زهرا زارعی (بحث | مشارکت‌ها)
زهرا زارعی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:




این معنا از اومانیسم یکی از مبانی دنیای جدید به شمار می‌آید و در بسیاری از فلسفه‌ها و مکاتب پس از رنسانس تا حال نیز وجود داشته است. اومانیسم در واقع یک جریان افراطی بود که در مقابل تفریط‌گرایی مسیحیت در قرون وسطی پدید آمد. مسیحیت معتقد بود که انسان با هبوط آدم، ذاتاً و فطرتاً به معصیت آلوده و از جانب خویش راهی برای نجات ندارد. از این دیدگاه طبیعت و دنیای مادی و حتی جسم انسانی سراسر موجوداتی شرور و شرآفرین‌اند و روح تنها با دوری از شرایط مادی و جسمانی است که می‌تواند به رستگاری نائل شود. خداوند با فروفرستادن فرزند خود عیسی مسیح و به صلیب کشیدن او کفاره گناه مؤمنان را پرداخته وانسان‌ها تنها با ایمان به صلیب می‌توانند امید به نجات و رستگاری داشته باشند: از این رو، انسان قرون وسطایی جهان واقعی را امری ماوراءطبیعی می‌دانست و زندگی را به یک  امر آسمانی و آرمانی محدود می‌کرد. این در حالی بود که کلیسائیان با دعوت به زهد و رهبانیت عملاً خود دنیاطلبی و ثروت‌اندوزی می‌کردند. رنسانس با ظهور سرمایه‌داری همین نقطه ضعف فرهنگی مسیحی را نشانه گرفت و با شعار بازگشت به طبیعت بشری و کامروایی دنیوی هرگونه اتکا به جهان دیگر و چشم‌داشت از عالم بالا را مردود شمرد. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 66</ref>  
 
این معنا از اومانیسم یکی از مبانی دنیای جدید به شمار می‌آید و در بسیاری از فلسفه‌ها و مکاتب پس از رنسانس تا حال نیز وجود داشته است. اومانیسم در واقع یک جریان افراطی بود که در مقابل تفریط‌گرایی مسیحیت در قرون وسطی پدید آمد. مسیحیت معتقد بود که انسان با هبوط آدم، ذاتاً و فطرتاً به معصیت آلوده و از جانب خویش راهی برای نجات ندارد. از این دیدگاه طبیعت و دنیای مادی و حتی جسم انسانی سراسر موجوداتی شرور و شرآفرین‌اند و روح تنها با دوری از شرایط مادی و جسمانی است که می‌تواند به رستگاری نائل شود.
 
خداوند با فروفرستادن فرزند خود عیسی مسیح و به صلیب کشیدن او کفاره گناه مؤمنان را پرداخته وانسان‌ها تنها با ایمان به صلیب می‌توانند امید به نجات و رستگاری داشته باشند: از این رو، انسان قرون وسطایی جهان واقعی را امری ماوراءطبیعی می‌دانست و زندگی را به یک  امر آسمانی و آرمانی محدود می‌کرد. این در حالی بود که کلیسائیان با دعوت به زهد و رهبانیت عملاً خود دنیاطلبی و ثروت‌اندوزی می‌کردند. رنسانس با ظهور سرمایه‌داری همین نقطه ضعف فرهنگی مسیحی را نشانه گرفت و با شعار بازگشت به طبیعت بشری و کامروایی دنیوی هرگونه اتکا به جهان دیگر و چشم‌داشت از عالم بالا را مردود شمرد. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 66</ref>  
قرون وسطی چند ویژگی مهم  دارد که اومانیسم طرد آنها بود:  
قرون وسطی چند ویژگی مهم  دارد که اومانیسم طرد آنها بود:  
*اقتدارطلبی  
*اقتدارطلبی  
خط ۱۷: خط ۲۰:


*خدامحوری  
*خدامحوری  
پذیرش حکومت خدا و نمایندگان او بر جامعه است. بنابراین مذهب تمام وجوه حیات انسانی را در بر می‌گیرد و ارزش‌های مستقل از مذهب نفی می‌شوند. اومانیسم هیچ مرجع و اقتداری را به رسمیت نمی‌شناسد و معتقد است هیچ مرجعیتی برای تفسیر عالم و نظم‌بخشی به آن جز انسان وجود ندارد و حاکمیت بر سرنوشت انسان در اختیار انسان است. براساس این اندیشه انسان‌محور همه اشیاء و آفریننده ارزش‌ها و شاخص شناسایی نیکی و بدی است. در این دیدگاه انسان به جای خدا می‌نشیند و می‌تواند بدون کمک گرفتن از دین، مشکلات زندگی خود را حل کند.  
پذیرش حکومت خدا و نمایندگان او بر جامعه است. بنابراین مذهب تمام وجوه حیات انسانی را در بر می‌گیرد و ارزش‌های مستقل از مذهب نفی می‌شوند. اومانیسم هیچ مرجع و اقتداری را به رسمیت نمی‌شناسد و معتقد است هیچ مرجعیتی برای تفسیر عالم و نظم‌بخشی به آن جز انسان وجود ندارد و حاکمیت بر سرنوشت انسان در اختیار انسان است. براساس این اندیشه انسان‌محور همه اشیاء و آفریننده ارزش‌ها و شاخص شناسایی نیکی و بدی است.  
 
در این دیدگاه انسان به جای خدا می‌نشیند و می‌تواند بدون کمک گرفتن از دین، مشکلات زندگی خود را حل کند.  
بنابراین اصل، انسان با داشتن دو اهرم عقل و دانش دیگر نِیازی به دین ندارد. پیامد این انسان‌محوری زمینی‌کردن دین و بی‌اعتقادی به آن است. لذا تمام نظریات دینی که به عنوان نظرات خدا قلمداد می‌شود، در تقابل با فهم انسانی قرار گرفته، باید از معرکه خارج شود. انسان این دوران پس از استقلال از تفکرات کلیسا به دنبال جستجوی محوری برای اتکای وجودی خویش، به توانایی عقلی و ذهنی خود متوسل شد و این درک جدید به سرعت در ادبیات، هنر و فلسفه تأثیر گذاشت.
بنابراین اصل، انسان با داشتن دو اهرم عقل و دانش دیگر نِیازی به دین ندارد. پیامد این انسان‌محوری زمینی‌کردن دین و بی‌اعتقادی به آن است. لذا تمام نظریات دینی که به عنوان نظرات خدا قلمداد می‌شود، در تقابل با فهم انسانی قرار گرفته، باید از معرکه خارج شود. انسان این دوران پس از استقلال از تفکرات کلیسا به دنبال جستجوی محوری برای اتکای وجودی خویش، به توانایی عقلی و ذهنی خود متوسل شد و این درک جدید به سرعت در ادبیات، هنر و فلسفه تأثیر گذاشت.


اومانیسم هیچ مرجع و اقتداری را به رسمیت نمی‌شناسد. اومانیسم بیشتر دیدگاهی سلبی است که به نفی دخالت دین و مرجعیت آن در حیات بشری می‌پردازد. اومانیسم از بنیادی‌ترین مبانی فکری [[فمینیست‎‌ها]] محسوب می‌شود. اومانیسم همراه با مفاهیم دیگری نظیر عدالت، تساوی، حقوق برابر در تقویت جنبش‌های خاص از جمله [[فمینیستی]] نقش اساسی ایفا کرد.  <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد، 1394، ص 192</ref>
اومانیسم هیچ مرجع و اقتداری را به رسمیت نمی‌شناسد. اومانیسم بیشتر دیدگاهی سلبی است که به نفی دخالت دین و مرجعیت آن در حیات بشری می‌پردازد. اومانیسم از بنیادی‌ترین مبانی فکری [[فمینیست|فمینیست‎‌ها]] محسوب می‌شود. اومانیسم همراه با مفاهیم دیگری نظیر عدالت، تساوی، حقوق برابر در تقویت جنبش‌های خاص از جمله [[فمینیست|فمینیستی]] نقش اساسی ایفا کرد.  <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد، 1394، ص 192</ref>


