عفاف
عفاف؛ شناخت تمایلات فطری بشر و ارضای هر یک از آنها در مسیر صحیح و اعتدال.
گرایش داشتن به زیبایی مانند: زیبا پوشیدن، زیبا حرف زدن، خود را آراسته نمودن، عطر زدن و امور جنسی، همه مواردی است که از فطرت انسانی بر میآید. آنچه در عفت اهمیت دارد، حفظ حریم و خارج نشدن از حد اعتدال در اینگونه امور میباشد؛ نه این که تمایلات و خواهشهای درونی و فطری را سرکوب نمود و نه در آن ها راه افراط و تندروی را در پیش گرفت.
مفهوم عفاف
دایره معنای عفاف گسترده است، اما مصداق روشن عفاف در تعامل میان زن و مرد مطرح میشود و منظور از آن داشتن حجاب اسلامی، مهار کردن نگاه و پرهیز از خودنمایی در برابر نامحرمان و ارتباط جنسی با آنان است و این اختصاص به زنان ندارد، بلکه امری درونی است که شامل مردان هم میشود. البته چون زنان مظهر زیبایی، جمال و جاذبه هستند، حفظ عفت از آنان بیشتر انتظار میرود.[۱] «العفّه حصول حاله للنفسِ تمنعُ بها عن غلبه الشهوه و أصله الإقتصار علي تـناول الشـيء القـليل»: عفت حـالت درونـی و نفسانی است كه توسط آن از غلبه شهوت جلوگيری میشود و اصل آن، اكتفا به بهرهمندی كم از چيزی است.[۲]
معنای لغوی عفاف
واژه: عفاف؛ نقش دستوری: اسم؛ آواشناسی: 'efAf؛ الگوی تکیه: WS؛ شمارگان هجا: 2.
عفاف. [ع َ] (ع اِمص) پارسائی و پرهیزگاری. (غیاث اللغات). نهفتگی. (دهار). پاکدامنی. خویشتنداری. عفت.[۳]
[ع. عفه] (اِمص) پاکدامنی، ترک شهوت[۴]
خودداری از آنچه که زیبا و شایسته نیست، خودداری از حرامها و طمـعهـای پست.[۵]
خودداری از آنچه زیبا و شایسته نیست تعف و تعفّف.[۶]
معنای اصطلاحی عفاف
عفاف و عـفت از اصـطلاحاتی است كه در علم اخلاق از آن بحث میشود و علمای اخلاق در تعريف آن گفتهاند که عفت آن است كه قـوه شـهويه در خوردن و نكاح (امور جنسی) از حيث كم و كيف مطيع و فرمانبر عقل باشد و از آنچه عقل نهی میكند، اجتناب كنـد و اين هـمان حـد اعتدال است كه عقل و شرع پسنديده است.[۷] شهيد مطهری در تعریف عفاف بیان میکند که عفاف و پاکدامنی يك حالت نفسانی است؛ يعنی رام بودن قوه شهوانی تحت حكومت عقل و ايمان، تحت تأثير قوه شهوانی نبودن و شره نداشتن.[۸]
عفت در حقيقت كنترل شهوت است و شهوت در لغـت يك مـفهوم عام دارد كه هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت به لذات مادی را شـامل میشود. اما شهوت يك مفهوم خاص هم دارد كه هـمان شـهوت جنسی است. بنابراين عفت نيز دو مفهوم دارد؛ يك مفهوم عام كه عبارت است از خويشتنداری در برابر هرگونه تمايل افراطی نفسانی و مفهوم خاص آن خودداری از تـمايلات افـراطی جـنسی است. غالباً در روايات و كتب اخلاق منظور از عـفت، خـويشتنداری در خوردن و امور جنسی است كه برترين عبادات شمرده شده و به آن بسيار تأكيد شـده است؛ چنانكه امام باقر (ع) فرمودهاند که عفت شکم و پاکدامنی بهترين عبادت است.[۹].
ابعاد عفاف
عفاف يك حالت درونی و نفسانی است كه مصاديق و نشانههايی دارد. آنچه به عنوان ابعاد عفاف بیان میشود، در حقيقت همان مصاديق و نمودهای عفاف هستند كه در سه شاخه اصلی قابل تقسيمبندی است.
