میشل بارت
میشل بارت؛ نظریه پرداز اجتماعی، محقق برجسته در ویرجینیا وولف و متخصص در جنبه های تاریخ اجتماعی و فرهنگی جنگ جهانی اول.
میشل بارت پس از آموزش به عنوان جامعهشناس در دانشگاه دورهام و اخذ مدرک کارشناسی ارشد در جامعهشناسی هنر و ادبیات در ساسکس، دکترای خود را در ساسکس در سال 1976 با پایاننامهای تحت عنوان "نظریه مدرنیسم و جامعه انگلیسی بین جنگها" به پایان رساند.میشل بارت، نظریهپرداز فمینیسم مارکسیستی، رمز ستمدیدگی زنان نظام خانواده یا خانوار میداند و برای از بین بردن این نظام، همجنسگرایی و زندگی کمونی را پیشنهاد میکند.
اطلاعات شخصی | |
---|---|
زاده | لندن |
زندگینامه
میشل بارت پس از پیوستن به گروه جامعهشناسی در دانشگاه سیتی، لندن در ابتدا در سال 1975 به عنوان یک مدرس، سپس به عنوان مدرس ارشد، در سال 1989 استاد گروه جامعهشناسی شد. او همچنین بین سالهای 1988 تا 1994 رئیس بخش و مدیر مرکز تحقیقات در زمینه جنسیت، قومیت و تغییرات اجتماعی بین 1990 و 1996 بود. در سال 2000 به عنوان استاد نظریه ادبی و فرهنگی مدرن به مدرسه انگلیسی و نمایشی در دانشگاه ملکه مری لندن رفت. میشل قبل از اینکه در سال 2009 رئیس مدرسه انگلیسی و نمایشی در ملکه مری شود ، پستی که او برای 4 سال بر عهده داشت، نقشهای مختلف دیگری را نیز بر عهده داشت. اینها شامل مدیر تحقیقات فارغ التحصیل و Convenor of the Modern MA در ملکه مری میشود.[۱]
فعالیتهای حرفهای میشل بارت فراتر از نقشهای دانشگاه است و او به طور فعال در سازمانهای علمی مشارکت دارد و در هیئت تحریریه مجلات مختلف حضور دارد. وی از سال 1975 در فعالیتهای مختلف با انجمن جامعهشناسی بریتانیا مشارکت داشته و بین 1993 تا 1995 رئیس آن بوده است. او در حال حاضر معاون افتخاری BSA است. او یکی از اعضای بنیانگذار گروه تحریریه Feminist Review بود و به عنوان عضو هیئت مدیره و داور مجلات متعدد دیگری عمل کرده است. بین سالهای 1984 تا 1992، میشل یکی از ویراستاران مجموعه کتابهای ورسو با عنوان "پرسشهایی برای فمینیسم" بود که شامل کتابهای دانشمندان برجسته فمینیست و رویکردهای جدید بود.[۲]
دیدگاههای میشل بارت
نظریات مارکسیستی میشل
میشل در سال 1979 کتاب «مجموعه ویرجینیا وولف: زنان و نویسندگی» را ویرایش و معرفی کرد، انتشار آن به عنوان یک لحظه مهم در توسعه نقد فمینیستی وولف شناخته شده است. میشل عضو "مجموعه ادبیات مارکسیستی فمینیستی" بود و مقاله اصلی خود را با عنوان " نویسندگی زنان: شارلوت برونته و الیزابت بارت براونینگ"، که به طور جمعی در کنفرانس اسکس در زمینه جامعهشناسی ادبیات در سال 1977 ارائه شد، تألیف کرد.در دهه 1980 میشل با ایدههای مارکسیستی و رابطه تند آنها با فمینیسم درگیر شد. مطالعه او در سال 1980 سرکوب زنان امروز: مشکلات در تجزیه و تحلیل مارکسیستی فمینیستی دارای چاپهای زیادی در بریتانیا بوده است و با یک پیشگفتار جدید در سال 1985 منتشر شده و در سال 1988 مجدداً منتشر شده است. همچنین به آلمانی، سوئدی، فنلاندی و هلندی ترجمه شده و به طور گسترده پخش شده است. [۳]
