Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Shiri (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۴۱: خط ۴۱:
سارا لوسيا هوگلند نگرشی بدبينانه به خودآئينی دارد و آنرا كاملاً مضرّ مي‌داند؛ چون معتقد است خودآئينی، ما را ترغيب می‌كند كه باور كنيم پيوند و ارتباط ما با ديگری و پيوستگی با ايشان ما را محدود و معنای خوديت و خويشـتن را در مـا انسـان‌هـا مخدوش می‌كند.<ref>Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy:  Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By  Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press. </ref>
سارا لوسيا هوگلند نگرشی بدبينانه به خودآئينی دارد و آنرا كاملاً مضرّ مي‌داند؛ چون معتقد است خودآئينی، ما را ترغيب می‌كند كه باور كنيم پيوند و ارتباط ما با ديگری و پيوستگی با ايشان ما را محدود و معنای خوديت و خويشـتن را در مـا انسـان‌هـا مخدوش می‌كند.<ref>Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy:  Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By  Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press. </ref>


البته نقد برداشت فردگرايانه از خودبنيادی و تأكيد بر فرديت بـه معنـای خاص آن مسئله‌ای نيست كه فقط مخـتص [[فمنيسـم]] باشـد؛ مـثلاً مـی‌تـوان از اجتمـاع‌گرايـان نيز به منزله گروهی كه نقد مشابهی از فردگرايی را مطرح كرده‌انـد يـاد كـرد؛ (جماعت‌گرايان)<ref>communitarians.</ref> مثلاً [[مك اينتاير]] طيف‌های مختلف ليبرال، اعم از [[نوزيك]] و [[راولز]]، را به سبب باور به تقـدم هسـتی فرد و منافع فردی بر اجتماع و تلقی جامعه به مثابه امری ثـانوی و فرعی مـورد نقـد قـرار داده‌است.<ref>Macintyre, Alasdair (2007). After Virtue: A Study in Moral Theory, Notre  Dame, University of Notre Dame Press. </ref>  
البته نقد برداشت فردگرايانه از خودبنيادی و تأكيد بر فرديت بـه معنـای خاص آن مسئله‌ای نيست كه فقط مخـتص [[فمنيسـم]] باشـد؛ مـثلاً مـی‌تـوان از اجتمـاع‌گرايـان نيز به منزله گروهی كه نقد مشابهی از فردگرايی را مطرح كرده‌انـد يـاد كـرد؛ (جماعت‌گرايان)<ref>communitarians.</ref> مثلاً [[مك اينتاير]] طيف‌های مختلف ليبرال، اعم از [[نوزيك]] و [[راولز]]، را به سبب باور به تقـدم هسـتی فرد و منافع فردی بر اجتماع و تلقی جامعه به مثابه امری ثـانوی و فرعی مـورد نقـد قـرار داده‌است.<ref>Macintyre, Alasdair (2007). After Virtue: A Study in Moral Theory, Notre  Dame, University of Notre Dame Press. </ref>


ديگرانی همچون [[مايكل سندل]] نيز نقدهای مشابهی مطرح كـرده‌انـد و لـذا نزديكی بين نقدهای اين دو نحلة فكری باعث شده گاهی از اتحاد ميـان [[فمنيسـت‌هـا]] و [[اجتمـاع‌گرايـان]] سخن گفته شود.<ref>Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy:  Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By  Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press. </ref>
در حقیقت كانون نقدهای اين دو جريان عمدتاً به مبانی ليبرالـی معطوف است، چون ايشان برآناند كه «ليبرال‌ها به جای مسئوليت‌ها بر حقوق تأكيد می‌كننـد. تقابل بالقوه‌ای كه ليبرال‌ها ميان منافع فرد و نيازهای جامعه مشاهده می‌كننـد در تمايلاتشـان به حداقلی‌كردن تعداد و شدت وظايف انعكاس می‌يابد»<ref>فالكس، كيث (1390). شهروندي، ترجمة محمدتقي دلفروز، تهران: كوير، چاپ 2.</ref>