عـفاف در كردار (عـفت رفتار)
- عفاف در نگاه
يکی از تمايلاتی که بهطور فطری در انسان وجود دارد، گرايش به جنس مخالف است، از اينرو در اسـلام تاكيد فراوانی در مورد كنترل نگاه شدهاست. از امام علی (ع) روايت است که چشم راهبر(پيام رسـان) دل اسـت[۱۰] و نیزامـيرالمؤمنين علی (ع) در حديثی كوری چشم را از چشم چـرانی بـهتر دانستهاند.[۱۱] همچنین امام صادق (ع) میفرمايد که نگاه بعد از نگاه (به حرام) شهوت را در دل میروياند و همين برای هلاك صاحب آن كافی اسـت.[۱۲] حاصل بحث آنكه از آنجا كه عامل اصلی و اوليه بسياری از انحرافات، نگاه حرام است، لذا خداوند در سوره نور[۱۳] اولين دستوری كه در زمينه عفاف میدهد، حفظ نـگاه و پرهـيز از چـشمچرانی است. به خاطر اهميت فوقالعاده اين موضوع، در روايات مـعصومان (ع) احاديث مختلفی هم در مدح و تشويق كسانی كه در نگاه خود عفت را دارند و هم ذم افراد چشمچران بيان شده است.
- عـفاف در پوشـش
يكی از مهمترين مصاديق عفاف، مسأله حجاب و پوشش است. نفس انسان بـه او امر میكند كه زيبايیهای جسمی خود را نمايان كند تا بيشتر مورد توجه ديگران باشد. اين مسأله در مورد زنان كه مـظهر زيبـایی و جـمال هستند و از طرفی ذاتاً دوست دارند كه زيبايیهاشان را نمايان كنند، بيشتر مطرح اسـت. عـفاف در پوشش در حقيقت كنترل نفس در اين بعد است. يعنی عفاف باعث میشود كه انسان در نمايان كردن زيبايیهای خود پا را از حـد فـراتر نـنهد. در اسلام، پوشش يكی از نشانههای برجسته عفاف است. عفت در پوشش مقتضی آن است كه انسان از پوشـيدن لبـاسهای تـنگ و چسبان و يا نازك و بدننما كه موجب جلب انظار ديگران و خودنمایی میشود، اجتناب كند و در كيفيت پوشـش خـود جـانب وقار و سنگينی را برگزيند. امام علي (ع) میفرمايد که شما را به پوشش لباس ضخيم توصيه میكنم، چـرا كه هـر كس لباسش نازك باشد، دينش نازك است.[۱۴] اينگونه افراد در حقيقت پوشيدگان برهنه هـستند؛ يعـنی كسـانی كه پوشش آنها با برهنگی چندان تفاوتی ندارد. به همين دليل است كه خداوند در قرآن دستور مـیدهد كه زنان طوری روسری خود را بر روی سينههايشان بيندازند كه گردن و سينههايشان پوشيده شود.