در این مدت، میشل همچنین چندین بیانیه مهم از ایدهها و تحلیلهای فمینیستی سوسیالیستی را با همکاری مری مک اینتاش منتشر کرد ، از جمله "خانواده ضد اجتماعی" (1982) و "قوم گرایی و سوسیالیست-فمینیست" نظریه '(1985).میشل بارت همچنین در تجزیه و تحلیل اندیشه پساساختارگرا مشارکت داشته است. علاقه وي به نظريههاي ايدئولوژي به صورت مقايسهاي مفاهيم «ايدئولوژي» و «گفتمان» در نظريه اجتماعي و فرهنگي توسعه يافت. او مقاله با عنوان "سیاست حقیقت: از مارکس تا فوکو" در سال 1991 منتشر کرد.[۴]
تقسیم کار جنسیتی در خانه
میشل بارت در تحلیلی مارکسیستی فمینیستی از تقسیم کار جنسیتی در خانه، بر ایدئولوژی خانوادهگرایی و تأثیر نظام سرمایهداری بر تقویت و رواج آن تأکید کرده است. به گفته وی، بر حسب این ایدئولوژی، خانواده هستهای به طور طبیعی بنیان میگیرد، جهانشمول است و تقسیمکاری طبیعی را مشخص میسازد؛ تقسیمکاری که مرد را تأمینکننده امکانات اقتصادی و زن را تیماردار و تأمینکننده کار بی مزد خانگی میداند.[۵]
میشل بارت در مقاله «سرمایه داری و رهایی زن» ستم زنان را ناشی از وجود دو نظام یا به علت وجود نظام مردسالاری به موازات سرمایه داری نمیبیند. بلکه از دید بارت ستم بر زنان را باید در درون نظام سرمایهداری مشاهده کرد؛ ساختار خاص سرمایهداری تقسیم کار میان کار خانگی و کار دست مزدی، کار زن و مرد و حوزهی عمومی و خصوصی را به وجود آورده است. او به این امر میپردازد که چگونه و چرا زن از مفهوم زنانگی استقبال می کند. البته توجه داشت که با وجود تاکید بارت بر ایدیولوژی، او بر آن نیست که ایدیولوژی را از مناسبات اقتصادی جدا کند.[۶]
خانواده
از نظر میشل بارت، نظریهپرداز فمینیسم مارکسیستی، رمز ستمدیدگی زنان نظام خانواده یا خانوار است؛ مجتمعی که شامل یک ساختار اجتماعی و یک ایدئولوژی معیّن (خانوادهگرایی) است. به دلیل آنکه خانواده دستیابی به منابع را کنترل و ویژگی جنس زن را تولید مثل و لذّت بخشی به مردان تعریف میکند، دستیابی زنان به کار با دستمزد را محدود میسازد و از اینرو، تسلّط مرد بر زن را امکانپذیر میکند.
از نظر او، تا زمانی که مراقبت از کودکان بر عهده جامعه قرار نگیرد، هرگز برابری واقعی به دست نخواهد آمد.[۷] وي در كتاب ستم امروزي به زنان[۸](1980) تحليلي ماركسيستي از وضعيت زنان ارائه ميدهد. وجه تمايز او با ساير فمينيستهاي ماركسيستي، يكي در تأكيد بر ستمگري بر مبناي جنسيت، در كنار ستمگري طبقاتي است. او معتقد است: مردان حتي درون طبقه كارگر از امتيازاتي برخوردارند و بر زنان اعمال اقتدار ميكنند؛ لذا بايد نظريه ماركسيستي را بهگونهاي جرح و تعديل كرد كه مناسبات جنسيتي در مركز تحليلهاي آن قرار گيرد.