رهيافت‌های مراقبت‌محـور [[فمنيسـتی]]، بـه رغـم ادعـای بـي‌طرفی در دعـاوی اخلاقی و طـرح فضيلت‌های اخلاقی، به دليل حساسيت جنسی، رهیافت‌هايی زن‌مدارانه و يك‌جانبه نگرند، چـون اخلاق نمی‌تواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزله اخلاق‌ها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتی گرچه با توجه به خصوصيات هريك از [[مرد]] و [[زن]]، برخى فضايل برای [[مردان]] شايسته‌تـر و برخى برازنده [[زنان]]  است، فضايل اصيل اخلاقی عام و مشترك‌اند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتی فضايل و رذایل به دو دسته زنانه و [[مردانـه]] تقسیم مي‌شـوند يـا فضایل [[مردانـه]] را برتر می‌داند . چنانكه [[پيتر سينگر]] با آوردن سخنان زنی در كتاب [[کارول گيليگان]]، كـه در آن صدای اخلاق جهانی شنيده می‌شود، نتيجه می‌گيرد [[زنان]]  نيـز هماننـد [[مردان]] بـه اصـول كلی اخلاقی گرايش دارند و اخـلاق جنسـيت‌مـدار نيسـت. <ref>اسلامی، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامه مطالعـات راهبـردی زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.</ref>
اگر مراقبـت فضـيلتی اخلاقی محسوب شود، دليلی وجود ندارد كه [[مردان]] در عمل يا كسب اين فضيلت نـاتوان تلقی شوند. [[نل نادينگز]] نيز تأكيد ميی‌كند كه اين اخلاق برای تمام انسانيت است. ازاينرو، جنسـيت‌مـدار نيست.<ref>Noddinges,Nel.(1989).women and evil, Berkeley and losangeles:  university of California press. p189.</ref>
علاوه بر اين، در رهيافت [[فمنيسيت]] میان اخلاق به عنوان صفات نفسانى و رفتارى و علم اخلاق به مثابه مجموعه‌اى از هنجارها و نیز میان دو عمـل اخلاقـىِ رايـج در جوامع گذشته و حال خلط شده است. چه بسا اخـلاق در جامعـه‌اى زن‌مـدار باشـد، امـا ميـزان  پاىبندى همه يا برخی زا آن جامعه به ارزش‌های [[فمنيست]]ی نـاچيز باشـد. مسـلماً نمـی‌تـوان از عملكرد اخلاقى این دسته بر نادرسـتى [[اخـلاق فمنيسـتى]] اسـتنتاج کرد و اگـر شـود، خطـايى منطقى صورت گرفته‌است . درباره اخلاق سنتى نیز چنين مطلبی صادق است.<ref>تانگ، رزمری؛ 1382. اخلاق [[فمنيسيت]] [[فمنيسم]] و دانش‌هـای [[فمنيسـيت]]، ترجمـة عبـاس يزدانی، قم: دفتر مطالعات زنان. ص 177.</ref>
با توجه به اين مسائل، برخی سعی كرده‌اند اخلاق مبتنی بـر فضـيلت مراقبـت را به مثابـه‌ی نظريه‌ی اخلاقيِ جامع برای [[زنان]] و [[مردان]] و فراتر از [[جنسيت]]، معرفی كننـد. [[لارِنـس بلـوم]] معتقـد است اخلاقِ مبتنی بر محبت درواقع مبتنی بر اصول كلی اسـت دال بـر اينكـه، بايـد در قبـال كسانی كه با آنها ارتباط داريم مهربان و مسئول باشيم، و محبـت نسـبت بـه اشـخاص خـاص نمی‌تواند به طور كامل در قالب اصولی كلی تدوين شود؛ بااين‌حال اين اخلاق مبتنی بـر محبـت برای عمل اخلاقی مهم است.<ref>Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and  International Relations, in:Alternatives:Global, Local,  Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p17.</ref>
