زهرا زارعی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
زهرا زارعی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
مبانی فمینیسم؛ پیشفرضها و اصول عام مدرنیته | |||
هر بینش و نگرشی به هستی بر مجموعهای از اصول و بنیانهای فکری و فلسفی ویژهای استوار است که با تکیه بر آنها، به تحلیل پدیدهها میپردازد. منظور از اصل، گزارهای است که از چهارچوبهای نظری یک نظام پرده برمیدارد. اصلها غالباً به جای پرداختن به یک موضوع یا رابطه به مجموعهای از موضوعات و مناسبات نظر دارند. به جای بیان حکم،از چیستی یا چرایی احکام یا موضعگیریها سخن میگویند. | هر بینش و نگرشی به هستی بر مجموعهای از اصول و بنیانهای فکری و فلسفی ویژهای استوار است که با تکیه بر آنها، به تحلیل پدیدهها میپردازد. منظور از اصل، گزارهای است که از چهارچوبهای نظری یک نظام پرده برمیدارد. اصلها غالباً به جای پرداختن به یک موضوع یا رابطه به مجموعهای از موضوعات و مناسبات نظر دارند. به جای بیان حکم،از چیستی یا چرایی احکام یا موضعگیریها سخن میگویند. فمینیسم در فضای مدرنیته بوجود آمد. شعارها و آرمانهای مدرنیته بر آن حاکم بود. در بررسی مبانی فمینیسم به مدرنیته و پستمدرن به عنوان شالودههای اساسی تشکیل افکار فمینیستی پرداخته میشود. مبانی مدرنیته مؤثر بر موج اول و دوم فمینیسم است. مبانی پست مدرن تأثیرگذار بر موج سوم فمینیسم تلقی میگردد. | ||
==مبانی فلسفی | ==مبانی فلسفی فمینیسم مدرن== | ||
مدرنیته بهلحاظ تاریخی از قرن 16 به بعد آغاز میشود و از نظر جغرافیایی اروپای غربی و آمریکای شمالی را دربر میگیرد. از مهمترین ویژگیهای مدرنیته، پیشرفت سریع علوم و فنآوری جدید، رخداد انقلابهای دموکراتیک در اروپا، استقلال آمریکا، گسترش نظام سرمایهداری و افزایش دینگریزی است. اومانیسم، سکولاریسم، خردگرایی و فردگرایی اصول اصلی مدرنیته را شکل میدهند. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایشها، نقد، 1394، ص 190</ref> | مدرنیته بهلحاظ تاریخی از قرن 16 به بعد آغاز میشود و از نظر جغرافیایی اروپای غربی و آمریکای شمالی را دربر میگیرد. از مهمترین ویژگیهای مدرنیته، پیشرفت سریع علوم و فنآوری جدید، رخداد انقلابهای دموکراتیک در اروپا، استقلال آمریکا، گسترش نظام سرمایهداری و افزایش دینگریزی است. اومانیسم، سکولاریسم، خردگرایی و فردگرایی اصول اصلی مدرنیته را شکل میدهند. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایشها، نقد، 1394، ص 190</ref> | ||
=== اومانیسم === | === اومانیسم === | ||
اومانیسم بهعنوان یکی از | اومانیسم بهعنوان یکی از مبانی فمینیسم، [[مادر]] تمام تفکرات عصر مدرن قلمداد شده و از مفاهیم کلیدی در فهم تمدن غرب است. اولین جلوه اجتماعی تفکر اومانیستی را میتوان در نفی قدرت بی چون و چرای روحانیت کلیسا مشاهده کرد. | ||
اومانیزم معتقد است خواست و اراده و تمایلات انسانی باید محور تفسیر عالم و تصرف در جهان قرار گیرد. <ref>چراغی، فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، 1386</ref> | اومانیزم معتقد است خواست و اراده و تمایلات انسانی باید محور تفسیر عالم و تصرف در جهان قرار گیرد. <ref>چراغی، فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، 1386</ref> | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