ديگر اينكه شكلگيري خانواده و ايدئولوژيِ طبيعي دانستن نقشهاي همسري و مادري زنان، گرچه به ديدگاههاي ماقبل سرمايهداري بازميگردد، اما بهدليل تناسب با وضعيت جديد و منفعت زيادي كه براي سرمايهداري داشت، در اين نظام گسترش يافت و تثبيت شد؛ لذا در تحليل وضعيت زنان بايد به مقولات اقتصادي و ايدئولوژيك، همراه باهم پرداخت.[۹] [۱۰]
میشل بارت، میگوید: به دلیل آنکه خانواده دستیابی به منابع را کنترل و ویژگی جنس زن را تولید مثل و لذّت بخشی به مردان تعریف میکند، دستیابی زنان به کار با دستمزد را محدود میسازد و از اینرو، تسلّط مرد بر زن را امکانپذیر میکند. از نظر او، تا زمانی که مراقبت از کودکان بر عهده جامعه قرار نگیرد، هرگز برابری واقعی به دست نخواهد آمد.
وی در كتاب خود تحت عنوان «ستم امروز بر زنان» نظام خانواده را رمز ستمديدگي آنان ميداند، به طوري كه در تقسيم نامتوازن كار، براساس ايدئولوژي خانوادهگرايي؛ كار بيمزد خانگي، نصيب زن و كسب درآمد و اعتبار اجتماعي، نصيب مرد ميشود كه اين امر از مختصات نظام سرمايهداري است.ميشل بارت و مری مکينتاش استدلال ميکنند که ما باید بين ایدئولوژی ازدواج و ترتيبات تاریخی خاص تمایز قائل شویم.
میشل بارت در کتاب « ستم امروز بر زنان» بیان میکند که به اعتقاد او عمدهترین مشکل در پیشرفت آثار فمینیستی مارکسیستی تمایل صرف به تحلیل علت فرودستی زنان در نظام سرمایهداری و عدم توجه به عوامل دیگر است. همانگونه که خود بارت اعتراف نموده، ارتباط کارکردی خانواده با ساختارهای سرمایهدارانه، ارتباطی علی و معلولی نیست تا در نتیجه، خانواده را فرآورده نظام سرمایهداری بدانیم. خانواده به عنوان واحد اصلی جامعه در هر نظام بدیل دیگری که به جای سرمایهداری مفروض گرفته شود، با نهادهای اجتماعی آن نظام، کنش متقابل داشته و به اهداف آن نظام خدمت میکند.
میشل بارت با نوشتن کتاب «ستم امروز بر زنان» (1980) یکی از کاملترین توضیحات فمینیسم مارکسیستی را ارائه داده است. وی معتقد است: استثمار زنان تنها ناشی از تفاوتهای زیستی میان مردان و زنان و یا ضرورتهای نظام سرمایهداری نبوده، بلکه ناشی از عقاید مسلط نیز بوده است. به نظر وی، بر اساس این عقاید زنان فروتر از مردان بوده و وظیفه زنان همسری، مادری و یا مانند اینها است. به نظر بارت، رمز ستمدیدگی زنان، نظام «خانواده یا خانوار» است. بر اساس اعتقاد حاکم بر نظام خانواده، خانواده هستهای به طور طبیعی شکل گرفته است. این نوع نظام، جهان شمول بوده و تقسیم کار در آن نیز بر اساس طبیعت صورت پذیرفته است؛ تقسیم کاری که مرد را تأمین کننده امکانات اقتصادی و زن را تیماردار و تأمینکننده کار بی مزد خانگی میداند.
هدف اصلي فيمينيستهاي ماركسيستي شناسايي عملكرد روابط جنسي است كه ميتواند از فرايند توليد و باز توليد (با مفهوم ماترياليستي آنها) متمايز باشد. يا با آنها پيوند داشته باشد.طبيعت انديشة ماركسيستي فيمينيسم را اعتقاد به جريان داشتن حركت انسانها در هر دو ظرف مكان و زمان تشكيل ميدهد.تا زماني كه تغيير در شيوه توليد و نظامهاي تملك و بهره كشي ادامه دارد فمينيستهاي ماركسيست ناگزيرند اين تغييرات را با پيشرفتهايي كه در سازماندهي خانوار و روابط جنسي و توليد خانگي پديد ميآيد ارتباط دهند.با مداقه بیشتر ملاحظه میشود که فمینیسم مارکسیسم تبیین مسائل را در حد مقولات نظریه مارکسیستـی تقلیل میدهد و پیشفرضهای آن را منطبق برنظامهای اقتصادی و جامعهگرایی میداند، بنابراین نمیتواند نیازهای فردی زنان، عواطف و ذهنیات زنان را سازماندهی کند، لذا روابط آنان با مردان را در راستای اهداف حزبی قابل توجیه میکند.
