امواج فمینیسم

از ویکی‌جنسیت

جنبش فمنیسم به‌لحاظ تاریخی و معرفتی به سه موج تقسیم می‌شود. مشخصه آشکار جنبش‌ فمینیسم، پشتیبانی از برابری همه افراد در ساختارهای مختلف اجتماعی،اقتصادی و در برابر قانون است. با این وجود، بین جریان‌های مختلف فمینیستی، تفاوت‌هایی در پاسخ به نوع برابری‌ مدنظرشان وجود دارد که آنها را به امواج مختلف تقسیم می‌کند.

موج اول فمینیسم

موج اول فمینیسم از اواسط قرن نوزدهم آغاز و تا دهه 1930 ادامه می‌یابد. از زنان مشهور موج آغازین فمینیسم، از «مری آستل» (1731 - 1666) یاد شده است. این نویسنده انگلیسی، زنان را اندرز می‌داد که از ازدواج بپرهیزند، ذهنشان را پرورش دهند و از زندگی عاری از وابستگی به مردان لذّت ببرند.

مهم‌ترین و نظام یافته‌ترین تلاش زنان برای نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواست‌شان را باید در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مری ولستون کرافت انگلیسی دانست که «نخستین بیانیه بزرگ فمینیستی به زبان انگلیسی» تلقی می‌شود و معمولاً در نگارش تاریخ فمینیسم آن را نقطه آغاز این اندیشه می‌دانند یا حتی از آن به عنوان «انجیل فمینیسم» یاد می‌کنند. او عقیده داشت که نابرابری‌های میان زنان و مردان، نه نتیجه تفاوت طبیعی (زیستی) بلکه ناشی از تأثیر محیط و به ویژه این واقعیت است که زنان از آموزش محروم‌اند. او نشان داد که هم زنان و هم جامعه، در کل از محدود کردن زنان به موقعیت پایین‌تر، زیان می‌بینند.

«شارلوت گیلمن» یعنی بزرگ ترین جامعه شناس و اقتصاددان موج اول فمینیسم از منتقدان «خانه» بود. او می‌نویسد: «خانه، قدیمی‌ترین نهاد ما لزوماً دون‌ترین آن‌ها نیز هست. خوردن، خوابیدن، تنفس، لباس پوشیدن، استراحت، و سرگرم شدن - این‌ها فعالیت‌های خوبی هستند؛ اما آیا از سایر فعالیت‎‌ها مقدس‌ترند؟

گیلمن در کتاب «جهان ساخته مردان» نشان می‌دهد که مردان بوده‌اند که در سراسر تاریخ مشکلات بشری همچون جنگ را به وجود آورده‌اند: «ما از جنگ‌های مردان، جروبحث‌های مردان، رقابت‌های مردان، جنایات و بدی‌های مردان و مشکلات و درد و رنج‌هایی که بر ما تحمیل می‌کنند، خسته شده‌ایم.» او می‌گفت، «همه مشکلات سیاسی تنها وقتی حل می‌شود که ارزش‌های زنان به جامعه شکل دهد.» به عقیده او: «کار فرایند اصلی حیات بشری است و تا زمانی که زنان به شکلی برابر با مردان وارد آن فرایند نشوند از نظر ذهنی و بینش محدود می‌مانند.» مشخصات موج اول فمینیسم این است که زنانی که در این نهضت شرکت داشتند دارای توقعات حقوقی و سیاسی بودند؛ یعنی خواستار حق مالکیت، حق اشتغال و حق رأی گرفتن و رأی دادن در نظام سیاسی کشورشان بودند، و در مورد حق حضانت، اصلاحاتی را می‌خواستند. پیشگامان این نهضت، زنان فرانسوی، و تقریباً هم‌زمان با آن‌ها انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بودند.

