پرش به محتوا

سارا لوسيا هوگلند

از ویکی‌جنسیت

سارا لوسيا هوگلند[۱] عضو جمعی از انستیتوی مطالعات لزبین در شیکاگو، و یک همکار پژوهشی از مرکز تفسیر و تفسیر فلسفه در دانشگاه بینگهامتون (وستال، نیویورک) بود که در سال 2000، به تالار مشاهیر همجنس‌گرایان و لزبین شیکاگو وارد شد. هوگلند همجنس‌گرا بود و نظریه‌ی اخلاق مساحقه را مطرح کرد.

سارا لوسيا هوگلند
اطلاعات شخصی
زاده 4 ژوئن 1945- دنور، کلرادو
مکتب فمنیسم رادیکال
همسر آن لایتون
خدمات
تحصیلات فلسفه

زندگی‌نامه

هوگلند در 4 ژوئن 1945 در دنور، کلرادو ایالات متحده به دنیا آمد و در سال 2017، هوگلند با همسر 34 ساله خود، خانم آن لایتون، ازدواج کرد.

دیدگاه‌

اخلاق مساحقه

در سال 1978، سارا هوگلند، اصطلاح «اخلاق همجنس‌گرايی زنانه » را در كارگاهی در مؤسسه كارآموزی زنان در ناحیه میدن راك در ویسكانسین به كار برد و در بوستون، مری دیلی عنوان فرعی رساله پزشكی زنان خود را «فرا اخلاق فمینیسم رادیكال» نهاد.

وی اظهار می‌دارد كه اخلاق مساحقه، به جامعه، اهتمام دارد؛ وقتى يك زن همجنس‌گرا براى خود انتخاب می‌كند، براى ديگر زنان همجنس‌گرا انتخاب می‌كند و آن‌ها نيز به نوبه خود براى او انتخاب می‌كنند. از اين ديدگاه، اهتمام اخلاق اين نيست كه زن همجنس‌گرا به آن‌چه مطلقاً صواب می‌داند، عمل كند، بلكه جامعه همجنس‌گرايان زن، ارزش‌های اخلاقى را شكل می‌دهند، از اين‌رو، ارزش و معناى اخلاقى در فضاى موجود، بين يك فرد و ديگران به وجود آمده و دوام می‌يابد. اخلاقيون مساحقه‌گرا نمی‌خواهند اشخاصى باشند كه به شركت در روابط سلطه‌گرى و سلطه‌پذيرى عادت كرده‌اند»، و به قول لوگنز می‌خواهند افرادى شوخ و بذله‌گو باشند كه توان قدرت سفر به داخل و خارجِ جهان ديگران را داشته باشند. زنان همجنس‌گرا هرقدر بياموزند كه چگونه در جهان‌بينى‌های متنوع، سير كرده و لذت ببرند، اخلاق را به‌قول هاگلند به عنوان «ابزار كنترل» به‌کار نمی‌برند.

خودآئینی

سارا لوسيا هوگلند نگرشی بدبينانه به خودآئينی دارد و آنرا كاملاً مضرّ مي‌داند؛ چون معتقد است خودآئينی، ما را ترغيب می‌كند كه باور كنيم پيوند و ارتباط ما با ديگری و پيوستگی با ايشان ما را محدود و معنای خوديت و خويشـتن را در مـا انسـان‌هـا مخدوش می‌كند.[۲]

البته نقد برداشت فردگرايانه از خودبنيادی و تأكيد بر فرديت بـه معنـای خاص آن مسئله‌ای نيست كه فقط مخـتص فمنيسـم باشـد؛ مـثلاً مـی‌تـوان از اجتمـاع‌گرايـان نيز به منزله گروهی كه نقد مشابهی از فردگرايی را مطرح كرده‌انـد يـاد كـرد؛ (جماعت‌گرايان)[۳] مثلاً مك اينتاير طيف‌های مختلف ليبرال، اعم از نوزيك و راولز، را به سبب باور به تقـدم هسـتی فرد و منافع فردی بر اجتماع و تلقی جامعه به مثابه امری ثـانوی و فرعی مـورد نقـد قـرار داده‌است.[۴]

ديگرانی همچون مايكل سندل نيز نقدهای مشابهی مطرح كـرده‌انـد و لـذا نزديكی بين نقدهای اين دو نحلة فكری باعث شده گاهی از اتحاد ميـان فمنيسـت‌هـا و اجتمـاع‌گرايـان سخن گفته شود.[۵] در حقیقت كانون نقدهای اين دو جريان عمدتاً به مبانی ليبرالـی معطوف است، چون ايشان برآناند كه «ليبرال‌ها به جای مسئوليت‌ها بر حقوق تأكيد می‌كننـد. تقابل بالقوه‌ای كه ليبرال‌ها ميان منافع فرد و نيازهای جامعه مشاهده می‌كننـد در تمايلاتشـان به حداقلی‌كردن تعداد و شدت وظايف انعكاس می‌يابد»[۶]