در واقع آنچه که در فمینیسم مارکسیسم مورد توجه قرار میگیرد، ارتباط و میزان کارکرد موضوعات جهت دستیابی به اهداف این مکتب است. سیاستهای مارکسیستی همراه و همسو با کمونیسم، جامعه آن زمان را تحت نفوذ قرار داده و خانواده را از حالت هستهای به کمون تغییر داد، زیرا بنا بر عقیده سردمداران این مکاتب، خانواده، ترویج نوعی خصوصیسازی و خلاف تودهگرایی است و احساس مالکیت را در پی خواهد داشت. استقرار کمونها به عنوان جانشین خانواده هستهای در دهه 60 و 70 به چشم میخورد که مهمترین نمونه باقی مانده و در عین حال سازمان یافته کمونها، «گیبوتصها» در اسرائیل است. در این اجتماع بالغان (زن و مرد) با یکدیگر همزیستی جنسی دارند و مراقبت از فرزندان به صورت دسته جمعی و بر عهده کل کمون میباشد.[۱۱]
ازدواج مانند هر نظام اجتماعی دیگر از قواعد خاصی برخوردار است و مفاهیم ارزشمندی چون امینت روانی و فیزیکی، صمیمیت، یکرنگی، وابستگی عاطفی و روحی، احساس مسئولیت، سعادت و کسب شادی و لذت را در بر میگیرد. در ازدواج متناسب و مطلوب، نقش همسران انعطافپذیر است و روابط مطلوب، در تشریک مساعی طرفین، مصداق و عینیت مییابد؛ امّا میشل بارت، خانواده و ازدواج را محدودکنندهی حق جنسی زن میدانند؛ زیرا آزادی جنسی زنان را حق دسترسی آنها به ارتباطات آزادجنسی تلقی میکنند.
این نگرش به تدریج ارزش وجودی زن را بهعنوان یک انسان زیرسؤال خواهد برد، زیرا در حقیقت، فرقی بین وی و یک روسپی وجود نخواهد داشت، علاوه بر آن احساس عدمرضایت و عدمامنیت روانی که از انواع تحریکات جنسی و برخوردهای غیرمتعارف در وی ایجاد میشود، نوعی سرخوردگی و تشتت افکار را درپیخواهد داشت، در حالیکه در حیطه خانواده سالم و بهنجار و پیوند زناشویی، میتوان با توافق و درک صحیح از خواستههای طرفین، محیط مناسبی را برای رضایت و تمتع جنسی زن ایجاد نمود. علیرغم انقلاب جنسی فرویدی در دهههای اخیر و اعطای آزادیهای جنسی در غرب، این روند نتوانسته پاسخگوی نیاز روحی انسانها باشد.
تحقیقات متعددی نشان داده است ارتباط آزاد جنسی به علت تغییر مداوم شریک جنسی، باعث اختلال در روابط جنسی میشود و بیشتر این مشکلات نیز متوجه زنان است. بهعنوان مثال در پژوهشی که در سال 1999 تا سال 2001 در دانشگاه لندن مرکز تحقیقات جنسی و ایدز صورت گرفته است 11 هزار زن و مرد انگلیسی 16 تا 44 ساله مورد مصاحبه قرار گرفتهاند و بر اساس این تحقیق 54 درصد از زنان به نوعی اختلال در رفتار جنسی مبتلا بودند، در حالی که افراد متأهل به مراتب کمتر از سایرین دچار مشکل بودهاند.[۱۲]
از آنجا که دیدگاههای فمینیستی نسبت به ازدواج، یکسویه و منفی میباشد، تمامی مسائل مربوط به آن را نیز در جهت ظلم و ستم به زنان تلقی میکنند. بهعنوان مثال بهای تأمین امنیت و قرار گرفتن زنان در محیط خانه را، تأمین و تمکین نیاز جنسی مردان میدانند، امّا آنچه که در دنیای حقیقی و طبیعی زندگی انسانها واقعیت دارد، اصالت قراردادی بودن ازدواج و زندگی توافقی توأم با عشق و شفقت است.