- عفاف در زينت و آرايش
آيين مقدس اسلام كه بـرنامه جـامع سـعادت و كاميابی بشر است به موضوع زيبایی و زيبا دوستی و آرايش و پيرايش توجه مخصوص دارد و پيروان خود را به زيبایی و آرايش و اسـتفاده از نـعمتها تـوصيه میكند، تا يكی از خواهشهای طبيعی بشر يعنی جمال دوستی وی ارضاء شود. امام باقر (ع) مـیفرمايد که شايسته نيست زن خود را به زيور آرايش ندهد، لااقل بايد گردنبندی به گردن بياويزد.[۱۵] امام صادق (ع) نـيز تـأكيد كردهاند كه وقتی خداوند به بندهاش نعمتی عطا میكند، دوست دارد آن را ببيند، چـرا كه خـداوند زيباست و زيبایی را دوست دارد.[۱۶]
در اسلام پوشيدن لبـاس زيبـا، مـسواك زدن، شانه و روغن زدن به مو، معطر بودن، انگشتر بـه دست كردن و آراستن خود به هنگام عبادت و معاشرت با مردم در مسجد يا محيط خانواده و اجـتماع از مستحبات مؤكد است. بنابراين مـنظور از عـفاف در زينـت اين نيست كه انـسان از زينـت بهره نبرد و آراستگی را كنار نهد؛ بلكه بايد توجه شود كه اين امر به زيادهروی و افراط نـگرايد و از حـد شـايسته و اعتدال خود كه اسلام مشخص كرده، تجاوز نـكند. اگـر اين غـريزه از حـد و مـرز شـرعی خود تجاوز كند، آتش شهوت را شعلهور ساخته و دام شيطان را برای انسان میگستراند. علامه طباطبایی در اينباره بیان میفرمایند که كمتر فسادی در عالم ظاهر میشود و كمتر جنگ خونينی است كه نسلها را قـطع و آبادیها را ويران سازد که نتيجه اسراف و افراط در استفاده از زينتها و زرق نبوده باشد، زيرا انسان طبعاً اينطور است كه وقتی از جاده اعتدال بيرون شد و پا از مرز خود بيرون گذاشت، مشكل میتواند خود را كنترل كند.[۱۷]
- عـفاف در خـوردن
يكی از اقسام عفاف، عفت در خوراك است؛ بهاين معنی كه در خوردن علاوه بر اينكه بايد به حلال و حرام بودن مقيد بود، جانب اعتدال نيز بايد رعايت شود و مراد از عفت در خوراك آن اسـت كه انسان از خوردنیها به قدر نيازش اكتفا كند. در روايات اسلامی همواره به اين امر در كنار پاکدامنی و حتی قبل از آن توصيه شده است. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده که دو چـيز بـيشتر از هر چيزی اُمت مرا بـه آتـش میافكند، شكم و عورت[۱۸]
- عفاف در بعد مادي
- عفاف در حالت فقر: عفاف در فقر آن است كه انسان بر فقر خود صبر كند، خويشتنداری نمايد و آن را پنهان دارد و نـزد ديگران گدایی نكند، در رسـيدن بـه حاجت خود تلاش نمايد و به خداوند اعتماد و توکل داشته باشد، بيشتر از نياز و حاجت نخواهد و قانع و شكرگزار خداوند باشد. به سبب فقر در عبادت خداوند كوتاهی نكند، بد اخلاقی نكند و نزد ثروتمندان چـربزبانی و چاپلوسی نكند، عزت و كرامت خود را حفظ كند و حق را زير پا نگذارد. اگر چيزی بدون سؤال و تقاضا به او عطا كردند، پس از اطمينان از حلال بودن آن به قدر نياز و حاجتش آن را بپذيرد و بيشتر از آن را نپذيرد. البته حفظ عفاف بـه هـنگام فقر كار آسانی نيست و هر كسی از عهده آن بر نمیآيد و به خاطر دشوار بودن آن در قرآن اصطلاح تعفّف بهكار رفته كه به نوعی دشواری آن را میرساند. چرا كه تعفف يعنی با سختی و تكلف عفت ورزيد.[۱۹]
- عفاف در حالت غنا: عـفت در هـنگام بـینيازی و توانمندی از صفات مؤمن شمرده است.[۲۰] پس تنها فقير نيست كه بايد عفاف داشته باشد، بلكه توانگر و ثروتمند نيز بايد قرين عفاف باشد تـا ثـروتش در دنـيا و آخرت مفيد و سودمند باشد. اگر انسان ثروتمند يا بهتر است بگوييم بـینياز، بـه معنای واقعی كلمه عفت پيشه كند، يعنی در كسب مال، نگهداری آن و هزينه كردن آن دچار فعل حـرام و قـبيح نـشود، بدون شك مال و ثروت او مشروع است و اين ثروت میتواند در تقوا و پرهيزگاری شخص نـيز تـأثير مـثبت داشته باشد، چنانکه پيامبر اکرم (ص) میفرمايد که بهترين ياور و كمك برای تقوای خدا ثروت است.[۲۱] امـا اگـر انسان ثروتمند جانب عفاف را رعايت نکند، ثروتش موجب فساد و تباهی دين و ايمان وی خواهد شد. از اينرو خـداوند در قـرآن مال و ثروت را فتنه ناميده، چون مايه امتحان انسان است و میتواند عامل سعادت يا شـقاوت وی بـاشد.
