مارکسیستی بود. انتقاد او به لیبرالها این بود که انسان بودن را معادل مرد بودن فرض کردهاند و معتقدند که زنان اگر بخواهند/ میخواهند و باید بخواهند که شبیه مردان باشند.[۴] او اصرار داشت که «موضوع برخورد و مطالعهی ما انزوا و حقارت زنان تحت سیطرهی ایدئولوژی مردمحور است و نه فعالیت انسان ساز زنان؛ مادری، آنچه امروزه نزد فمینیستها با عنوان کار بیارزش شمرده میشود.[۵]
الشتاین معتقد بود اصرار بر اینکه زنان شبیه مردان باشند، در نهایت منجر به پرورش خصوصیات مردانه (قاطعیت، دوری از صمیمت و وابستگی و پرورش ارزشهای مردانه) در زنان و از دست رفتن خصوصیات زنانهایی میشود که قابلیت خلق و حفظ اجتماع از طریق ارتباط صمیمانه را دارد.[۶]
جین معتقد است لیبرالها و همینطور رادیکالها نیاز دارند که بهطور جدی در این اندیشه که تفاوت بین زنان و مردان بهتمامی ناشی از تربیت است و نه طبیعت، تجدیدنظر کنند؛ چراکه خیل زنانی که همچنان مادری را انتخاب میکنند، بیانگر آن است که مادری نقش و شغلی مانند «افسر نیروی هوایی» نیست و حتی اگر هم باشد، چنین نیست که بتوان بهراحتی آن را تعویض یا فراموش کرد.[۷]
از نظر الشتاین، این ادعا که زنانی که مادری و همسری را انتخاب میکنند کوتهفکرند و زنانی که بیش از همه مایلند در نقشهای اجتماعی و شغلی حاضر بشوند زنان روشنفکر هستند، خشم زنانی را برانگیخته که بهواسطهی انتخابشان مورد اهانت قرار گرفتهاند. الشتاین متذکر این نکته است که این امر در مخالفت با اصول اولیهی لیبرالیسم مبنی بر آزادی انتخاب و احترام است. اصرار بر تغییر نقشها و شبیه کردن زنان و مردان به یکدیگر در مدت زمان کوتاه امکانپذیر نیست و اجبار افراد بر تغییر نیز همچنان با اصول لیبرالیسم در تناقض است.[۸]
در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی»، الشتاین در مورد این موضوع بحث میکند که تجربیات زنان بهعنوان مادر، به آنان برتریای میدهد که میتواند در ادارهی جهان مورد استفاده قرار گیرد. او مدعی است افراد در خانواده در معرض بهترین تجربه از روابط انسانی هستند: دل بستگیهای طولانیمدت، ضرورتها و مسئولیتهای متقابل، صمیمیت و مراقبت. در ضمن اینکه خانواده تنها مکان در دنیای سرمایهداری است که افراد، محبت و آرامش را در آن مییابند؛ چراکه این محل تنها جایی است که سود و منفعت، هدف غایی افراد نیست. این ویژگی، خانه را تنها مکانی میسازد که افراد در آن رفتار منصفانه، شفقت، اخلاق و مسئولیتپذیری را میآموزند.
الشتاین مدعی است که این خصایص از طریق یک مادری خوب، به افراد انتقال مییابد. اگر چنین فرایندی از مراقبت و توجه به جامعه گسترش داده شود، تغییرات جدی در شالودههای ساختاری حقوق، مسئولیتها و قوانین اتفاق میافتاد. خانواده امکان به وجود آمدن اخلاق مسئولیتپذیری در قبال جامعه و افراد دیگر را به وجود میآورد، در حالی که فرایند فعلی، آزادیهای فردی را به جای اخلاقمداری ترویج میکند. او معتقد است «مادری اجتماعی[۹]»[۱۰] به نحو عمیقی جریان روند حاکم را که در آن حقوق فردی بر ضروریات اجتماع مقدم پنداشته میشود تغییر خواهد داد. از نظر وی، این نکته باید مورد توجه فمینیستهایی که در پی برابری جنسیتیاند قرار گیرد؛ آنها میبایست به جای تلاش برای به دست آوردن حقوق فردی و آزادیهای شهروندی برابر با مردان برای زنان، به این نکته توجه کنند که مادری اجتماعی برای زنان و مردان، هر دو رفاه اجتماعی و مسئولیتپذیری نسبت به جامعه و افراد دیگر را به ارمغان خواهد آورد که غایت ارزشمندتری است.