اگر زن در محیط خانه در کنار مرد قرار میگیرد، هر دو لازم و ملزوم تأمین نیازهای یکدیگر هستند و بررسی انتزاعی هر یک از روابط پیچیدهی خانوادگی، بدون در نظر گرفتن انتفاع هر یک از طرفین در جای دیگر، ممکن است به قضاوتی نادرست و درکی ناصحیح بیانجامد و کلماتی چون اجبار، ظلم و بیگاری خانگی را به ذهن متبادر سازد. همانگونه که لیبرال فمینیستها ازدواج را نوعی تابعیت، بیگاری و بردگی خانگی میدانستند؛ زیرا در نظر آنان چنانچه، زنی در خانه خود به فعالیتهای روزانه بپردازد، به نوعی بردگی تن در داده است.
ارزشگذاری کار خانگی زن مقولهای است که نیاز به یک سیستم و برنامهریزی بلندمدت فراملیتی داشته و محدود به ازدواج و روابط زناشویی نمیگردد. در پژوهشهای متعدد روشهای مختلفی برای برآورد ارزش کار خانگی زن پیشنهاد شده است که میتوان به پژوهشهای «اویل هاوریلشن»[۱۳] در کانادا اشاره نمود که روش هزینه عملکرد فردی (IFC) 85 و روش هزینه فرصت (HOC) 86 را ارائه کرد که در روش اوّل هر یک از فعالیتهای خانگی زنان با توجه به قیمت بازار ارزشیابی میشود و در روش دوّم محاسبه کل زمان صرف شده از یکسو و هزینه فرصت یعنی دستمزد فعالیتهای انجام نشده در زمانهای صرف شده برای کار خانگی از سوی دیگر است.[۱۴]
ارزش کار خانگی زن فقط محدود به مقوله ازدواج نیست، زیرا زمانی که زن به صورت تک سرپرست مسئول خانواده میشود، علاوه برکار خانگی مسئولیت مضاعفی نیز خواهد داشت که نه تنها فمینیسم به این مسئله نمیپردازد، بلکه همانگونه که قبلاً نیز اشاره شده به تشویق زنان در نفی ارتباطات خانوادگی و زناشویی مبادرت مینماید و به نظر میرسد ضدیت فمینیسم با جنس مرد و مبحث ازدواج عامل آن میباشد، زیرا در اغلب موارد تنها راهحلی که ارائه میشود حذف فیزیکی مرد از زندگی زنان، بدون در نظر گرفتن صلاح و راهکارهای منطقی برای حلّ مشکلات آنان است.
در نظریهی مارکسیستی میشل بارت کارکرد انسانها فقط در حیطه اجتماعی مورد توجه قرار گرفته میشود و نقشهای همسری و زناشویی را امری شخصی تلقی مینماید. با بررسی این نظریه ملاحظه میشود که در این نحله فکری، وضعیت روحی، گرایشات ذهنی و جسمی افراد کاملاً نادیده گرفته شده است، زیرا چگونه میتوان انتظار داشت تا افراد با یک رفتار بهنجار به منظور ساخت جامعهای سالم و پویا بدون پرورش خانوادگی رشد نمایند و اصولاً چه تعریفی از جایگاه ارزش اخلاقی، روابط عاطفی و انسانی که معمولاً در خانواده و تحت تعهدات شرعی و قانونی به منصه ظهور میرسند، ارائه میشود؟ اگر جامعه واحد تشکیل دهنده مشخصی نداشته باشد، وضعیت سرپرستی کودکان، سالمندان و بیماران به چه صورت خواهد بود؟ در چنین شرایطی در جوامع سوسیالیستی، مراکز متعددی برای نگهداری افراد با شرایط خاص بوجود آمد، ولی بهدلیل نقص در کارکرد خود و ناتوانی در تأمین نیاز اولیه انسان که همان امنیت عاطفی و قرار گرفتن در محیط ارزشمند خانوادگی است، عملاً در دهههای اخیر این مکتب فکری به انزوا کشیده شد. زیرا با نادیده گرفتن تشکیل خانواده و ازدواج موجب بیهویتی افراد شده و در بازشناسی رفتار صرفاً اجتماعی آنان دچار اشکال گردیده است.