عـفاف در گفتار (عفت كلام)
کلام عفيف کلامی است که هم از نظر محتوا و هم از نظر شيوه بيان قرين عفت بـاشد. آوا و آهـنگ صـدا به هنگام سخن گفتن بايد به گونهای باشد كه ادب و عفت رعايت شود. يكی از نـمادهای بـیعفتی در گفتار، سخن گفتن با ناز و عشوه با نامحرمان است. از ديدگاه قرآن هرگونه كلامی كه همراه با ناز و غمزه و تغيير صدا باشد و زمـينه گـناه را فراهم كند، ممنوع و از حوزه عفت خـارج است.
توصيه ديگر اسـلام در سـخن گفتن اين است كه صـدای خـود را به هنگام صحبت كردن بالا نبريم. يكی از توصيههای لقمان حكيم به پسرش اين است كه صدای خـود را كوتـاه كند. علاوه بر آهنگ كلام، مـحتوا و درون مـايه سخن نيز بايد قـرين عفت باشد. يك نوع از بـیعفتی گرفتار، سخن ركيك و زشت است كه در منابع اسلامی و روايات بسيار مذمت شده است. پيامبر اكرم (ص) در اينباره میفرمايد که خداوند بهشت را بر انسان بد زبان فحاشی كه برايش مهم نيست چه میگويد و چه میشنود، حرام كرد.[۲۲]
عفاف در انديشه (عفت فكر)
اعمال انسان نتيجه فكر و انديشه اوست؛ انسان ابتدا به يك موضوع فكر میكند، سپس عمل میكند. بنابراين انسانها آنگونه كه میانديشند، زندگی میكنند و رفتار آنها انعكاس افكار و انديشههایی است كه در سـر مـیپرورانند. عفاف در انديشه و فكر به معنی كنترل و مديريت افكار است تا وارد عرصههای آلوده و خلاف عفت نشود. تخيلهای شهوانی و تحريككننده و خيال غيرعفيفانه هرچند عمل مشهود خـلاف عـفت نيست، اما نوعی زيادهخواهی اسـت كه تـأثير روانی عميقی دارد. گرچه فكر به گناه تا زمانی كه به عمل ننشيند، گناه محسوب نمیشود، اما افكار ناپاك كه نتيجه افسار گسيختگی انديشه و عدم كنترل انـسان بـر نحوه فكر كردن است، رفـته رفـته آينه دل را سياه كرده و زمينه فساد را فراهم میسازد. اگر انسان دائماً به مسائل خلاف عفت فكر كند، حتی اگر به افكارش جامه عمل نيز نپوشاند، در دراز مدت به اينگونه افكار عادت كرده، عفت و حـياء درونـی خود را از دست میدهد و گناه را سبك شمرده و در نتيجه به طرف آن كشيده میشود. امام علی (ع) در اینباره میفرمايد كسی كه زياد به گناه فكر كند بالاخره افكارش او را به گناه وا میدارد.[۲۳]
عفاف در قرآن
- عفّت به معنای خویشتنداری در اظهار نیاز[۲۴]
عفاف به دو صورت یستعفف و تعفّف در قرآن کریم و مجموعـاً در چهار آیه مبارکه آمده است. عفاف با توجه به متن آیه معـانی گونـاگونی مـیپـذیرد کـه میتوان از آن به ابعاد عفاف یاد نمود.
علامه طباطبایی بیان میدارد که کلمه تعفّف به معنای آن است که عفّت صفت آدمی شده باشد و آن قسمتی از آیه[۲۵] که بیان میکند کسی که از حال ایشان اطلاع ندارد از شدت عفّتی کـه دارند آنان را توانگر میپندارند، به این دلیل است که آنان بـا اینکـه فقیرنـد ولـی تظـاهر بـه فقـر نمیکنند و مردم پی به حال آنان نمیبرنـد، مگـر اینکـه شـدت فقـر رنـگ و رویشان را زرد کند.[۲۶] در اینجا عفاف به معنای عدم اظهار فقر بـه عنـوان یـک ارزش اخلاقـی بـرای مسلمین مطرح شده است.