الشتاین نیز به مسئلهی کودکان پرداخته است؛ هم از جهت مغفول ماندن آنان در دوران کنونی و هم اهمیتی که آنها بهعنوان وارثان آیندهی جامعه دارند. او اعتقاد دارد تماس با کودکان برای بزرگسالان مفید است؛ اما در مقابل ایدهی نگهداری جمعی از کودکان مقاومت میکرد. الشتاین ایدهی عدم تعلق کودک به شخص نگهدارندهی خاص و واگذاری کودک به جمع را رد میکرد. به اعتقاد او، با محروم کردن کودک از تماس با یک یا دو بزرگسال که خود را وقف او کردهاند، چیز بسیار مهمی از کف میرود. اگرچه او با ایدهی دارایی بودن کودکان نیز مخالف بود، اما احساس تعلق به همگان را بدون احساس تعلق به یک شخص خاص را بهمراتب بدتر میدانست.[۱۱]
الشتاین اشاره میکند مسئلهی خانواده زمانی مورد توجه قرار گرفت که خانه را بهعنوان محل خشونت به افراد بهخصوص زنان و کودکان معرفی کردند.[۱۲] معرفی خانواده از این منظر، سبب شکل گرفتن دیدگاههای نادرست دربارهی آن و مغفول ماندن کارکردهایی از خانواده شد که برای اعضای آن و جامعه ضروری هستند.
از نظر الشتاین، به دنبال نظریات افراطی در مورد خانواده بهعنوان واحد اجتماعی-اقتصادی، نهادی ستمگر نسبت به اعضای خانواده [۱۳]، خانواده بهعنوان تولیدکنندهی ملزومات سرمایهداری[۱۴]، خانه بهعنوان ریشهی هر شر (لائورال لیمپوس[۱۵]) و اردوگاه کار اجباری دلپذیر (بتی فریدان)، نظریات روانشناسی نیز به تخریب خانواده پرداختند و خانوادهها را گروهی از افراد «گانگستر» و خانه را مکانی برای «ترور متقابل» معرفی کردند. لاینگ و سنت[۱۶] عشق خانوادگی و نگرانیهای والدین را نوعی خشونت معرفی کردهاند. «از لحظهی تولد کودک انسانهای اولیه تا کودک قرن بیستمی در معرض خشونتهایی هستند که عشق نامیده میشود» و بنابراین همهی افرادی که در خانوادهها بزرگ شدهاند «موجوداتی نیمهدیوانهاند.»
گروههای طرفدار خانواده، خانه و نقشهای خانوادگی زنان را منبع قدرت و خردی میدانند که میتواند برای تبدیل جهان به مکان بهتر، استفاده شود. از نظر این دسته از فمینیستها، دلیل اصلی ضدیت با خانواده، غرق شدن در جذابیت ظاهری فعالیتهای مردانه و تصور خانواده بهعنوان مانع اصلی رسیدن زنان به این امتیازات است. در حالی که از نظر فمینیستهای طرفدار خانواده، حضور زنان در خانه بهدور از دنیای سیاست و آفات آن، زنان را در همکاری، مراقبت و حفاظت از یکدیگر در موقعیت برتری نسبت به مردان قرار داده است. این گروه معتقدند این خصوصیات زنان میتواند پادزهری برای فرهنگ مردمحور باشد.[۱۷]
از نظر الشتاین، آنچه مانع فردگرایی فزاینده در غرب شده، خانواده است و اینکه این نهاد علیرغم تلاش فمینیستها وجود دارد این است که اولاً جدا کردن انسانها از جمع و از آنچه نیاز به صمیمت را تأمین کند، برخلاف نیازهای اساسی انسانهاست و دوم اینکه آنها نتوانستند جایگزین مناسبی برای تأمین این نیازها معرفی کنند. راهحل این مسئله از نظر الشتاین، به نقل از سیمون ویل[۱۸] این است که «لازم است از این دیدگاه که خانواده یا هر نهاد مذهبی در خدمت نظام سرمایهداری است دست کشید و حقیقت این نهاد و خدمات آن را بررسی و تقویت کرد.»[۱۹]
نقد دیدگاههای الشتاین