[[فمینیسم]] در آغاز پیدایش، ماهیتی اومانیستی داشته است.[[آگوست کنت]]، [[جان استوارت میل]] و [[همسرش]] [[هریت تیلور]]، [[سارا گریمکه]] در قرن نوزدهم از معروف‌ترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به [[زنان]] و نخستین رهبران [[فمینیسم لیبرالی]] بودند. براساس نگرش اومانیستی، [[زن]] به عنوان یک انسان مستقل می‌تواند بر اساس عقل خودبنیاد خویش و بر اساس میل درونی خود سبک زندگی‌اش را برگزیند. [[نظم جنسی]] آرمانی برای [[فمینیست‌های لیبرال]]، آن بود که هر فردی، هر نوع زندگی را که می‌خواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود.
[[فمینیسم]] در آغاز پیدایش، ماهیتی اومانیستی داشته است.[[آگوست کنت]]، [[جان استوارت میل]] و [[همسر|همسرش]] [[هریت تیلور]]، [[سارا گریمکه]] در قرن نوزدهم از معروف‌ترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به [[زنان]] و نخستین رهبران [[فمینیسم لیبرال|فمینیسم لیبرالی]] بودند. براساس نگرش اومانیستی، [[زن]] به عنوان یک انسان مستقل می‌تواند بر اساس عقل خودبنیاد خویش و بر اساس میل درونی خود سبک زندگی‌اش را برگزیند. [[نظم جنسی]] آرمانی برای [[فمینیسم لیبرال|فمینیست‌های لیبرال]]، آن بود که هر فردی، هر نوع زندگی را که می‌خواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود.


[[جنسیت]] فرد را بی‌ربط با حقوق او می‌دانند و معتقدند که سرشت [[زنانه]] و [[مردانه]] کاملاً یکسان است و تنها انسان وجود دارد، نه [[جنسیت]]. حقوق بر اساس انسانیت است و نه [[جنسیت]]، لذا:  
[[جنسیت]] فرد را بی‌ربط با حقوق او می‌دانند و معتقدند که سرشت [[زنانه]] و [[مردانه]] کاملاً یکسان است و تنها انسان وجود دارد، نه [[جنسیت]]. حقوق بر اساس انسانیت است و نه [[جنسیت]]، لذا:  
مخالف پذیرش نقش‌های متفاوت برای مذکّر و [[مؤنث]] در [[خانواده]] هستند و معتقدند که در [[روابط زناشویی]]، شادکامی و لذّت خودمحورانه [[زن]] و [[شوهر]]، اصل است نه [[تشکیل خانواده]] و [[تربیت فرزند]].  <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 67</ref>  
مخالف پذیرش نقش‌های متفاوت برای مذکّر و [[مؤنث]] در [[خانواده]] هستند و معتقدند که در [[روابط زناشویی]]، شادکامی و لذّت خودمحورانه [[زن]] و [[شوهر]]، اصل است نه [[تشکیل خانواده]] و [[تربیت فرزند]].  <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 67</ref>  
براساس [[نگرش اومانیستی]] [[جریان فمینیسم]]، چون هوس انسان ملاک همه امور زندگی است، پس امور ذیل، اموری شایسته هستند:  
براساس [[نگرش اومانیستی]] [[جریان فمینیسم]]، چون هوس انسان ملاک همه امور زندگی است، پس امور ذیل، اموری شایسته هستند:  
# قانون اعطای حق خودداری از [[تمکین جنسی]] به [[زنان]] در مقابل [[همسر]]
# قانون اعطای حق خودداری از [[تمکین|تمکین جنسی]] به [[زنان]] در مقابل [[همسر]]
# مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی واجتماعی، [[همجنس‌بازی]] براساس جدایی [[روابط جنسی]] از [[تولید مثل]]  
# مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی واجتماعی، [[همجنس‌بازی]] براساس جدایی [[روابط جنسی]] از [[تولید مثل]]  
# حق تسلط بر بدن در [[روابط جنسی]]  
# حق تسلط بر بدن در [[روابط جنسی]]  
#مبارزه با احکام دینی یا مقررات اجتماعی که محدودیت‌های شرعی یا اخلاقی وحقوقی را ایجاب می‌کند،  
#مبارزه با احکام دینی یا مقررات اجتماعی که محدودیت‌های شرعی یا اخلاقی وحقوقی را ایجاب می‌کند،  
از آن‌جا که در نگاه انسان‌گرایانه [[فمینیست‌ها]]، محور در [[خانواده]] انسان و خواسته‌های نفسانی او است، [[خانواده]] باید به‌گونه‌ای بازسازی و تعریف گردد که که لذّت در آن نقش محوری داشته باشد. بدین جهت هرچه که بخواهد لذّت دنیوی انسان را محدود کرده و یا تهدید نماید محکوم به زوال و نابودی است هرچند این عامل [[خانواده]] و کارکردهای آن باشند. <ref>چراغی، فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، 1386</ref>
از آن‌جا که در نگاه انسان‌گرایانه [[فمینیست‌|فمینیست‌ها]]، محور در [[خانواده]] انسان و خواسته‌های نفسانی او است، [[خانواده]] باید به‌گونه‌ای بازسازی و تعریف گردد که که لذّت در آن نقش محوری داشته باشد. بدین جهت هرچه که بخواهد لذّت دنیوی انسان را محدود کرده و یا تهدید نماید محکوم به زوال و نابودی است هرچند این عامل [[خانواده]] و کارکردهای آن باشند. <ref>چراغی، فمینیسم و نوع نگاه به خانواده، 1386</ref>