همچنين، در سنت وظيفه‌شناسانه رايج، وظيفـه كـه اساس اخلاقيات است در تضاد با احساس تلقي می‌شود و ازاينرو از درك اين نـاتوان اسـت كـه عواطف نوع‌دوستانه، مثل هـمدردی، دلايلی را بـرای عمـل اخلاقی بـه دسـت می‌دهنـد.<ref>Blum,Lawrence(1980),Friendship,Altruism and  Morality,london:routledge & kegan paul. p117.</ref>
[[بلوم]] می‌كوشد اين دو نظر متضاد را اين‌گونه تلفيق كند كه هرچنـد فضـيلت مراقبـت در [[زنان]]  قوی‌تر از [[مردان]] است، اين تفاوتی بنيادی بين آنان ايجـاد نمی‌كنـد و از نظـر اخلاقی برابرند.<ref>Blum,Lawrence(2001),Care,in Encyclopedia of Ethics,edited by  Lawrence C.Becker and Charlotte B.Becker,London:Routledge.  p187.</ref>
اينگونه تفسيرها از اخلاق مراقبت، مشابه تفاسيری است كـه در انديشـه و متـون اخلاقـي اسلامي درباره تفاوت فضيلت‌های عدالت و احسان يا محبت تأکید بر تقدم محبت بـر عـدالت وجود دارد؛ مثلاً [[ابن مسكويه]] محبت را برتر از عدالت می‌داند. [[خواجه نصير طوسي]] نيـز عـدالت را فضيلتی عام می‌داند، اما تفضل يعنی احسان را نه به دليل خارج بودن آن از عدالت، بل به دليل مبالغت آن در عدالت، مكمل عدالت می‌داند.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New  Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah  Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.</ref>
علامه طباطبـايی احسـان در آيـة « أن اللّه يأْمر بالعدل والإحسان»<ref>نحل: 90.</ref> را نيكی كردن به ديگران، به اين معنا كه نيكی را به نيكی بيشـتر و بدی را به بدی كمـتر پاسخ دهـيم، تفسير كرده و پيش‌دستی در نيكی كـردن را لازمـه احسـان می‌شمارد؛ يعنی درحاليكه بلغا در عدالت، جبران عمـل ديگـران مـوردنظر اسـت، در احسـان شخص به گونه‌ای خودخواسته در نيكي پيشقدم می‌شود و ايـن همـان اخـلاق مراقبـت اسـت.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New  Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah  Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.</ref>
اخلاق مراقبت [[گيليگان]] نيز از اين منظر نقد می‌شود كه از منظری ديگر می‌تـوان بـه معيـار تعيين مصداق مهمترين فضیلت اخلاقي توجه كرد. مراقبت گرچه فضيلت است، در مقايسـه بـا فضیلت عدالت، كم اهمیت‌تر است. لذا بهتر است عمل آدمی ناشی از اصول اخلاقی كلی باشد تـا اينكه از احساس مراقبتي خاص نسبت به شخصي خاص سرچشمه بگيرد. اين ديـدگاه بـا انكـار قواعد عام اخلاق، به حذف اخلاق ميانجامد. از آنجا كه اخلاق مراقبت بدون توجه به اصول عـام
اخلاقي ناقص است، محبت و عدالت هر دو برای نظام اخلاقی كامل لازم‌انـد. چنـانكـه افـرادی چون [[ريتا منينگ]] سعی در نزديك كردن اخلاق مراقبت بـه اخـلاق عـدالت و تكميـل آن دارد. از ديد او، پايين‌ترين سطح اخلاق، اصل عدالت است، اما مراقبت آرمانی اخلاقی اسـت كـه جامعـه متزلزل ما به آن نياز دارد.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New  Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah  Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p458.</ref>