بنابراین اصل، انسان با داشتن دو اهرم عقل و دانش دیگر نِیازی به دین ندارد. پیامد این انسانمحوری زمینیکردن دین و بیاعتقادی به آن است. لذا تمام نظریات دینی که به عنوان نظرات خدا قلمداد میشود، در تقابل با فهم انسانی قرار گرفته، باید از معرکه خارج شود. انسان این دوران پس از استقلال از تفکرات کلیسا به دنبال جستجوی محوری برای اتکای وجودی خویش، به توانایی عقلی و ذهنی خود متوسل شد و این درک جدید به سرعت در ادبیات، هنر و فلسفه تأثیر گذاشت. | بنابراین اصل، انسان با داشتن دو اهرم عقل و دانش دیگر نِیازی به دین ندارد. پیامد این انسانمحوری زمینیکردن دین و بیاعتقادی به آن است. لذا تمام نظریات دینی که به عنوان نظرات خدا قلمداد میشود، در تقابل با فهم انسانی قرار گرفته، باید از معرکه خارج شود. انسان این دوران پس از استقلال از تفکرات کلیسا به دنبال جستجوی محوری برای اتکای وجودی خویش، به توانایی عقلی و ذهنی خود متوسل شد و این درک جدید به سرعت در ادبیات، هنر و فلسفه تأثیر گذاشت. | ||
اومانیسم هیچ مرجع و اقتداری را به رسمیت نمیشناسد. اومانیسم بیشتر دیدگاهی سلبی است که به نفی دخالت دین و مرجعیت آن در حیات بشری میپردازد. اومانیسم از بنیادیترین مبانی فکری | اومانیسم هیچ مرجع و اقتداری را به رسمیت نمیشناسد. اومانیسم بیشتر دیدگاهی سلبی است که به نفی دخالت دین و مرجعیت آن در حیات بشری میپردازد. اومانیسم از بنیادیترین مبانی فکری فمینیستها محسوب میشود. اومانیسم همراه با مفاهیم دیگری نظیر عدالت، تساوی، حقوق برابر در تقویت جنبشهای خاص از جمله فمینیستی نقش اساسی ایفا کرد. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایشها، نقد، 1394، ص 192</ref> | ||
فمینیسم در آغاز پیدایش، ماهیتی اومانیستی داشته است.آگوست کنت، [[جان استوارت میل]] و [[همسر|همسرش]] [[هریت تیلور]]، سارا گریمکه در قرن نوزدهم از معروفترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به [[زنان]] و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند. براساس نگرش اومانیستی، زن به عنوان یک انسان مستقل میتواند بر اساس عقل خودبنیاد خویش و بر اساس میل درونی خود سبک زندگیاش را برگزیند. نظم جنسی آرمانی برای [[فمینیسم لیبرال|فمینیستهای لیبرال]]، آن بود که هر فردی، هر نوع زندگی را که میخواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود. | |||
[[جنسیت]] فرد را بیربط با حقوق او میدانند و معتقدند که سرشت | [[جنسیت]] فرد را بیربط با حقوق او میدانند و معتقدند که سرشت زنانه و مردانه کاملاً یکسان است و تنها انسان وجود دارد، نه جنسیت. حقوق بر اساس انسانیت است و نه جنسیت، لذا: | ||
مخالف پذیرش نقشهای متفاوت برای مذکّر و | مخالف پذیرش نقشهای متفاوت برای مذکّر و مؤنث در [[خانواده]] هستند و معتقدند که در روابط زناشویی، شادکامی و لذّت خودمحورانه زن و [[شوهری|شوهر]]، اصل است نه [[تشکیل خانواده]] و تربیت فرزند. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 67</ref> | ||
براساس | براساس نگرش اومانیستی جریان فمینیسم، چون هوس انسان ملاک همه امور زندگی است، پس امور ذیل، اموری شایسته هستند: | ||
# قانون اعطای حق خودداری از [[تمکین|تمکین جنسی]] به | # قانون اعطای حق خودداری از [[تمکین|تمکین جنسی]] به زنان در مقابل [[همسر]] | ||
# مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی واجتماعی، | # مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی واجتماعی، همجنسبازی براساس جدایی روابط جنسی از تولید مثل | ||
# حق تسلط بر بدن در | # حق تسلط بر بدن در روابط جنسی | ||
#مبارزه با احکام دینی یا مقررات اجتماعی که محدودیتهای شرعی یا اخلاقی وحقوقی را ایجاب میکند، | #مبارزه با احکام دینی یا مقررات اجتماعی که محدودیتهای شرعی یا اخلاقی وحقوقی را ایجاب میکند، | ||