همانگونه که گذشت الشتاین در خصوص چهار مفهوم دولت، قدرت، عدالت و صلح و امنیت، نگرش تجدیدنظرطلبانهای طرح کردهاست. علیرغم تازگی و جذابیت این ایدهها، به نظر میرسد ارکان نظری این نگرش فمینیستی چندان استوار نیست و این دغدغه وجود دارد که ایدههای الشتایسن لزوماً به پدیداری دولت عادل و امنیت پایدار منتهی نشود. قرائن تزلزل در باورهای فمینیستی، که ناظر بر کاستیهای تحلیل فمینیستی نیز میباشد، بدینقرار است؛
مترادف انگاشتن دولت رئالیستی با دولت مردان
در نگاه فمینیستهای رادیکال، دولتهای رئالیست کشور را به زن بدل میکنند و پس از مظلوم نمایی میهن و زن، مردان را به عنوان شهروندانی مسئول یا سربازان سلحشور به دفاع از میهن و ناموس مردان تحریک میکنند. این گزاره انتقادی فمینیستهای رادیکال، محل اشکال جدی است. این نگرش باید پاسخ این پرسش را بدهد که آیا در پناه حکومت رئالیستی فقط زنان آسیب میبینند؟ اگر پاسخ آن مثبت باشد، آنگاه زنان باید در حکومتهای لیبرال از آسایش و منزلت مناسبی برخوردار باشند، در حالیکه بنابه اقرار خود فمینیستها چنین نیست و زنان در رژیمهای مدرن و لیبرال، پذیرای شکل پیچیده و متفاوتی از سلطه هستند.
توجه یک بعدی به مفهوم قدرت
در تحلیل فمینیستی، میتوان به جای انقلابهای خونین، تحولاتی نرم و آرام داشت و تغییرات را بدون خونریزی به انجام رساند.[۲۰] وقوع برخی تحولات آرام و بدون خونریزی در سالهای اخیر، دفاع از چنین فرضیهای را میسر کرده، ولی پرسش این است که تأکید فمینیستها بر بعد اقناعی قدرت، خود نوعی تک بعدی نگریستن به معنای قدرت نیست؟ اگر مردان فقط به وجه تنبیهی قدرت توجه داشتند، گویا الشتاین نیز قصد دارد پاسخ افراط مردان را با تفریط داده و فقط به وجه نرم قدرت تأکید بورزند. واقعیت این است که بسیاری از نگرشهای تجدیدنظر طلبانه الشتاین، پسینی است، یعنی تحلیل و تجزیهای است که بر تجربیات پیشین استوار است. مدافعین و فعالان حقوق زنان، به جای آسیبشناسی رفتارهای اشتباه گذشته، رویکارگزار یا تصمیمگیرندگان- که مردان بودهاند- انگشت تأکید مینهند و ساده انگارانه تصریح میدارند که اگر به جای مردان، زنان تصمیم میگرفتند ناامنی از مناسبات انسانها و کشورها رخت برمیبست و دنیا به سیاق بهتر و عادلانهتری اداره میشد.
تفسیر جنسیت محور از مفهوم عدالت
انتقاد متعارف و مصطلح فمینیستی الشتاین نسبت به عدالت مورد قبول مردان این است که عدالت مردان، تحمیل انواع و سطوح مختلف تبعیض علیه زنان است.[۲۱] فمینیستها در بحث عدالت بیشتر از موارد دیگر استدلال و سند ارائه میکنند؛ محرومیتهای زنان از مشاغل و مناصب اداری گرفته تا رنجهای آنان در خانواده، مناطق جنگی، روستاها و مزارع کشاورزی، همگی شواهد مظلوم شدن زنان توسط مردان برشمرده میشود. ضمن قبول بخش مهمی از این استدلال، پرسش مغفول و بسیار مهم این است که بدیل مورد نظر فمینیستها تا چه اندازه از اعمال ستم و تبعیض علیه مردان مبری است؟ این بیم وجود دارد که فمینیستها در قبال ستم ناخودآگاه مردان علیه زنان، سیاستی آگاهانه علیه مردان تدارک دیده و به جای رهایی، به انتقام از جنس مخالف مبادرت ورزند. مردانگاری زنان یا ستایش نرمنشی، نوعی اعتراف به موقعیت برتر و مسلط مردان است، اگر این برتری جنسیت پایه، مذموم است، فمینیستها باید از آن پرهیز کنند و به جای نگرش جنسیت محور، نگاهی انسانی به مناسبات و سیاست داشته باشند.