اخلاق مراقبت از نقدهای [[فمنيسيت]] نيز بی‌نصيب نمانده است. [[رو سـيبيلا]] معتقـد اسـت كـه «انسان‌ها موجوداتی پيچيده بوده و اينگونه تلاش‌ها برای تعريف آنها، در نهايـت باعـث تقليـل آنان می‌شود.»<ref>] Stainton Rogers,Wendy& Stainton Rogers,Rex (2004).The Psychology  of Gender and Sexuality. New York:Open University Press.p71.</ref>
بيان تعريف واقعی بـرای يـك جـنس بـه ويژگـي‌هـای خـاص آن تعريفی نادرست است، زيرا مجموعه‌ای از صفات، انسان بودن انسان را معنـا مـی‌كنـد و نـه يـك جنس خاص را. به همين دليل، بيان ويژگي‌های جنسيتی برای جنس خاص، يا بـا ويژگـي‌هـای ذاتی انسان در تناقض قرار می‌گيرد يا با جنس ديگر مشترك می‌شود. همچنين، اخلاق مراقبـت با تأكيد بر تقسيم‌بندی‌های جنسيتی، مشابه با آنچه در آثار موجود روانشناختی ديده می‌شود، باعث تكرار برداشت‌هايی می‌شود كه براساس آنها [[زنان]]  و [[مردان]] در يـك سـطح جـوهری بـاهم تفاوت دارند.<ref> Moody-Adams,M.M.(1997).‘Gender and the Complexity of Moral  Voices’,in D.T.Meyers (ed.),op.cit. p513.</ref>
[[ليندا جي . نيكلسن]] می‌پرسد كه چرا بايد خود را به دو مدل فكـری زنانه و [[مردانـه]] محدود كنيم؟ اگر [[زنان]] در مقايسه با [[مردان]] مراقبـتگـر مناسـبی‌انـد، بـه لحـاظ معرفتی، اخلاقی و سیاسی نامعقول است كه [[زنان]] را با فضيلت مراقبت مرتبط بدانیم. چون ايـن دیدگاه را حمايت می‌كند كه [[زنان]] «موظف» به مهربانی و مراقبت‌اند يا لازمه بدتر اینكـه، چـون [[زنان]] توان مراقبت‌گری دارند، آنها «باید » چنين كنند و مهم نيست كه ايـن امـر بـه ضررشـان تمام شود. اگرچه نقش‌های متمايزی كه [[زنان]] و [[مردان]] در ساحت‌های خصوصی و عمـومی ايفـا می‌كنند عامل مهمی در تبيين گيليگان است، به رويه‌های خاص در هريك از ساحت‌ها در طول زمان و در درون گروه‌ها و كنشگران اجتمـاعی متفـاوت توجـه نكـرده اسـت.<ref> Kerber,l.k. (1993).“Some cautionary words for historians”,signs:journal  of women in culture and society,11,304-310. </ref>
همچنـين معتقدند نظريه [[کارول گيليگان]] متعلق به [[زنان]]  عمدتاً سفيدپوست طبقة متوسط در ايالات متحده است.<ref> Singer,P,(ed) (1993).A companion to Ethics,Oxford:Blakwell.p10.</ref>
در نگاه كلی، اخلاق مراقبت نمی‌تواند فضيلت‌هـايی را بـه منزله معيـار عـام عمـل اخلاقـی برحسب الگوهای جنسيتی زنانه طرح كند كه جانبدارانه، وابسته به احساسات و جزئی‌نگر باشد و در نتيجه نظام اخلاقيِ عامی براي همه بشريت، فارغ از قواعد كلی اخلاق عمومی، طـرح كنـد. ازاينرو، اين نظريه به دليل پايبند نبودن به اصـول كلی اخـلاق و عـدم تبيـين درسـت بـرای ماهيت فضيلت‌های كلی و مشترك اخلاقی، درون ناسازگار و نظريه‌ای غيرنظام‌مند است. عـلاوه بر اينكه ايشان درحاليكه اخلاق سنتی را به دليل كلی بودن نقد می‌كنند، بـرای طراحی نظـام اخلاقی خود بايد از همين قواعد عمومی بهره ببرند و می‌برند. در نتيجه، آنان يا بايد [[نسـبيتگـرا]] شوند كه در اين صورت نمی‌توانند از برتری اخلاق زنانه سخن گويند، يا از الگوی سنتی [[مردانـه]] كه به احكام مطلق و ثابت و فضايل عام مشترك معتقد است، پيروی كنند كـه در ايـن صـورت دچار تناقض خواهند شد. بنابراين، نظريه اخلاقی مراقبت را در بهترين برداشت می‌توان مكمـل نظام اخلاقی رايج تلقي كرد.
=== نقد لزبینیسم ===  
=== نقد لزبینیسم ===