از آنجا که در نگاه انسانگرایانه | از آنجا که در نگاه انسانگرایانه فمینیستها، محور در خانواده انسان و خواستههای نفسانی او است، خانواده باید بهگونهای بازسازی و تعریف گردد که که لذّت در آن نقش محوری داشته باشد. بدین جهت هرچه که بخواهد لذّت دنیوی انسان را محدود کرده و یا تهدید نماید محکوم به زوال و نابودی است هرچند این عامل خانواده و کارکردهای آن باشند. <ref>چراغی، فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، 1386</ref> | ||
===سکولاریسم === | ===سکولاریسم === | ||
یکی دیگر از | یکی دیگر از مبانی فمینیسم، سکولاریسم است که از مبانی تأثیرگذار در ساخت دنیای جدید غرب، است، برای واژه سکولاریسم معانی و کاربردهایی چون: نادین محوری، نادین مداری، نادین باوری، طرفداری از اصول دنیوی وعرفی، مخالفت با شرعیات ومطالب دینی، گیتیباوری، دینگریزی، دین جداخواهی، این جهانباوری، عصریشدن، بیان شده است. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 68</ref> | ||
در فرهنگ آکسفورد ذیل این واژه چنین آمده است: اعتقاد به اینکه قوانین، آموزش و سایر امور اجتماعی بجای آنکه بر مذهب مبتنی گردد بر دادههای علمی بنا شود. <ref>hornby,2000,p.1155</ref> | در فرهنگ آکسفورد ذیل این واژه چنین آمده است: اعتقاد به اینکه قوانین، آموزش و سایر امور اجتماعی بجای آنکه بر مذهب مبتنی گردد بر دادههای علمی بنا شود. <ref>hornby,2000,p.1155</ref> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
وی راه نجات [[خانواده]] از بحران موجود را بازگشت به اصول و مبانی دینی برشمرده و مینویسد: «من به جرأت میگویم که دولت سکولار اساساً قادر به تغییر و تحول در وضعیت آسیبشناسی شده و مستند | فمینیسم با بهرهگیری از مبنای سکولاریسم، بدنبال حذف دین از نهاد خانواده است. فمینیستها نمیتوانند به ارزشهای دینی معتقد باشند، زیرا مسائل حقوقی و سیاسی _ اجتماعی مر بوط به زنان را خارج از قلمرو هر دینی میدانند. لذا: احکامی مانند [[حجاب]]، ممنوعیت [[سقط جنین]]، ضابطهمند شدن روابط جنسی و احکام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزشهای دینی را مصداق ستم به زنان میدانند. | ||
سکولاریسم دلیلی برای تحمل محدودیتها و سختیهای [[ازدواج]] و خانواده وجود ندارد. دین بر تأسیس و استمرار خانواده تأکید میکند و چون کلیسا دچار فرایند سکولاریزاسیون گردید، لذا خانواده نیز پشتوانه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود را از دست داد. لذا: فرایند فروپاشی خانواده از سکولاریسم شروع شده و تا زمانی که سکولاریسم بر تمدن غرب، حکومت کند، فرایند فروپاشی خانواده نیز ادامه خواهد یافت. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 69</ref> | |||
«پل ویتز» مینویسد: « والدین جدا از هم، [[مطلقه|مطلقهها]] و خانوادههای از هم پاشیده غیرسنتی را بهترین نمونههای خانواده سکولار میدانم. این خانوادهها، خروج منطقی و اجتنابناپذیر سکولاریزاسیون هستند» او معتقد است: «ریشه مشکلات و گرفتاریهای غرب به این سخن نیچه باز میگردد که اگر خدا مرده است، پس همه کار میتوان انجام داد. براساس این ایده، فرد از [[ازدواج]] و صاحب فرزند شدن امتناع میورزد، چرا که هم ازدواج و هم بچهدار شدن، هردو، نیاز به ایثار دارد تا آزادی و اختیار تام» <ref>ویتز، 1383، ص 83</ref> | |||
وی راه نجات [[خانواده]] از بحران موجود را بازگشت به اصول و مبانی دینی برشمرده و مینویسد: «من به جرأت میگویم که دولت سکولار اساساً قادر به تغییر و تحول در وضعیت آسیبشناسی شده و مستند خانوادههای امروزی نیست و تنها راه نجات رویآوردن به اصول و آموزههای مبنایی دین است. در غیر این صورت روز به روز شاهد وخیمتر شدن اوضاع خواهیم بود.<ref>ویتز، 1383، ص 83</ref> | |||
===عقلگرایی=== | ===عقلگرایی=== | ||