نقد دیدگاه‌

نقد اخلاق مراقبت‌محور

رهيافت‌های مراقبت‌محـور فمنيسـتی، بـه رغـم ادعـای بـي‌طرفی در دعـاوی اخلاقی و طـرح فضيلت‌های اخلاقی، به دليل حساسيت جنسی، رهیافت‌هايی زن‌مدارانه و يك‌جانبه نگرند، چـون اخلاق نمی‌تواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزله اخلاق‌ها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتی گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل برای مردان شايسته‌تـر و برخى برازنده زنان است، فضايل اصيل اخلاقی عام و مشترك‌اند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتی فضايل و رذایل به دو دسته زنانه و مردانـه تقسیم مي‌شـوند يـا فضایل مردانـه را برتر می‌داند . چنانكه پيتر سينگر با آوردن سخنان زنی در كتاب کارول گيليگان، كـه در آن صدای اخلاق جهانی شنيده می‌شود، نتيجه می‌گيرد زنان نيـز هماننـد مردان بـه اصـول كلی اخلاقی گرايش دارند و اخـلاق جنسـيت‌مـدار نيسـت. [۷]

اگر مراقبـت فضـيلتی اخلاقی محسوب شود، دليلی وجود ندارد كه مردان در عمل يا كسب اين فضيلت نـاتوان تلقی شوند. نل نادينگز نيز تأكيد ميی‌كند كه اين اخلاق برای تمام انسانيت است. ازاينرو، جنسـيت‌مـدار نيست.[۸]

علاوه بر اين، در رهيافت فمنيسيت میان اخلاق به عنوان صفات نفسانى و رفتارى و علم اخلاق به مثابه مجموعه‌اى از هنجارها و نیز میان دو عمـل اخلاقـىِ رايـج در جوامع گذشته و حال خلط شده است. چه بسا اخـلاق در جامعـه‌اى زن‌مـدار باشـد، امـا ميـزان پاىبندى همه يا برخی زا آن جامعه به ارزش‌های فمنيستی نـاچيز باشـد. مسـلماً نمـی‌تـوان از عملكرد اخلاقى این دسته بر نادرسـتى اخـلاق فمنيسـتى اسـتنتاج کرد و اگـر شـود، خطـايى منطقى صورت گرفته‌است . درباره اخلاق سنتى نیز چنين مطلبی صادق است.[۹]

با توجه به اين مسائل، برخی سعی كرده‌اند اخلاق مبتنی بـر فضـيلت مراقبـت را به مثابـه‌ی نظريه‌ی اخلاقيِ جامع برای زنان و مردان و فراتر از جنسيت، معرفی كننـد. لارِنـس بلـوم معتقـد است اخلاقِ مبتنی بر محبت درواقع مبتنی بر اصول كلی اسـت دال بـر اينكـه، بايـد در قبـال كسانی كه با آنها ارتباط داريم مهربان و مسئول باشيم، و محبـت نسـبت بـه اشـخاص خـاص نمی‌تواند به طور كامل در قالب اصولی كلی تدوين شود؛ بااين‌حال اين اخلاق مبتنی بـر محبـت برای عمل اخلاقی مهم است.[۱۰]

همچنين، در سنت وظيفه‌شناسانه رايج، وظيفـه كـه اساس اخلاقيات است در تضاد با احساس تلقي می‌شود و ازاينرو از درك اين نـاتوان اسـت كـه عواطف نوع‌دوستانه، مثل هـمدردی، دلايلی را بـرای عمـل اخلاقی بـه دسـت می‌دهنـد.[۱۱]

بلوم می‌كوشد اين دو نظر متضاد را اين‌گونه تلفيق كند كه هرچنـد فضـيلت مراقبـت در زنان قوی‌تر از مردان است، اين تفاوتی بنيادی بين آنان ايجـاد نمی‌كنـد و از نظـر اخلاقی برابرند.[۱۲]

اينگونه تفسيرها از اخلاق مراقبت، مشابه تفاسيری است كـه در انديشـه و متـون اخلاقـي اسلامي درباره تفاوت فضيلت‌های عدالت و احسان يا محبت تأکید بر تقدم محبت بـر عـدالت وجود دارد؛ مثلاً ابن مسكويه محبت را برتر از عدالت می‌داند. خواجه نصير طوسي نيـز عـدالت را فضيلتی عام می‌داند، اما تفضل يعنی احسان را نه به دليل خارج بودن آن از عدالت، بل به دليل مبالغت آن در عدالت، مكمل عدالت می‌داند.[۱۳] علامه طباطبـايی احسـان در آيـة « أن اللّه يأْمر بالعدل والإحسان»[۱۴] را نيكی كردن به ديگران، به اين معنا كه نيكی را به نيكی بيشـتر و بدی را به بدی كمـتر پاسخ دهـيم، تفسير كرده و پيش‌دستی در نيكی كـردن را لازمـه احسـان می‌شمارد؛ يعنی درحاليكه بلغا در عدالت، جبران عمـل ديگـران مـوردنظر اسـت، در احسـان شخص به گونه‌ای خودخواسته در نيكي پيشقدم می‌شود و ايـن همـان اخـلاق مراقبـت اسـت.[۱۵]