===سکولاریسم ===
===سکولاریسم ===
خط ۳۹: خط ۴۴:


دین با چهره‌ای که مسیحیت بر جای گذاشته بود با حیات دنیوی و تلاش برای سعادت و لذّت این جهانی سازگاری نداشت. با تجربه‌ای که اروپائیان از جامعه مسیحی داشتند تنها راه رسیدن به امیال خود را جداانگاری ساحت عمومی زندگی از ساحت ارزش‌های دینی می‌دانستند. لذا: غرب جدید با کنارگذاشتن اصول وارزش‌های دینی به دنبال یک فلسفه و ایدئولوژی مناسب بود تا خلاء حضور دین در روابط اجتماعی را پر کند. ظهور مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های جدید در عصر نو معلول همین نیاز اساسی بود تا برای انسان بریده از آسمان ریشه‌ای در زمین جستجو کند. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 69</ref>  
دین با چهره‌ای که مسیحیت بر جای گذاشته بود با حیات دنیوی و تلاش برای سعادت و لذّت این جهانی سازگاری نداشت. با تجربه‌ای که اروپائیان از جامعه مسیحی داشتند تنها راه رسیدن به امیال خود را جداانگاری ساحت عمومی زندگی از ساحت ارزش‌های دینی می‌دانستند. لذا: غرب جدید با کنارگذاشتن اصول وارزش‌های دینی به دنبال یک فلسفه و ایدئولوژی مناسب بود تا خلاء حضور دین در روابط اجتماعی را پر کند. ظهور مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های جدید در عصر نو معلول همین نیاز اساسی بود تا برای انسان بریده از آسمان ریشه‌ای در زمین جستجو کند. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 69</ref>  