- عفّت به معنای قناعت[۲۷]
صاحب المیزان در تفسیر این آیه می فرماید که گاهی سرپرست یتیم فقیر است و چاره ای ندارد، جز اینکه برای رفع حوائجش برای یتیم کار کند، و از اجرت کارش حوائج ضروریش را برآورد ولـی گـاهی سرپرست یتیم ثروتمند است، در این صورت خدای تعالی می فرماید که هـر کـس ثروتمند است طریق عفت در پیش گیرد و از مال یتیم چیزی را نگیرد و اگر فقیر است به طور شایسته ازآن بخورد.[۲۸]
- عفت به معناي پاکدامنی [۲۹]
خداوند در این آیه میفرماید کسانی که امکانی برای ازدواج نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا از فضل خـود آنـان را بینیاز سازد. از آنجا که در آیه قبل ترغیب به ازدواج مـیباشـد، گـاهی بـا تمـام تـلاش و کوشش وسیله ازدواج فراهم نمیگردد و خواه یا ناخواه انسان مجبور است مـدتی را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانی که در این مرحله قرار دارند، گمان کننـد کـه آلودگی جنسی برای آنان مجـاز اسـت و ضـرورت چنـین ایجـاب مـیکنـد، لـذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایی مـیدهـد.[۳۰] بنابراین باید در طلب عفّت کوشید تا لذایذ باطنی و ملکوتی بر لذایذ جسمانی غالب آید و انسان بر شهوات غلبه کند.
- عفاف به معنای رعایت چادر[۳۱]
بعضی، رابطه عفاف و حجاب را از نوع رابطه ریشه و میوه دانستهاند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه عفاف، و عفاف، ریشه حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته و ظاهری است. درون پاک، بیرونی پاک میپروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه ناپاکِ بیحجابی نخواهد شد.[۳۲]
قواعد من النساء به معنای زنی است که از نکاح بازنشسته یعنی کسی بـه خاطر پیریاش به او میل نمیکند[۳۳] و ثیـاب منظـور جلبـابی است که بالای خمار میپوشند.[۳۴] همانگونه که از آیه برمیآیـد، زنان سـالخوردهای کـه امیـدی بـه زناشـویی ندارند، میتوانند روسری خود را بر دارند و این برداشتن روسری بدان شرط است که در اندیشه جلوه گری و دلربایی نباشند، زیرا این کـار هـم بـر زنـان سـالخورده حرام است و هم بر زنان جوان، پاکدامنی و عفت ورزیدن زنان سـالخورده نیـز بـه وسیله پوشیدن چادر بهتر از کنار گذاشتن آن است، اگر چه کنار گذاشتن روسـری بر آنان گناهی ندارد.[۳۵]
رابطه حجاب و عفاف
عفاف و حجاب به عنوان دو ارزش در جامعه بشری بهويژه جوامع اسلامی همواره در كنار هم و گـاه به جای هم بهكار رفتهاند. در بررسی كتب لغت برای واژه حجاب چند معنا میيابيم. اصل كلمـه حـجاب به معنای پرده است و چون پرده خصوصيت پوشانندگی و مانع شدن را دارد، اين معانی را به حجاب دادهاند. با توجه به معانی ذكر شده، حجاب يك امر ظاهری و بيرونی است؛ يعنی در حقيقت پوشش ظاهری افراد، بهويژه زنان را حـجاب میگويند. اما عفاف يك حالت درونی است كه انسان را از گناه و حرام باز میدارد و آثار آن در گفتار و كردار انسان نمود پيدا میكند.
حجاب و عفت در اصلِ معنای منع و امتناع مشترکاند. حجاب و پوشش بهمنزله یک مانع و حاجب در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه لغوی عفت نیز وجود دارد؛ تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است. بعضی رابطه عفاف و حجاب را از نوع رابطه ریشه و میوه دانستهاند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه عفاف، و عفاف، ریشه حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته و ظاهری است. درون پاک، بیرونی پاک میپروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه ناپاکِ بیحجابی نخواهد شد.[۳۶]
از مقايسه معانی حجاب و عـفاف مشخص میشود كه عـفاف يك حـالت نفسانی و درونی است كه نمودهای گوناگونی از جمله عفت در نگاه، عفت در گفتار، عفت در راه رفتن، عفت در زينت، عفت در پوشش و… دارد. حجاب در حقيقت همان نمود عفاف در نوع پوشش اسـت. حـجاب همان پوشش ويژه و عفت يك خـصلت و بـينش و منش است. عفت فراتر و برتر از حجاب است. در حقيقت استعمال لفظ عفاف درمورد حجاب و پوشش از قبيل استعمال لفظ كل در بعضی از مصاديق آن است.