کمتوجهی به شان و توانمندی دولت در تمهید امنیت
ایمانوئل کاستلز در آسیبشناسی حرکتهای فمینیستی، به فعالان حقوق زنان توصیه میکند که بدون دولت علیه مردان اقدام نکنند چون دولتها هر چند یگانه بازیگر نیستند، اما همچنان مهمترین بازیگر مناسبات اجتماعی و فراملی هستند. امکانات سختافزاری و نرمافزاری دولت به حدی است که با اندک هزینهای میتواند رفتاری را شکل یا تغییر شکل دهد. مهمترین ضعف نگرش فمینیستی در خصوص دولت و قابلیت آن در تمهید صلح و امنیت این است که اولاً دولت را بنگاهی مردانه میداند گویی دولتها فقط با رأی مردان به قدرت میرسند. ثانیاً فمینیستها برترین جرائم را به دولت نسبت داده و خواستار خلع سلاح دولت میشوند. دولت که بیشتر دل مشغول نظم و ثبات است معمولاً این قبیل مطالبات- از جانب هر کس که مطرح شود- را برنمیتابد. سراسربینی و مطالبات بنیادین فمینیستها، دولت را بدین جمعبندی میرساند که زنان، شریک قابلی نیستند و با انتقادهای مستمر و رادیکال، هستی دولت را در معرض نابودی قرار میدهند. در کنار مجموعه انتقادات فوق، باید فمینیستها را نسبت به چشمانداز تحرکات آتیشان دعوت به تأمل و احتیاط نمود. ضمن تأیید ارزش بسیاری از دستاوردهای جنبشهای فمینیستی، فعالان حقوق زنان باید در خصوص پدیداری مفاهیم و مناسبات جدیدی چون خانوادههای تک والدی، جداانگاری مناسبات جنسی از روابط خانوادگی، ازدواج سهامی، معاشقه آزاد و اکتفا به همجنس و... هشیار باشند. این عوارض، حیات انسانها، اعم از زن و مرد را از ذوق و عاطفه تهی میکند چون صفا، وفا، عشق و تواضع را قربانی لذت، تنوع، هوس و فزونخواهی میکند.
با این فرض که اندیشه سیاسی فمینیسم، امری امکانپذیر است، میتوان به روش منتخب و مضمون این نحله فکری انتقاداتی را مطرح نمود:
اولاً: روش منتخب فمینیستها (پست پوزیتویسم]) بسیار شالوده شکن و ساختار ستیز است. در این روش، پوزیتویسم به عنوان مطرود به دور افکنده میشود، اما به نظر میرسد همه پوزیتویسم و استدلال استقرایی باطل نیست و همچنان میتواند برای گروهها و جوامعی سودمند افتد. پوزیتویسم با اصالت دادن به مشاهده و عینیت از بسیاری باورهای موهوم و خرافات اعتبارزدایی میکند و این، رهاورد کمی نیست. اما فمینیسم با فرو کاستن پوزیتویسم به روش شناخت مردانه، خود را از وجوه مثبت و گرهگشای پوزیتویسم محروم میسازد.
ثانیا:ً علاوه بر بحث روش، استدلالهای محتوایی فمینیسم خالی از اشکال و تعارض نیستند؛ در خصوص خاستگاه نهاد دولت، فمینیستها معتقدند که حاکمیت مناسبات جنسیتی بر دولت باعث جفای بر زنان شدهاست. سوال این است که آیا میتوان همه برخورداریهای مردان و محرومیتهای زنان را بر اساس اصل جنسیت توضیح داد؟ در بخش اعظم تاریخ که بشر تحت سلطه استبداد بوده آیا حکام مستبد، مردان را به خاطر مذکر بودنشان مورد رحمت قرار میدادند؟ آیا آن مستبدان، زنان را به خاطر مؤنث بودن از حقوق خود محروم میکردند؟ این هراس وجود دارد که فمینیستها با برجسته ساختن جنسیت از بنیانهای کلیدیتر ستم غافل بمانند.
ثالثاً: اگر ستم تاریخی بر زنان ناشی از تسلط مردان بر مصادر قدرت بوده، اصولاً با گذشت زمان، که قاعدة اجتماع، سهم و نقش بیشتری در قدرت سیاسی یافته، میبایست از میزان سلطه اعمال شده بر زنان کاسته میشد، در حالی که فمینیستهای متأخر معتقدند که شکل سلطه مردان بر زنان تشدید شده است. به نظر میرسد سیاه و سفید دیدن مسائل گرهی از مشکلات موجود بشر و معضل مضاعف زنان نمیگشاید.