اخلاق مراقبت گيليگان نيز از اين منظر نقد می‌شود كه از منظری ديگر می‌تـوان بـه معيـار تعيين مصداق مهمترين فضیلت اخلاقي توجه كرد. مراقبت گرچه فضيلت است، در مقايسـه بـا فضیلت عدالت، كم اهمیت‌تر است. لذا بهتر است عمل آدمی ناشی از اصول اخلاقی كلی باشد تـا اينكه از احساس مراقبتي خاص نسبت به شخصي خاص سرچشمه بگيرد. اين ديـدگاه بـا انكـار قواعد عام اخلاق، به حذف اخلاق ميانجامد. از آنجا كه اخلاق مراقبت بدون توجه به اصول عـام اخلاقي ناقص است، محبت و عدالت هر دو برای نظام اخلاقی كامل لازم‌انـد. چنـانكـه افـرادی چون ريتا منينگ سعی در نزديك كردن اخلاق مراقبت بـه اخـلاق عـدالت و تكميـل آن دارد. از ديد او، پايين‌ترين سطح اخلاق، اصل عدالت است، اما مراقبت آرمانی اخلاقی اسـت كـه جامعـه متزلزل ما به آن نياز دارد.[۱۶]

اخلاق مراقبت از نقدهای فمنيسيت نيز بی‌نصيب نمانده است. رو سـيبيلا معتقـد اسـت كـه «انسان‌ها موجوداتی پيچيده بوده و اينگونه تلاش‌ها برای تعريف آنها، در نهايـت باعـث تقليـل آنان می‌شود.»[۱۷]

بيان تعريف واقعی بـرای يـك جـنس بـه ويژگـي‌هـای خـاص آن تعريفی نادرست است، زيرا مجموعه‌ای از صفات، انسان بودن انسان را معنـا مـی‌كنـد و نـه يـك جنس خاص را. به همين دليل، بيان ويژگي‌های جنسيتی برای جنس خاص، يا بـا ويژگـي‌هـای ذاتی انسان در تناقض قرار می‌گيرد يا با جنس ديگر مشترك می‌شود. همچنين، اخلاق مراقبـت با تأكيد بر تقسيم‌بندی‌های جنسيتی، مشابه با آنچه در آثار موجود روانشناختی ديده می‌شود، باعث تكرار برداشت‌هايی می‌شود كه براساس آنها زنان و مردان در يـك سـطح جـوهری بـاهم تفاوت دارند.[۱۸]

ليندا جي . نيكلسن می‌پرسد كه چرا بايد خود را به دو مدل فكـری زنانه و مردانـه محدود كنيم؟ اگر زنان در مقايسه با مردان مراقبـتگـر مناسـبی‌انـد، بـه لحـاظ معرفتی، اخلاقی و سیاسی نامعقول است كه زنان را با فضيلت مراقبت مرتبط بدانیم. چون ايـن دیدگاه را حمايت می‌كند كه زنان «موظف» به مهربانی و مراقبت‌اند يا لازمه بدتر اینكـه، چـون زنان توان مراقبت‌گری دارند، آنها «باید » چنين كنند و مهم نيست كه ايـن امـر بـه ضررشـان تمام شود. اگرچه نقش‌های متمايزی كه زنان و مردان در ساحت‌های خصوصی و عمـومی ايفـا می‌كنند عامل مهمی در تبيين گيليگان است، به رويه‌های خاص در هريك از ساحت‌ها در طول زمان و در درون گروه‌ها و كنشگران اجتمـاعی متفـاوت توجـه نكـرده اسـت.[۱۹]

همچنـين معتقدند نظريه کارول گيليگان متعلق به زنان عمدتاً سفيدپوست طبقة متوسط در ايالات متحده است.[۲۰]

در نگاه كلی، اخلاق مراقبت نمی‌تواند فضيلت‌هـايی را بـه منزله معيـار عـام عمـل اخلاقـی برحسب الگوهای جنسيتی زنانه طرح كند كه جانبدارانه، وابسته به احساسات و جزئی‌نگر باشد و در نتيجه نظام اخلاقيِ عامی براي همه بشريت، فارغ از قواعد كلی اخلاق عمومی، طـرح كنـد. ازاينرو، اين نظريه به دليل پايبند نبودن به اصـول كلی اخـلاق و عـدم تبيـين درسـت بـرای ماهيت فضيلت‌های كلی و مشترك اخلاقی، درون ناسازگار و نظريه‌ای غيرنظام‌مند است. عـلاوه بر اينكه ايشان درحاليكه اخلاق سنتی را به دليل كلی بودن نقد می‌كنند، بـرای طراحی نظـام اخلاقی خود بايد از همين قواعد عمومی بهره ببرند و می‌برند. در نتيجه، آنان يا بايد نسـبيتگـرا شوند كه در اين صورت نمی‌توانند از برتری اخلاق زنانه سخن گويند، يا از الگوی سنتی مردانـه كه به احكام مطلق و ثابت و فضايل عام مشترك معتقد است، پيروی كنند كـه در ايـن صـورت دچار تناقض خواهند شد. بنابراين، نظريه اخلاقی مراقبت را در بهترين برداشت می‌توان مكمـل نظام اخلاقی رايج تلقي كرد.