منظور از عقلگرایی بهعنوان | منظور از عقلگرایی بهعنوان مبانی فمینیسم، عقلگرایی عصر روشنگری است که شاخصه آن تأکید بر محدودیتهای عقل در مرحله اول است که عمدتا به مباحث فلسفی اختصاص داشت. در مرحله دوم، عقل بشر به مداخله در فهم و کشف سرشت طبیعت میپردازد که به آن عقلگرایی مبتنی بر تجربه میگویند. ویژگی این عقلگرایی، انتقادی بودن و ویرانکنندگی است و در ارائه چارچوبهای ایجابی درباره سرشت طبیعت ناتوان است. آنها میتوانند چیزی را که واضحا بیفایده است درهمشکنند اما نمیتوانند چیزی بهجای آن بسازند. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایشها، نقد، 1394، ص 196</ref> | ||
===فردگرایی=== | ===فردگرایی=== | ||
فردگرایی نیز از | فردگرایی نیز از مبانی فمینیسم است که اهمیت بالایی دارد. فردگرایی بر این مسئله اصرار می کند که فرد، کانون مرکزی هستی است و مالک جسم و جان خود میباشد و همه چیز اعم از مذهب، فلسفه، قانون و اخلاق تابع اوست و او تابع هیج چیز نمیباشد. در این دیدگاه امیال انسانی جایگاه مستحکمی پیدا میکند. تاثیرات فردگرایی در آرمانهای فمینیستی آشکار است. شعارهای فمینیست از جمله؛ حق سقط جنین، حق آزادی جنسی، جدایی طلبی، زیر سوال بردن آموزههای اخلاق سنتی نتیجه منطقی آموزه فردگرایی است. فردگرایی از جنبههای مختلف مورد انتقاد اندیشمندان غربی واقع شده است. بهعنوان نمونه هگل، فرد جوامع فردگرا را مانند درختی بیریشه میداند که جامعه را فقط ظرف تامین نیازهای خود تلقی میکند. روابط انسانها صرفا تجاری است و هیچ هویت مشترکی این اعضا را به هم وصل نمیکند. نتیجه این فردگرایی، انزوای فرد در خودپرستی است. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایشها، نقد، 1394، ص 197</ref> | ||
==مبانی فلسفی | ==مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن== | ||
مبانی فلسفی | مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن همان مبانی فلسفی پست مدرنیسم یا پسامدرنیسم است. نمایندگان اصلی این مکتب کسانی هستند مانند مارتین هایدگر، فردریش نیچه، ریچارد رورتی، ژان فرانسوا لیوتار | ||
===معرفتشناسی | ===معرفتشناسی فمینیسم پست مدرن=== | ||
====فاعل شناسا؛ بنیادیترین پرسش معرفتشناختی==== | ====فاعل شناسا؛ بنیادیترین پرسش معرفتشناختی==== | ||
در معرفتشناسی | در معرفتشناسی فمینیست پست مدرن، اینکه از معرفت چه کسی گفتوگو میشود؟ مهمترین پرسش محسوب میشود. آنان به به رسمیت شناختن تکثر، تعدد، سیالیت و تنوع سعی میکنند در برابر اقتدارطلبی مقاومت کنند. فاعل شناسا در این رویکرد متکثر است. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | ||
====معرفتشناسی منظرگرا==== | ====معرفتشناسی منظرگرا==== | ||
فمینیستهای پست مدرن معتقد به معرفتشناسی منظرگرا هستند. از نظر آنان منظر زنانه به عالم متفاوت از منظر مردانه به عالم است. زمینه و بافت اجتماعی تأثیرگذار در معرفت است در نتیجه حقیقت نسبی است. چینش اجتماعی قدرت معرفت متناسب با آن را تولید میکند. به دلیل فرودستی زنان و بیقدرتی آنان نگاه [[زنانه]] به معرفت به حاشیه کشانده شده است. از این رو مهمترین کار در این زمینه این است که زنان به خود به عنوان فاعل شناسا اقتدار ببخشند و این کار را با کشف توافق در تجربهها و تصوراتشان انجام دهند. از نظر آنان به جای توجه به ماهیت معرفت، منابع معرفت، معیارها و ابزارهای معرفت، از روابط متقابل معرفت و قدرت، زیان کنندگان و سودبرندگان از معرفت سخن گفت. این مسئله نمایان میکند چرا زنان معرفت تولید نمیکنند و چرا به حاشیه رانده شدند. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | |||