[[فمینیسم]]  با بهره‌گیری از  مبنای سکولاریسم، بدنبال حذف دین از [[نهاد خانواده]] است. [[فمینیست‌ها]] نمی‌توانند به ارزش‌های دینی معتقد باشند، زیرا مسائل حقوقی و سیاسی _ اجتماعی مر بوط به [[زنان]] را خارج از قلمرو هر دینی می‌دانند. لذا: احکامی مانند [[حجاب]]، ممنوعیت [[سقط جنین]]، ضابطه‌مند شدن [[روابط جنسی]] و احکام مربوط به [[خانواده]] و اخلاق و ارزش‌های دینی را مصداق ستم به [[زنان]] می‌دانند.  
[[فمینیسم]]  با بهره‌گیری از  مبنای سکولاریسم، بدنبال حذف دین از [[نهاد خانواده]] است. [[فمینیست|فمینیست‌ها]] نمی‌توانند به ارزش‌های دینی معتقد باشند، زیرا مسائل حقوقی و سیاسی _ اجتماعی مر بوط به [[زنان]] را خارج از قلمرو هر دینی می‌دانند. لذا: احکامی مانند [[حجاب]]، ممنوعیت [[سقط جنین]]، ضابطه‌مند شدن [[روابط جنسی]] و احکام مربوط به [[خانواده]] و اخلاق و ارزش‌های دینی را مصداق ستم به [[زنان]] می‌دانند.  
سکولاریسم]] دلیلی برای تحمل محدودیت‌ها و سختی‌های [[ازدواج]] و [[خانواده]] وجود ندارد. دین بر تأسیس و استمرار [[خانواده]] تأکید می‌کند و چون کلیسا دچار فرایند سکولاریزاسیون گردید، لذا [[خانواده]] نیز پشتوانه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود را از دست داد. لذا: فرایند [[فروپاشی خانواده]] از سکولاریسم شروع شده و تا زمانی که سکولاریسم بر تمدن غرب، حکومت کند، فرایند [[فروپاشی خانواده]] نیز ادامه خواهد یافت. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 69</ref>  
سکولاریسم دلیلی برای تحمل محدودیت‌ها و سختی‌های [[ازدواج]] و [[خانواده]] وجود ندارد. دین بر تأسیس و استمرار [[خانواده]] تأکید می‌کند و چون کلیسا دچار فرایند سکولاریزاسیون گردید، لذا [[خانواده]] نیز پشتوانه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود را از دست داد. لذا: فرایند [[فروپاشی خانواده]] از سکولاریسم شروع شده و تا زمانی که سکولاریسم بر تمدن غرب، حکومت کند، فرایند [[فروپاشی خانواده]] نیز ادامه خواهد یافت. <ref>چراغی کوتیانی، خانواده، اسلام و فمینیسم، ص 69</ref>  
«[[پل ویتز]]» می‌نویسد: « [[والدین]] جدا از هم، [[مطلقه‌]]ها و [[خانواده‌]]های از هم پاشیده غیرسنتی را بهترین نمونه‌های [[خانواده]] سکولار می‌دانم. این [[خانواده‌ها]]، خروج منطقی و اجتناب‌ناپذیر سکولاریزاسیون هستند» او معتقد است: «ریشه مشکلات و گرفتاری‌های غرب به این سخن نیچه باز می‌گردد که اگر خدا مرده است، پس همه کار می‌توان انجام داد. براساس این ایده، فرد از [[ازدواج]] و صاحب فرزند شدن امتناع می‌ورزد، چرا که هم [[ازدواج]] و هم [[بچه‌دار شدن]]، هردو، نیاز به ایثار دارد تا آزادی و اختیار تام» <ref>ویتز، 1383، ص 83</ref>  
«[[پل ویتز]]» می‌نویسد: « [[والدین]] جدا از هم، [[مطلقه|مطلقه‌ها]] و [[خانواده|خانواده‌های]] از هم پاشیده غیرسنتی را بهترین نمونه‌های [[خانواده]] سکولار می‌دانم. این [[خانواده|خانواده‌ها]]، خروج منطقی و اجتناب‌ناپذیر سکولاریزاسیون هستند» او معتقد است: «ریشه مشکلات و گرفتاری‌های غرب به این سخن نیچه باز می‌گردد که اگر خدا مرده است، پس همه کار می‌توان انجام داد. براساس این ایده، فرد از [[ازدواج]] و صاحب فرزند شدن امتناع می‌ورزد، چرا که هم [[ازدواج]] و هم [[بچه‌دار شدن]]، هردو، نیاز به ایثار دارد تا آزادی و اختیار تام» <ref>ویتز، 1383، ص 83</ref>  


وی راه نجات [[خانواده]] از بحران موجود را بازگشت به اصول و مبانی دینی برشمرده و می‌نویسد: «من به جرأت می‌گویم که دولت سکولار اساساً قادر به تغییر و تحول در وضعیت آسیب‌شناسی شده و مستند [[خانواده‌ها]]ی امروزی نیست و تنها راه نجات روی‌آوردن به اصول و آموزه‌های مبنایی دین است. در غیر این صورت روز به روز شاهد وخیم‌تر شدن اوضاع خواهیم بود.<ref>ویتز، 1383، ص 83</ref>
وی راه نجات [[خانواده]] از بحران موجود را بازگشت به اصول و مبانی دینی برشمرده و می‌نویسد: «من به جرأت می‌گویم که دولت سکولار اساساً قادر به تغییر و تحول در وضعیت آسیب‌شناسی شده و مستند [[خانواده|خانواده‌های]] امروزی نیست و تنها راه نجات روی‌آوردن به اصول و آموزه‌های مبنایی دین است. در غیر این صورت روز به روز شاهد وخیم‌تر شدن اوضاع خواهیم بود.<ref>ویتز، 1383، ص 83</ref>