نقد لزبینیسم

تأثیر بر سلامت جسمی

یکی از موضوعات مهم و قابل تأمل این مبحث، تأثیر فیزیکی و روانی همجنس‌گرايی بر سلامت زنان است. فمینیست‌های زیست‌شناختی منشأ ظلم به زنان را تبعیض و تفاوت فیزیکی زن و مرد در نظام آفرینش می‌دانند. مبانی نظری این گروه در تقابل کامل با اندیشه دینی و الهی است. باروری، شیردهی و دوران قاعدگی از نکات مهمی است که این مسئله به زعم آنان، ظلم دستگاه آفرینش به زنان بوده و باید در این خصوص از این قشر سلب مسئولیت شود. به نظر آن‌ها بهترین گزینه برای پاسخگویی به نیازهای زنان و جداسازی آنان از مردان، لزبینیسم است، امّا علی‌رغم طبیعی جلوه دادن این رفتار از نظر بیولوژیکی، همجنس‌گرايی برطبق آخرین مطالعات انجام گرفته عواقب سویی بر سلامت و بهداشت فیزیکی و روانی زنان دارد که در ادامه به برخی موارد اشاره می‌شوند:

ـ لزبین‌ها 19 بار بیشتر از زنان دگر جنس‌خواه به سفلیس و 2 برابر بیشتر از آنان به عفونت‌هـای دستـگاه تناسـلی مبتـلا می‌شـوند. میـزان ابتـلای این دستـه از زنان به قارچ‌‌هـا و بیمـاری ‌گـال نیـز 4 بـرابـر نسبـت به زنان دگـرجنس‌خواه بیشتـر است.[۲۱]

ـ زنان همجنس‌گرا 3 برابر بیشتر از دیگر زنان به سرطان سینه مبتلا می‌شوند؛ در آمریکا 104 هزار لزبین مبتلا به سرطان سینه هستند که هر ساله 7000 نفر به تعدادشان اضافه می‌شود.[۲۲]

ـ مطالعات پزشکی در سال 1998 در آمریکا نشان داد که 30 درصد لزبین‌‌ها حامل ویروس تبخال دستگاه تناسلی هستند که 90 درصد از این حاملان مبتلا به سرطان رحم می‌شوند.[۲۳]

ـ در سال 1994 نیز آمارها نشان می‌دهند که میانگین سنی زنان لزبین 45 سال است و 23 درصد از آنـان بالای 64 سـال عمر می‌کنند، 20 درصد از آنـان در اثر خشونت و 1/7 درصد به‌علت ابتلا به بیماری ایدز می‌میرند.[۲۴]

تأثیر بر سلامت روانی

اغلب افراد همجنس‌گرا نیز تحت تأثیر این رفتار از سلامت روانی مطلوبی برخوردار نیستند و دچار انواع افسردگی،‌ بیماری‌های روانی و اعتیاد به الکل و موادمخدر می‌باشند، به خصوص در لزبین‌ها موارد حادی از افسردگی، ناامیدی و بروز رفتارهای خشونت‌آمیز دیده شده است. استرس‌های ناشی از احساس عدم امنیت، مقبولیت و دور شدن از روند طبیعی زندگی باعث اختلالات فکری و روانی در همجنس‌گرایان می‌گردد که بسیاری از آنان تجربه‌های تلخی در زمینه افسردگی، خودکشی، اعتیاد، عدم تعادل روحی و روانی داشته‌اند. در سال 1984 مؤسسه ملّی سلامت لزبین‌ها آماری را به شرح زیر منتشر کرد:

  • 83 درصد لزبین‌ها به طور متناوب مشروبات الکلی می‌نوشند.
  • 47 درصد آنان ماری جوآنا و 30 درصد سیگار می‌کشند.
  • بیش از50 درصد لزبین‌‌ها (جمعیت نمونه 2000 نفر بوده است) به فکر خودکشی افتاده‌اند و 18 درصد نیز دست به خودکشی زده‌اند.

آمارها نشان می‌دهد که دستیابی به وضعیت مطلوب و آرمانی فمینیست‌ها یعنی دنیایی تفکیک شده و خارج از حیطه مردانـه نه تنها کارایی نداشته، بلکه جایگاه اجتماعی زنان را نیز به مخاطره انداخته است. فشارهای روانی و عدم تعادل روحی در همجنس‌گرایان باعث اعمال خشونت و ناسازگاری این افراد با محیط می‌گردد و گاه آنان را منزوی و مطرود از اجتماع می‌نماید. تحقیقات سال 1990 بر روی 90 زوج لزبین، نشان می‌دهد که 40 درصد آنان خشونت را در روابط خود تجربه کرده‌اند و در تحقیق سال 1985 از 1109 لزبین مشخص گردید که بیش از نیمی از آنان توسط شریک جنسی خود مورد آزار قرار گرفته‌اند.[۲۵] همچنین 15 درصد از لزبین‌ها به‌منظور کسب لذت جنسی به شکنجه طرف مقابل خود پرداخته‌اند.[۲۶] در حقیقت این زنان معمولاً دچار نوعی سادیسم جنسی می‌شوند که ناشی از عدم ‌رضایت و ارضای نیازهای جنسی است و به صورت رفتارهای خشونت‌آمیز بروز می‌نماید.