این انقلاب صنعتی بود که برای زنان انگیزه برابری‌طلبی در فرصت‌ها را ایجاد کرد؛ انقلاب صنعتی بود که نخستین مرحله در تغییر منزلت زنان را به وجود آورد - یعنی حذف موانع حقوقی و عرفی در راه مشارکت کامل زنان در فعالیت‌های جهان.

در بحث موج اول فمینیسم توجه به یک نکته بسیار مهم است. از یک طرف، زنان خواهان حق برابر در پاره‌ای از زمینه‌ها بودند؛ و از طرفی، نظام سرمایه‌داری جدید هم طرفدار حق مالکیت و اشتغال زنان بود؛ چون با انقلاب صنعتی و تحولاتی که به وجود آمد، جامعه اروپایی از دوران فئودالیسم خارج شد و به سمت سرمایه‌داری رفت، به وجود آمدن کارخانه‌های بزرگ با تولید فراوان؛ نیازمند کارگران بی‌دردسر و کم‌توقع با دستمزد کم، بودند.

مهم‌ترین نقش سرمایه‌داری در آن زمان، ایجاد تغییر در وضعیت زنان و قرار دادن آنها در موقعیت‌های متعارض بود. سرمایه‌داران علاوه بر بازارهای داخلی نیم‌نگاهی هم بر بازارهای خارجی داشتند و برای بالا بردن تولید کارخانه‌ها باید قیمت تمام‌شده کالاها را پایین می‌آوردند و این نیازمند پایین آوردن هزینه‌های جاری کارخانه می‌شد و یکی از مهم‌ترین گزینه‌ها، استخدام زنان در کارخانه‌ها بود چون زنان کارگرانی کم‌هزینه بودند.

در قرن نوزدهم و بیستم در شرایط جنگی هم نیاز به نیروی کار زنان افزایش می‌یافت و لازم بود در بسیاری از صنایع نیروی کار زنان جایگزین مردانی شود که به جبهه اعزام می‌شدند. پس از پایان جنگ نیز با شروع نوسازی و افزایش ظرفیت صنعتی نیاز به کارگران غیرماهی و با دستمزد پایین بیش از پیش افزایش پیدا کرد.

ویل‌دورانت می‌گوید: وضعیت به قدری بغرنج بود که زن‌ها گاهی وقت‌ها تا پانزده ساعت و گاهی تا بیست ساعت با حداقل دستمزد در کارخانه‌های ریسندگی و بافندگی، کار می‌کردند، در حالیکه شوهران آنان بیکار بودند. تقریباً در دو دهه‌ی آخر قرن نوزدهم، جنبش فمینیسم بین‌المللی می‌شود، نهضت فمینیسم تا اواخر قرن نوزدهم توفیق چندانی نیافت. به طوری که تا اوایل قرن بیستم رژیم‌های مختلف غربی دارای یک ویژگی مشترک بودند و آن بی‌اعتنایی به حقوق زنان بود. در اواخر سده نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اولین سازمان‌های بین‌المللی زنان شکل می‌گیرد.

اوایل قرن بیستم جنبش طرفداری از حقوق زن در انگلستان به رهبری دوشیزه «پانک هورست» آغاز گردید و توانست در سال 1919 تأثیرات نه چنان عمیق بر قوانین انگلستان بگذارد. در این دوره، زنان برای رسیدن به حق رأی، حق آموزش و کار به مبارزه سازمان یافته‌ای دست زدند.

این موج با دستیابی به حق رأی برای زنان انگلیس در سال 1918 به پیروزی دست یافت و پس از آن فروکش کرد. برخی، دو دهه قرن بیستم را سال های خیزش موج اول فمینیسم می‌نامند. از سال 1920 تا 1960 شاهد یک دوران فترت در مبارزات فمینیستی هستیم.