نمیتوان بدون تحقیق جامع، مردان را موجوداتی نامید که از ستم بر همنوعان (خویشان) خود لذت میبرند و در گشودن گره از کار زنان هیچ اهتمامی نمیکنند. همچنین بدون پژوهش دقیق نمیتوان گفت که در صورت حاکمیت زنان به جای مردان، خون کمتری ریخته میشد و وضع بشر بهتر میگشت. درسی که از گذشته میتوان آموخت این است که زنان دارای قابلیتهایی بودهاند که مجالی برای بروز نیافتهاند و بخشی از این وضع، معلول نگاه مردانه به مسائل زنان است. حال پرسش این است که آیا این نگاه مردانه، مختص مردان بوده است و طبیعت و حتی خود زنان تاثیری در شکلگیری مناسبات موجود نداشتهاند؟! به نظر میرسد باید دلیل اصلی مناسبات موجود را در عواملی فراتر از جنسیت دید و جنسیت را فقط یکی از عوامل مؤثر در دوام و قوام مناسبات موجود برشمرد. ایراد کار فمینیستها این است که حاضر به دخیل دانستن عوامل دیگر (نظیر سنت، عقاید، طبیعت و محیط) نیستند.
آثار
- 1981 public Man,privati Woman:Women in Social and Political Thought,Princeton,New Jersey,princeton University press.
- 1982 The Family in political Thought,Brighton,Harvester.
- 1982 Reflections on war and political discourse:realism.just war,and feminism in a nuclear age,political Theory 13:39-57.
- 1986 Meditations on Modern political Thougth:Masculine/Feminine Themes from Luther to Arendt,New York,praeger.
- 1987 Women and War,New York,Basic Books.
- 1988 The problem with peace,Millenium:Journal of International Studies 17: 441-9.
- 1990 Power Trips and other Journeys:Essays in Feminism as civic Discourse,Madison,wisconsin,UniverSity of Wisconsin press.
- 1992 Just War Theory,Oxford,Basil Blackwell.
- 1992 Soverignty,identity,sacrifice,in v.spike peterson (ed).Gendered States:Feminist
- (Re) Visions of International Relations Theory,Boulder,Colorado,Lynne Reinner,141-54.
- 1993 Bringing it all back home,again,in James N.Rosenau (ed).Global Voices:Dialogues in Internationl Rlations,Boulder,Colorado,Westview press,97-116.
- 1994 The risks and responsibilities of affirming ordinary life,in James Tully (ed).philosophy in and Age of pluralism:philosophy of Charles * Taylor in Question,Cambridge,Cambridgee University press.
- 1995 Democracy on Trial,New York,Basic Books.
- 1995 International politics and politics theory,in ken Booth and Steve Smith(eds).
- International Relations Theory Today,Cambridge,polity press,263-78.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ .Jean Bethke Elshtain
- ↑ ویکی پدیا انگلیسی صفحه ((Jean Bethke Elshtain))
- ↑ ویکی پدیا انگلیسی صفحه ((Jean Bethke Elshtain))
- ↑ Elshtain، 1995: 427.
- ↑ Budig، 2004: 416.
- ↑ هاشملو، ((نظریه های روانشناسی فمینیستی جین بتکه الشتین))، وبلاگ روانشناسی هاشملو، ،9 شهریور 1400
- ↑ تانگ، رزماری، نقد و نظر: درآمدی بر نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، 1387، ص 61
- ↑ تانگ، رزماری، نقد و نظر: درآمدی بر نظریه های فمینیستی، ترجمه منیژه نجم عراقی، 1387، ص 61
- ↑ Social Mothering.
- ↑ Budig، 2004: 427.
- ↑ Elshtain, Jean Bethke. 1981. public man, private women. princeton, N.J: princeton university press.
- ↑ Ibid: 259.
- ↑ (روزنامهی آزادی زنان انقلابی، 1971
- ↑ جین همفریز[9]Ibid: 3-261.
- ↑ Laurel Limpus.
- ↑ Sennett& Cobb - R.D. Laing.
- ↑ Ibid: 427.
- ↑ Simone Weil
- ↑ Elshtain، 1995: 271
- ↑ Mieke Verloo, 2001, p.5.
- ↑ پتمن، 1383: ص1299.
منابع
- گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
- تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: درآمدی بر نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