تأثیر بر روابط اجتماعی

نهضت فمینیسم به ویژه فمینیسم رادیکال با القائات خود در جهت حذف و به حاشیه‌راندن دین، مبارزه با نقش‌های مادری، همسری و...، برخورد با سنت‌ها و عرف جوامع، جریانی غیرمنطقی را تحمیل نمود که نه تنها تعریف مشخص و قابل قبولی از جایگاه و منزلت زنان ندارد، بلکه خود باعث ظلمی مضاعف بر زنان گردیده و به شکست حرمت‌ها، از بین رفتن قداست حریم خانواده، تابو شکنی‌های روزافزون اخلاق جمعی و ایجاد خانوادههای نامتعارف و ناسالم همچون خانوادههای تک‌سرپرست یـا دو سرپرست تک جنسـی منجر شـده اسـت. تغییـر مفاهیمی چـون حیـا، عفت، خویشتن‌داری و اجتناب از گناه در ساختار فمینیسم سکولار ارزش‌های زنان را چنان خدشه‌دار کرده که در چند سال اخیر بسیاری از نهادهای فعال در حیطه زنان و مراکز مطالعاتی و دانشگاهی نابسامانی در وضعیت زنان را هشدار می‌دهند. وندی شلیت[۲۷] از پژوهشگران علوم‌اجتماعی در کتاب خود تحت عنوان بازگشت به عفاف[۲۸] اظهار می‌دارد: « بدیهی است وقتی هر کاری آزاد باشد، آزارجنسی، مزاحمت و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا می‌کند. جامعه‌ای که علیه شرم و حیا اعلان جنگ می‌دهد، دشمنی با زنان را آغاز کرده است ». سیمون دوبوار نیز در کتاب جنس دوّم خود، علی‌رغم آنکه معتقد است باید زنان را از نقش همسری و مادری رها کرد، امّا عفت و خویشتن‌داری زنان را امری طبیعی و لازم قلمداد می‌کند که ماهیت بیولوژیکی داشته و زنان را محافظت می‌نماید.[۲۹]

دکتر کلودیا شاپمن[۳۰] نیز از فعالین حزب سوسیالیست ملّی آلمان نیز در مطالعات گسترده خود از سال 1991 تا 1993، همجنس‌گرايی را زنگ خطری برای جامعه بشریت دانسته و آن را به شدّت محکوم می‌کند. وی اظهار می‌دارد همجنس‌گرايی گونه‌ای از رفتار تبعیـض‌آمیـز جنسـی اسـت که مدل رفتـاری آن مـانند نـازی‌هاسـت، لزبین‌ها خود را زنان برتـر می‌داننـد، در حالـی کـه محکـوم به فنـا و نابـودی هستند.[۳۱]

از سوی دیگر استغراق در لذات مادّی و تحریک اذهان عمومی به کسب لذت و آزادی‌های بی‌حد و حصر در کامجویی‌های جنسی، شخصیت انسانی زن را خدشه‌دار نموده است و اگر این هنجار گسیختگی در یک برهه‌ی زمانی جوابی کوتاه‌مدت و مقطعی به یک تمنای سرکش بدهد، لیکن در درازمدت تغییر و تحولات زیان‌بار و غیرقابل انکاری را به جامعه تحمیل خواهد نمود. ایجاد تنفر و محسوب نمودن مردان به عنوان دشمن فرضی که به صورت اصولی و نظام‌مند صورت می‌گیرد، تعامل اجتماعی و روابط زن و مرد را به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد و به پررنگ‌تر شدن فضای تبعیض جنسیتی می‌انجامد که به صورت غیرمستقیم زنان را دچار مشکل می‌سازد.

تبلیغاتی که نحله‌های گوناگون فمینیسم برای رهایی زنان از ستم‌گری مردان و قیود زندگی خانوادگی انجام می‌دهند، فضایی را به‌وجود آورد که بسیاری از زنان، لزبینیسم را تنها راه پایان دادن به نقش‌های کلیشه‌ای ‌دانستند تا آنجا که تی‌گریس اتکینسن از لزبین فمینیست‌های معروف معاصر می‌گوید:

«فمینیسم یک نظریه و لزبینیسم کاربرد آن است »؛ تحت تأثیر این فضا، بسیاری از زنان که هیچ تمایلی به همجنس خود نداشتند، جهت حمایت از فمینیسم به همجنس‌گرايی روی آوردند و به اختلالاتی چون عقده حقارت و افسردگی ناشی از پشیمانی شدید گرفتار شدند، به عنوان مثال بررسی‌های سال 1985 نشان داد 30 درصد لزبین‌ها پس از 35 سالگی رو به جنس مخالف می‌آورند و 45 درصد از آنان نیز قبل از همجنس‌گرايی، ازدواج کرده بودند و 20 درصد لزبین‌ها نیز کمتر از 3 سال با هم زندگی می‌کنند.[۳۲] بر اساس این مطالعات می‌توان چنین نتیجه گرفت که بسیاری از زنان علی‌رغم میل باطنی خود و تحت تأثیر تبلیغات فمینیستی، گرایش‌های مقطعی خاصی پیدا می‌کنند، امّا در نهایت به نادرستی و عدم‌تطابق الگوهای ارائه شده جدید با فطرت و روحیات خود، پی‌خواهند برد.