===عقل‌گرایی===
===عقل‌گرایی===
منظور از عقل‌گرایی به‌عنوان [[مبانی فمینیسم]]، عقل‌گرایی عصر روشنگری است که شاخصه آن تأکید بر محدودیت‌های عقل در مرحله اول است که عمدتا به مباحث فلسفی اختصاص داشت. در مرحله دوم، عقل بشر به مداخله در فهم و کشف سرشت طبیعت می‌پردازد که به آن عقل‌گرایی مبتنی بر تجربه می‌گویند. ویژگی این عقل‌گرایی، انتقادی بودن و ویران‌کنندگی است و در ارائه چارچوب‌های ایجابی درباره سرشت طبیعت ناتوان است. آنها می‌توانند چیزی را که واضحا بی‌فایده است درهم‌شکنند اما نمی‌توانند چیزی به‌جای آن بسازند.  <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد، 1394، ص 196</ref>
منظور از عقل‌گرایی به‌عنوان [[مبانی فمینیسم]]، عقل‌گرایی عصر روشنگری است که شاخصه آن تأکید بر محدودیت‌های عقل در مرحله اول است که عمدتا به مباحث فلسفی اختصاص داشت. در مرحله دوم، عقل بشر به مداخله در فهم و کشف سرشت طبیعت می‌پردازد که به آن عقل‌گرایی مبتنی بر تجربه می‌گویند. ویژگی این عقل‌گرایی، انتقادی بودن و ویران‌کنندگی است و در ارائه چارچوب‌های ایجابی درباره سرشت طبیعت ناتوان است. آنها می‌توانند چیزی را که واضحا بی‌فایده است درهم‌شکنند اما نمی‌توانند چیزی به‌جای آن بسازند.  <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد، 1394، ص 196</ref>
===فردگرایی===
===فردگرایی===
فردگرایی نیز از [[مبانی فمینیسم]] است که اهمیت بالایی دارد. فردگرایی بر این مسئله اصرار می کند که فرد، کانون مرکزی هستی است و مالک جسم و جان خود می‌باشد و همه چیز اعم از مذهب، فلسفه، قانون و اخلاق تابع اوست و او تابع هیج چیز نمی‌باشد. در این دیدگاه امیال انسانی جایگاه مستحکمی پیدا می‌کند. تاثیرات فردگرایی در آرمان‌های [[فمینیستی]] آشکار است. شعارهای [[فمینیست]] از جمله؛ حق [[سقط جنین]]، حق [[آزادی جنسی]]، جدایی طلبی، زیر سوال بردن آموزه‌های اخلاق سنتی نتیجه منطقی آموزه فردگرایی است. فردگرایی از جنبه‌های مختلف مورد انتقاد اندیشمندان غربی واقع شده است. به‌عنوان نمونه هگل، فرد جوامع فردگرا را مانند درختی بی‌ریشه می‌داند که جامعه را فقط ظرف تامین نیازهای خود تلقی می‌کند. روابط انسان‌ها صرفا تجاری است و هیچ هویت مشترکی این اعضا را به هم وصل نمی‌کند. نتیجه این فردگرایی، انزوای فرد در خودپرستی است. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد، 1394، ص 197</ref>
فردگرایی نیز از [[مبانی فمینیسم]] است که اهمیت بالایی دارد. فردگرایی بر این مسئله اصرار می کند که فرد، کانون مرکزی هستی است و مالک جسم و جان خود می‌باشد و همه چیز اعم از مذهب، فلسفه، قانون و اخلاق تابع اوست و او تابع هیج چیز نمی‌باشد. در این دیدگاه امیال انسانی جایگاه مستحکمی پیدا می‌کند. تاثیرات فردگرایی در آرمان‌های [[فمینیست|فمینیستی]] آشکار است. شعارهای [[فمینیست]] از جمله؛ حق [[سقط جنین]]، حق [[آزادی جنسی]]، جدایی طلبی، زیر سوال بردن آموزه‌های اخلاق سنتی نتیجه منطقی آموزه فردگرایی است. فردگرایی از جنبه‌های مختلف مورد انتقاد اندیشمندان غربی واقع شده است. به‌عنوان نمونه هگل، فرد جوامع فردگرا را مانند درختی بی‌ریشه می‌داند که جامعه را فقط ظرف تامین نیازهای خود تلقی می‌کند. روابط انسان‌ها صرفا تجاری است و هیچ هویت مشترکی این اعضا را به هم وصل نمی‌کند. نتیجه این فردگرایی، انزوای فرد در خودپرستی است. <ref>رودگر، فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد، 1394، ص 197</ref>
==مبانی فلسفی [[فمینیسم پست‌مدرن]]==
==مبانی فلسفی [[فمینیسم پست‌مدرن]]==
مبانی فلسفی [[فمینیسم پست‌مدرن]] همان مبانی فلسفی پست مدرنیسم یا پسامدرنیسم است. نمایندگان اصلی این مکتب کسانی هستند مانند مارتین هایدگر، فردریش نیچه، ریچارد رورتی، ژان فرانسوا لیوتار
مبانی فلسفی [[فمینیسم پست‌مدرن]] همان مبانی فلسفی پست مدرنیسم یا پسامدرنیسم است. نمایندگان اصلی این مکتب کسانی هستند مانند مارتین هایدگر، فردریش نیچه، ریچارد رورتی، ژان فرانسوا لیوتار
خط ۵۶: خط ۶۲:


====فاعل شناسا؛ بنیادی‌ترین پرسش معرفت‌شناختی====
====فاعل شناسا؛ بنیادی‌ترین پرسش معرفت‌شناختی====
در معرفت‌شناسی [[فمینیست پست مدرن]]، اینکه از معرفت چه کسی گفت‌وگو می‌شود؟ مهم‌ترین پرسش محسوب می‌شود. آنان به به رسمیت شناختن تکثر، تعدد، سیالیت و تنوع سعی می‌کنند در برابر اقتدارطلبی مقاومت کنند. فاعل شناسا در این رویکرد متکثر است. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پست‌مدرن</ref>
در معرفت‌شناسی [[فمینیسم پست‌مدرن|فمینیست پست مدرن]]، اینکه از معرفت چه کسی گفت‌وگو می‌شود؟ مهم‌ترین پرسش محسوب می‌شود. آنان به به رسمیت شناختن تکثر، تعدد، سیالیت و تنوع سعی می‌کنند در برابر اقتدارطلبی مقاومت کنند. فاعل شناسا در این رویکرد متکثر است. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پست‌مدرن</ref>


====معرفت‌شناسی منظرگرا====
====معرفت‌شناسی منظرگرا====
خط ۶۲: خط ۶۸:


====تأکید بر احساسات و عواطف====  
====تأکید بر احساسات و عواطف====  
از نظر [[فمینیست‌های پست مدرن]] برتری دادن به عقل‌گرایی به دلیل در حاشیه بودن [[زنان]] از قدرت و نظام معرفتی است. آنان خواستار توجه بیشتر به نقش عشق، عاطفه و احساسات هستند. عق‌گرایی ساخته و پرداخته نظام [[مردسالاری]] است که خشونت و جزم‌گرایی از آثار آن است. احساس و عاطفه از منایع اصیل معرفت است اما به دلیل به حاشیه رانده‌شدن [[زنان]]، در فرایند معرفت نادیده گرفته شده است. تقسیمات دو وجهی عقل/ احساس، روح/ بدن، ذهنی/ نظریه، واقعی/ عینی، [[مذکّر]]/ [[مؤنث]] برساخته عقل [[مردانه]] است. همواره به واژه اول با احترام نگریسته شده و واژه دوم تحقیر شده. در حالی‌که از نظر ارزشی همه این امور در یک مرتبه و جایگاه قرار دارند. نقش عاطفه در معرفت مانند نقش عقل است و کمتر نیست. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پست‌مدرن</ref>  
از نظر [[فمینیست‌های پست مدرن]] برتری دادن به عقل‌گرایی به دلیل در حاشیه بودن [[زنان]] از قدرت و نظام معرفتی است. آنان خواستار توجه بیشتر به نقش عشق، عاطفه و احساسات هستند. عق‌گرایی ساخته و پرداخته نظام [[مردسالاری]] است که خشونت و جزم‌گرایی از آثار آن است. احساس و عاطفه از منایع اصیل معرفت است اما به دلیل به حاشیه رانده‌شدن [[زنان]]، در فرایند معرفت نادیده گرفته شده است. تقسیمات دو وجهی عقل/ احساس، روح/ بدن، ذهنی/ نظریه، واقعی/ عینی، [[مرد|مذکّر]]/ [[مؤنث]] برساخته عقل [[مردانه]] است. همواره به واژه اول با احترام نگریسته شده و واژه دوم تحقیر شده. در حالی‌که از نظر ارزشی همه این امور در یک مرتبه و جایگاه قرار دارند. نقش عاطفه در معرفت مانند نقش عقل است و کمتر نیست. <ref>محسنی، بررسی و نقد مبانی فلسفی فمینیسم پست‌مدرن</ref>  


====وابسته بودن معرفت به قدرت====
====وابسته بودن معرفت به قدرت====