پانویس
- ↑ قرشی، قاموس قرآن، 1371ش، ج5، ص18
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، 1412ق، ص573
- ↑ دهخدا، لغتنامه، سایت واژه،یاب
- ↑ معین، لغتنامه، سایت واژهیاب
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، 1414ق، ج9، ص252
- ↑ فیروزآبادی، قاموس المحیط، 1415ق، ج3، ص177
- ↑ مجتبوی، علم اخلاق اسلامى، 1364ش، ج2، ص15
- ↑ مطهری، مسئله حجاب، 1375ش، ص152
- ↑ کليني، کافی، 1365ش، ج2، ص1
- ↑ تـميمی آمدی، غـرر الحكم و درر الكلم، 1366ش، ص60
- ↑ تـميمی آمدی، غـرر الحكم و درر الكلم، 1366ش، ص60
- ↑ صدوق، من لايحضره الفقيه، 1413ق، ج4، ص18
- ↑ آيات 30 و 31
- ↑ حرعاملی، وسائل الشيعه، 1409ق، ج4، ص389
- ↑ کليني، کافی، 1365ش، ج5، ص509
- ↑ کليني، کافی، 1365ش، ج6، ص439
- ↑ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، 1374ش، ج8، ص102
- ↑ کليني، کافی، 1365ش، ج2، ص79
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، 1414ق، ج9، ص253
- ↑ المومن عفيف في الغني؛ صـحيفه سجاديه، ص235
- ↑ کـلينی، کافی، 1365ش، ج5، ص71
- ↑ مجلسي، بحارالانوار، 1404ق، ج74، ص46
- ↑ تميمی آمدی، غـرر الحكم و درر الكلم، 1366ش، ص185
- ↑ سوره بقره، آیه273
- ↑ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1417ق، ج2، ص613
- ↑ سوره نساء، آیه 6
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1417ق، ج4، ص276
- ↑ سوره نور، آیه33
- ↑ مکـارم شـیرازی، تفسـیر نمونـه، 1374ش، ج14، ص459
- ↑ سوره نور، آیه60
- ↑ سوره اعراف، آیه4
- ↑ طباطبـایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 1417ق، ج15، ص227
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، 1372ش، ج7، ص155
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، 1372ش، ج7، ص155
- ↑ سوره اعراف، آیه4
منابع
- قرآن کریم
- صحیفه سجادیه
- ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بيروت، دار أحياء التراث العلمی، 1414ق.
- تميمی آمدی، عبدالواحد بـن مـحمد، غـرر الحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبليغات اسـلامی حـوزه عـلميه، 1366ش.
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت، 1409ق.
- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب.
- راغب اصفهانی، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، قم، ذوی القربی، چاپ دوم، 1412ق.
- صدوق، محمد بن علی، من لايحضره الفقيه، قـم، جامعه مدرسين، چاپ سوم، 1413ق.
- طباطبایی، محمد حسين، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
- طباطبایی، محمد حـسين، المـيزان فی تفسير القرآن، قم، موسسه اسماعيليان، چاپ چهارم، 1417ق.
- طبرسی، ابوعلی فضل بـن حسن، مجمع البيان فی تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372ش.
- فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
- قریشی، على اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371ش.
- كلينی، محمد بن يعـقوب، الكافی، تـهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365ش.
- مجتبوى، سـید جلال الدیـن، علم اخلاق اسلامى، تهران، حکمت، ۱۳۶۴ش.
- مـجلسی، مـحمد باقر، بحار الأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404ق.
- مطهرى، مرتضی، مسأله حجاب، تهران، صدرا، ۱۳۷۵ش.
- معین، محمد، لغتنامه، سایت واژهیاب.
- مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سى و دوم، 1374ش.