لزبینیسم در ادیان

در همه اديان توحيدی همجنس‌گرايی پديده‌ای ناهنجار و گناه شمرده می‌شود.

يهوديت

علی‌رغم تلاش‌های صهيونيسم جهانی به منظور جذب افراد به يهوديت صهيونيستی و تحريف دين يهود و كتب و منابع آن جهت مشروعيت بخشيدن به همجنس‌گرايی و لزبينيسم در نص صريح تورات، همجنس‌گرايی حرام می‌باشد. به طور مثال در تورات، فصل 22/18 آمده است: «آنچنان كه با زنان هم‌بستر می‌شويد با مردان نشويد كه موجب بيزاری (خدا) است » و در فصل 13/20 تصريح مي‌شود: «هر دوی آن‌ها (همجنس‌گرايان زن و مرد) بايد بميرند و خونشان برگردن خودشان است».

همچنين در تورات در خصوص ممنوعيت همجنس‌گرايی آمده است: «هم‌خوابگی زنان با زنان ممنوع است. اين فعل مردمان سرزمين مصر بود كه شما را به ترك آن هشدار می‌دهيم. آن‌ها چه می‌كردند؟ مردان با مردان و زنان با زنان ازدواج می‌كردند. آنان از درگاه خدا رانده شدند».[۳۳]

برخي تحقيقات دانشگاهی هم به بررسي همين موضوع پرداخته‌اند. به عنوان مثال در سـال 1992 در كارگاه «خانواده در درون فمينيسم يا خـارج آن»[۳۴] بـه تفصيل در خصوص وضعيت لزبين‌ها در سنت يهود و پارادوكس‌های دنيای مدرن با مذهب مطالب ذيل ارائه شده است:

  1. خانواده به طور سنتی در جوامع مذهبی، پدرسالار و كانون مسائل جنسی و تحقير زنان است.
  2. واژه خانواده بايد برای ساختارهای جديد اجتماعي چون كانون‌های لزبين‌ها و زنان سرپرست خانواده نيز اطلاق شود.
  3. خانواده لزبين‌ها بايد از احترام و حقوق اجتماعی برخوردار شوند.
مسيحيت

از آنجا كه مسيحيان اكثر جمعيت جهان را تشكيل می‌دهند، بيشترين تضارب آرای اديان با همجنس‌گرايی در دين مسيحيت و فرق گوناگون آن رخ داده است. پروتستان‌ها به عنوان اصول‌گراترين فرقه مسيحيت و كاتوليك‌ها به عنوان بزرگترين مخالفان همجنس‌گرايان بوده و هستند، چنانچه پاپ ژان پل دوّم بارها و بارها ازدواج همجنس‌گرايان را مطرود دانسته و پاپ بنديكت شانزدهم نيز در سياست‌های جديد واتيكان براين موضع تأكيد نموده است.

در متون مذهبی و اناجيل نيز نمونه‌های فراوانی وجود دارد كه همجنس‌گرايی را حرام و گناهي بزرگ تلقی می‌نمايد. به عنوان مثال در سفر پيدايش 18:20 انجيل، به داستان حضرت لوط و شهر سدوم اشاره شده‌است كه خداوند به واسطه اين گناه بزرگ سرزمين‌شان را ويران نموده است. همچنين در سفر پيدايش 1:24 حضرت مسيح در گفتاری به ماتيو[۳۵] (يكي از حواريون) اظهار مي‌دارد كه هم‌بستری مردان با مردان و زنان با زنان ممنوع و موجب غضب خداوند است. در فصل رومن[26] 1:26 نيز آمده است كه: «خداوند آن‌ها را بخشيد تا رفتارشان را عوض كنند، زيرا زنان با زنان در می‌آميختند و مردان به طرز شرم‌آوری به مردان گرايش داشتند و برسرشان آمد آنچه كه براساس خطايشان بود».[۳۶]

در دهه‌های اخير كه معنويت و دين در اروپا و آمريكا كم‌رنگ گرديده، تئوری‌پردازان سكولار و برخی از مفسران متون ديني به تحريف انجيل و ارائه و تفسيرهای جديدی دست زده‌اند تا بتوانند از طريق مذهب به تطهير همجنس‌گرايی پرداخته و زمينه را برای پذيرش عمومی فراهم نمايند، به عنوان مثال اينگه اندرسون[۳۷] از اساتيد دانشگاه ملي سوئد در كتاب خود تحت عنوان «گناه سدوم» اظهار می‌دارد: «بر اساس منابع متعدد انجيلي مي‌توان اثبات كرد كه گناه اصلي آنان (ساكنان شهر سدوم) غفلت از يتيمان و بيوگان بوده است نه همجنس‌گرايی مردان و زنان » و به نظر دي. بارتلت[۳۸] از پژوهشگران متون دينی مؤسسه مطالعات ملی انگلستان بسياری از داستان‌های اناجيل غيرواقعی بوده و نمی‌تواند منبع دقيقی برای استنادات علمی باشد!! [۳۹]