====تأکید بر احساسات و عواطف==== | ====تأکید بر احساسات و عواطف==== | ||
از نظر | از نظر فمینیستهای پست مدرن برتری دادن به عقلگرایی به دلیل در حاشیه بودن زنان از قدرت و نظام معرفتی است. آنان خواستار توجه بیشتر به نقش عشق، عاطفه و احساسات هستند. عقگرایی ساخته و پرداخته نظام مردسالاری است که خشونت و جزمگرایی از آثار آن است. احساس و عاطفه از منایع اصیل معرفت است اما به دلیل به حاشیه راندهشدن زنان، در فرایند معرفت نادیده گرفته شده است. تقسیمات دو وجهی عقل/ احساس، روح/ بدن، ذهنی/ نظریه، واقعی/ عینی، مذکّر/ مؤنث برساخته عقل مردانه است. همواره به واژه اول با احترام نگریسته شده و واژه دوم تحقیر شده. در حالیکه از نظر ارزشی همه این امور در یک مرتبه و جایگاه قرار دارند. نقش عاطفه در معرفت مانند نقش عقل است و کمتر نیست. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | ||
====وابسته بودن معرفت به قدرت==== | ====وابسته بودن معرفت به قدرت==== | ||
فمینیستهای پست مدرن، متأثر از نظریات نیچه و فوکو متمرکز بر رابطه قدرت و دانش هستند. آنان معتقدند مردان به دلیل خردگرایی ارباب نیستند بلکه چون اربابند به عقلانیت امتیاز دادهاند. نظم منطقی، وضوح، مستدل بودن، توجه به کلیات و عدم توجه به جزئیات همه و همه در امتداد مردانگی است که امور زنانه را کم ارزش تلقی کردهاند. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | |||
====نسبیگرایی==== | ====نسبیگرایی==== | ||
معرفت صورتی از عالم واقع نیست بلکه امری نسبی و ساخته ذهن بشر است. تئوری صدق و مطابق با واقع، مورد قبول نیست چون محصول فرایند تولید علم است. برداشتها نسبت به جهان، منطبق بر منطق کشف نیست بلکه مبتنی بر رابطه اجتماعی و گفتوگوست. لذا معرفت امری نسبی و وابسته به فاعل شناساست. آنان دعاوی مربوط به بیطرفی و عینیت و دعاوی صدق و حقیقت را رد میکنند. آنچه برای آنان مهم است نه یافتن حقیقت، بلکه دستیابی به نظریهای است که جایگاه [[زنان]] را ارتقاء بخشند. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | معرفت صورتی از عالم واقع نیست بلکه امری نسبی و ساخته ذهن بشر است. تئوری صدق و مطابق با واقع، مورد قبول نیست چون محصول فرایند تولید علم است. برداشتها نسبت به جهان، منطبق بر منطق کشف نیست بلکه مبتنی بر رابطه اجتماعی و گفتوگوست. لذا معرفت امری نسبی و وابسته به فاعل شناساست. آنان دعاوی مربوط به بیطرفی و عینیت و دعاوی صدق و حقیقت را رد میکنند. آنچه برای آنان مهم است نه یافتن حقیقت، بلکه دستیابی به نظریهای است که جایگاه [[زنان]] را ارتقاء بخشند. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | ||
====ضدیت با مبناگرایی==== | ====ضدیت با مبناگرایی==== | ||
فمینیسم، متأثر از روششناسی فوکو و دریدا، مبناگرایی حاکم بر تهای پستمدرن عقلگرایی و تجربهگرایی را ویژگیهایی مردانه محسوب میکنند و خواستار پایان دادن به حاکمیت آنها در علوم هستند. در مقابل بر تبارشناسی و ساختارشکنی تأکید میکنند. | |||
در تبارشناسی بر علوم بومی نامعتبر تأکید میشود و در ساختشکنی، ساختارشکنی یک متن راهی برای استخراج محتوای مخفی آن است و تأکید دارد هیچ گونه ساختار منسجمی بر متن حاکم نیست و هر متنی با خودش تعارض دارد. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | در تبارشناسی بر علوم بومی نامعتبر تأکید میشود و در ساختشکنی، ساختارشکنی یک متن راهی برای استخراج محتوای مخفی آن است و تأکید دارد هیچ گونه ساختار منسجمی بر متن حاکم نیست و هر متنی با خودش تعارض دارد. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پستمدرن</ref> | ||