بنابه آنچه که ذکر شد امروزه روانشناسان بازگشت به فطرت و طبیعت انسانها را بهترین مسیر تضمین سلامت و احساس رضایت آنها میدانند و بر این اساس تحقق پیشفرضهای زیر را برای کارکردهای ازدواج در نظر گرفتهاند:
1- ازدواج واحدی برای رشد و بقای نسل بشر میباشد.
2- نیازهای احساسی و عاطفی زن و مرد در آن تأمین میشود.
3- باعث رشد فکری و عقلی زن و مرد میشود.
4- عزت نفس را در طرفین افزایش میدهد.
5- موجب تکامل معنوی افراد میگردد.
نه تنها امیال و نیازهای زیستی انسان، بلکه امیال طبیعی دیگری مانند احساس نیاز به شفقت و حمایت در این نهاد به خوبی ارضاء میشود و با ایجاد مناسباتی چون عشق و روابط زناشویی، زوجین کمتر به بیماریهای روحی و جسمی دچار میشوند و با افزایش احساس رضایت، سلامت زوجین بیشتر تضمین میگردد.
فلسفه ازدواج را باید در خلقت زن و مرد جستجو نمود که با تفاوتهای ظاهری و دوگانگی جنسیتی از اتحاد در خلقت برخوردار هستند. این مطلب به خوبی در قرآن کریم تصریح شده است: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها...»[۱۵]
آفرینش انسان به صورت زن و مرد به منظور حفظ تعادل امیال بشر و تکامل این دو تجلی مییابد. بازگشت انسان به مسیر الهی و پذیرش آنچه که خداوند برای وی در نهایت خیر و صلاح طراحی کرده است، بهترین راه برای دستیابی به سعادت وکسب لذت مادّی و معنوی است که با توسعه نظام الهی میتوان به رهایی بشریت از معضلات کنونی دست یافت.
آثار
- «سرمايهداري و رهايي زن» ميشل بارت؛ ترجمه نسترن موسوي.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «ترجمه زندگینامه میشل بارت»، وبلاگ میشل بارت
- ↑ «ترجمه زندگینامه میشل بارت»، وبلاگ میشل بارت
- ↑ «نظریه های روانشناسی فمینیستی ميشل بارت»، وبلاگ هاشملو
- ↑ «ترجمه زندگینامه میشل بارت»، وبلاگ میشل بارت
- ↑ «نظریه های روانشناسی فمینیستی ميشل بارت»، وبلاگ هاشملو
- ↑ «نظریه های روانشناسی فمینیستی ميشل بارت»، وبلاگ هاشملو
- ↑ مگى هام، فرهنگ نظریههاى فمینیستى، 1382ش، ص 75.
- ↑ Woman's Oppression Today.
- ↑ پاملا ابوت و کلر والاس، جامعهشناسی زنان، ص290ـ292
- ↑ بستان (نجفی)، نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، 1390ش،ص 46ـ47.
- ↑ گیدنز، آنتونی: «جامعه شناسی»، 1376ش
- ↑ cf. Mercer, 2005
- ↑ Oil Hawoylyshyn.
- ↑ www.statcan/English.sdds.
- ↑ نساء، آیه 1.
منابع
- پاملا ابوت و کلر والاس، جامعهشناسی زنان، ترجمة منیژه نجمعراقی، نسخه الکترونیکی.
- بستان (نجفی)، حسین، نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، ناشر: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1390ش.
گیدنز، آنتونی: «جامعه شناسی»، ترجمه منوچهری صبوری، تهران، نشرنی، 1376ش.
- «ترجمه زندگینامه میشل بارت»، وبلاگ میشل بارت، تاریخ بازدید:22 اسفمد 1401ش.
- «نظریه های روانشناسی فمینیستی ميشل بارت»، وبلاگ هاشملو، تاریخ بازدید:22 اسفمد 1401ش.