بر خلاف تلاش‌هاي جامعه‌شناسان، مفسـران و روانشناسان سـكولار غربي، واتيكان كـه بزرگتريـن مركـز مذهبي كاتوليك‌ها اسـت، سرسختانـه در خصوص قانوني شـدن همجنس‌گرايی و سقط‌جنين مقاومت می‌كند. در دو دهه اخير مقامات كليسا كوشيده‌اند تا با تقديس بنياد خانواده در جامعه بحران‌زده غرب آنها را متوجه عواقب ناخوشايند گناهان و ناهنجاری‌های اجتماعی نمايند. پاپ ژان پل دوّم رهبر فقيد كاتوليك‌های جهان در مصاحبه‌ای با روزنامه سان دی هرالد چنين اظهار می‌دارد: «فمينيسم بنيان خانواده را تضعيف و همجنس‌گرايی را رواج می‌دهد». طبق نظر پاپ، فمينيسم تهديدی عليه بنياد خانواده است و می‌كوشد برای كسب حقوق برابر زنان و مردان، زمينه ازدواج همجنس‌گرايان را فراهم نمايد. اين اظهارات در سندی 27 صفحه‌ای تحت عنوان «همكاری زنان و مردان در جهان داخل و خارج از كليسا» مطرح گرديده است.[۴۰] پاپ ژان پل دوّم براين باور بود كه بی‌اهميت جلوه دادن تفاوت بين زنان و مردان عواقب وحشتناكی به همراه دارد. وی فمينيست‌های راديكال را از مخالفين كتاب مقدس قلمداد می‌كند. سند اخير از سوی متخصصين دكترين‌های كليسا از جمله كاردينال جوزف راتزينگر (پاپ فعلی) مورد تأييد قرار گرفت.[۴۱]

اسلام

دين مبين اسلام، با تأكيد بر فطرت انسانی و در جهت رشد و تكامل روحی بشر، از شمول عام برخوردار است. توجه به ابعاد غريزی و معنوی انسان با ظرافت‌های احكام آن نشان مي‌دهد كه تمدن اسلامی اجتماعی‌ترين مكتب فكری است. كنترل عوامل ذهنی و رفتاری افراد با تهذيب و تزكيه اخلاقی از يك‌سو و بهينه‌سازی شرايط زندگی مادی و اجتماعی انسان با تأكيد بر بنياد خانواده از سوی ديگر، از ساز و كارهای اين نظام متعالی است.

غريزه جنسی به عنوان يكی از مهم‌ترين غرايز انسان كه به تحكيم روابط عاطفی و توليد نسل انسان می‌انجامد، از اهميت خاصی برخوردار بوده و نهاد خانواده نيز به شكل قاعده‌مندی از آن بهره‌مند است. در دين اسلام سركوب غرايز جنسی نه تنها امری مذموم شمرده می‌شود، بلكه با تشويق افراد به ازدواج، از تزلزل و انحرافات اخلاقی جلوگيری می‌گردد.

انسان امروز با توجه به تغییرات ساختار اجتماعی و تحولات عظیم سیاسی دریافته که دچار بحران شدید هویتی است. در جوامع مادّی‌گرا که معنویات، اخلاقیات و ارزش‌های انسانی به سرعت رنگ می‌بازد و معیارهای درستی برای سازماندهی افکار عمومی وجود ندارد و معیارهای رایج، کسب منفعت بیشتر و لذت‌جویی است، انحرافات اجتماعی امری بدیهی به‌نظر می‌رسد. پدیده‌هایی نظیر زنانه شدن فقر را شاید بتوان از عمده نتایج جنبش فمینیسم دانست که با تشویق زنان به استقلال از مردان سلب مسئولیت نموده و بار مشکلات اقتصادی را به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم به آنان تحمیل می‌نماید که همین امر خود ریشه بسیاری از جرائم و رفتارهای نابهنجار اجتماعی خواهد بود. سرخوردگی زنان از عدم تحقق وعده‌هایی که سردمداران فمینیسم داده بودند نیز به رشد تک بعدی شخصیت زنان منجر شد که به برآشفتگی و عدم‌ثبات روحی انجامید. به‌عنوان مثال مسئله لزبینیسم و واخوردگی زنان در این حیطه نشان می‌دهد که تنها روش طبیعی و قابل دسترس برای کسب آرامش و جلوگیری از برخورد تبعیض‌آمیز، حفظ قداست خانواده و ازدواج است. هرچند با ترفندهای جدیدی چون طرح پدیده جهانی شدن که همان شق دیگر غربی‌سازی جهان است، سعی می‌شود تا ارزش‌ها و معیارهای فرهنگ غربی با ایجاد تغییراتی در ساختارهای روبنایی جایگزین فرهنگ‌های اصیل ملّی و دینی کشورهای جهان گردد. در چنین حالتی اتخاذ موضع منفعلانه برای نفوذ فرهنگی شکست خورده عواقب غیرقابل جبرانی را در پی‌خواهد داشت. به عنوان مثال همجنس‌گـرایی بـه ‌خصوص لزبینیسم می‌کوشد بـا برخـورداری از حمایـت‌های فمینیستی جایگاه قانونی و بین‌المللی را برای این قشر خاص بیابد، بی‌تردید مؤثرترین گزینه به منظور مقابله با پیدایش چنین پدیده‌هایی، بازگشت به معنویت و شناخت اصالت انسان بر مبنای فلسفه دینی است. چنین به نظر می‌رسد که طراحی الگوهایی که بتوانند جایگاه حقیقی و منزلت زن را براساس فطرت الهی انسان تبیین نمایند، از اولویت خاصی برخوردار است، زیرا مکاتب سکولار ساخته دست بشر در آزمون و خطای مکرر، نشان داده‌اند که نه تنها موفقیتی در راهبری جامعه بشری کسب نکرده‌اند، بلکه با سردرگمی و ایجاد چالش‌های روحی و رفتاری وضعیت اجتماع انسانی را رو به وخامت نهاده‌اند.

آثار

  • Hoagland, Sarah Lucia; Penelope, Julia (1988). For lesbians only: a separatist anthology. London: Onlywomen Press Ltd. ISBN 9780906500286.
  • Hoagland, Sarah (1992). Lesbian Ethics: Toward New Value. Palo Alto, California: Institute of Lesbian Studies. ISBN 9780934903035.
  • Hoagland, Sarah Lucia; Frye, Marilyn (2000). Feminist interpretations of Mary Daly. Re-reading the cannon. University Park, Pennsylvania: Pennsylvania State University. ISBN 9780271020198.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Sarah Lucia Hoagland.
  2. Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy: Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press.
  3. communitarians.
  4. Macintyre, Alasdair (2007). After Virtue: A Study in Moral Theory, Notre Dame, University of Notre Dame Press.
  5. Barclay, Linda (2000). Autonomy and the Social Self, in: Relational Autonomy: Feminist Perspectives on Autonomy, Agency and the Social Life, Edi. By Catriona Mackenzie and Natalie Stoljar, New York, Oxford University Press.
  6. فالكس، كيث (1390). شهروندي، ترجمة محمدتقي دلفروز، تهران: كوير، چاپ 2.
  7. اسلامی، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامه مطالعـات راهبـردی زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.
  8. Noddinges,Nel.(1989).women and evil, Berkeley and losangeles: university of California press. p189.
  9. تانگ، رزمری؛ 1382. اخلاق فمنيسيت فمنيسم و دانش‌هـای فمنيسـيت، ترجمـة عبـاس يزدانی، قم: دفتر مطالعات زنان. ص 177.
  10. Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and International Relations, in:Alternatives:Global, Local, Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p17.
  11. Blum,Lawrence(1980),Friendship,Altruism and Morality,london:routledge & kegan paul. p117.
  12. Blum,Lawrence(2001),Care,in Encyclopedia of Ethics,edited by Lawrence C.Becker and Charlotte B.Becker,London:Routledge. p187.
  13. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.
  14. نحل: 90.
  15. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.
  16. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p458.
  17. ] Stainton Rogers,Wendy& Stainton Rogers,Rex (2004).The Psychology of Gender and Sexuality. New York:Open University Press.p71.
  18. Moody-Adams,M.M.(1997).‘Gender and the Complexity of Moral Voices’,in D.T.Meyers (ed.),op.cit. p513.
  19. Kerber,l.k. (1993).“Some cautionary words for historians”,signs:journal of women in culture and society,11,304-310.
  20. Singer,P,(ed) (1993).A companion to Ethics,Oxford:Blakwell.p10.
  21. Cameron Paul, The Gay Nineties, Franklin Tennessee, Adroit Press 1993: 292-299
  22. cf., Associated press, 1999
  23. Marrazzo and others, Genital human papillomavirus infection in women who have sex with women, Journal of Infections Diseases, December, 1998: 1604
  24. Cameron Paul, The Gay Nineties, Franklin Tennessee, Adroit Press 1993: 56
  25. Gwat – Yong Lie and Gen Hewarrier, Intimate Violence in Lesbian relatioship, Journal of Social Service Research, No. 15, 1985: 11.
  26. Bradford, J. Ryan, C., and Rothblum ED., National Lesbian Health Care Survey: Journal of Consulting and psychology, 1999 Washington, Dc, 1999: 228
  27. Wendy shalit.
  28. A Return to Modesty
  29. Clavdia Schoppmann, National Socialist Policies Toward Homosexuality, 1993: 17.
  30. Claudia Schoppman.
  31. همان
  32. Saghir M. T. and E. Robins, Male and Female Homosexuality, A Comprehensive Investigation, 1985, Baltimore, London, 1985: 226.
  33. عهد عتيق: بخش 21.
  34. “Family Inside/Out Feminism and Law” Workshop Series.
  35. Matthew
  36. Wilson James Q., Against Homosexual Marriage, Commentary Journal. Vol. 101, March 1996: 300.
  37. Inge Anderson.
  38. D. Bartlett
  39. Wilson James Q., Against Homosexual Marriage, Commentary Journal. Vol. 101, March 1996: 311.
  40. Sunday Herald, 2005.
  41. “The Collaboration of Men and Women in the Church and in the World.”

منابع