جنگ جهانی اول نفرت از خشونت و میل به انعطاف و نرمی را در افکار عمومی ملل جنگ‌زده تشدید کرد و چون روحیات مردانه را در بروز خشونت مؤثر می‌دانستند، زمینه طرح حضور زنان در عرصه سیاست و برخورداری آنان از برابری قانونی شدت یافت. پس از جنگ جهانی دوم و در سال 1945، نظریه برابری زن و مرد طرفداران بسیاری یافت و سرانجام برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر که از طرف سازمان ملل متحد در سال 1948 میلادی منتشر شد، تساوی حقوق زن و مرد به صراحت و در سطح جامعه ملل مطرح گردید. از آن پس در معاهدات بین‌المللی به مسائل زنان توجه بیشتری شد. از جمله این معاهده‌ها می‌توان به کنوانسیون حقوق سیاسی زنان 1952، کنوانسیون رضایت برای ازدواج 1962، و کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان 1979 اشاره کرد.


هدفش: گرفتن حق رأی بود، با این پیش‌فرض که زنان با مردان برابر هستند، پس باید زنان هم بتوانند رأی دهند. ولی وقتی که به هدفشان حق رأی رسیدند، یک ابهام گفتاری در جنبش زنان رخ داد، با این مضمون که برابری یعنی چه؟ آزادی یعنی چه؟ آیا باید برابری باشد یا تفاوت؟ این سوالات باعث گسترش فمینیست شد. دو دسته گرایش به وجود آمد:

  1. فمینیست‌های برابری؛ که معتقد به رهایی زنان به عنوان موجودات انسانی هستند.
  2. فمینیست‌های تفاوت؛ که معتقد به رهایی زنان به عنوان موجودات جنسی هستند.

فمینیست‌های برابری

قائل به برابری همه مردان و همه زنان هستند. در این گفتار مفهوم زن جدید به وجود آمد. زن جدید؛ یعنی زنی که حق رأی دارد، به دنبال کار بیرون از خانه است و آزادی جنسی دارد. این شعار فمینیست‌های برابر است.

ایده آنها: قائل به برابری زنان و مردان در همه عصرها بوده‌اند، بنابراین بین مردان و زنان تفاوت ماهوی وجود ندارد.

مشکل آنها
  • از طرفی مردان را معیار تلقی می‌کنند و می‌گویند حق، حقوق و مسئولیتی که مردان دارند زنان هم باید داشته باشند. اما از طرفی مردان را به عنوان دشمن اصلی زنان معرفی می‌کنند. مردان در طول تاریخ همۀ فرصت‌ها را به نفع خودشان مصادره کرده‌اند، اما اینها معیار هستند و ما باید به همۀ حقوقی که آن‌ها رسیدند برسیم.
  • قائل به برابری در فرصت‌ها هستند؛ زیرا بین زنان و مردان تفاوت ماهوی وجود ندارد. فرصت‌ها؛ یعنی امتیازات، منابع و امکانات است.
  • به شدت حمایت‌گرایی را نقد می‌کنند؛ زیرا هرگونه حمایت از زنان به عنوان موجودات ضعیف و ناتوان جلوه می‌دهد که نیازمند کمک و حمایت هستند، در حالی که زنان قوی هستند و نیازمند حمایت نیستند.

فمینیست‌های تفاوت

رهایی زنان به عنوان موجودات جنسی هستیم. زن را به نگاه مونث بودن می‌نگرند، نه به نگاه انسان بودن. نگاه انسان؛ یعنی برابری. زنان باید تفاوت‌های خودش را با مردان حفظ کنند. این حرف در مقابل تأکید افراطی در برابر زنان و مردان باهم است.

انتقاد آنها به برابری
  • معیار قرار گرفتن مردان؛ این معیار قراردادن باعث می‌شود ویژگی‌های زنانه نابود شود.
  • زنان به علت ویژگی‌های زنانه باید به عرصۀ اجتماع و سیاست وارد شوند. زیرا زنان به خاطر ویژگی‌های زنانه خود باعث تعدیلی در عرصه اجتماع و سیاست می‌شوند. زنان اخلاق برتری دارند، بنابراین جهان بهتری که مبتنی بر صلح، دوستی و عدالت است را رقم می‌زنند.

تفاوت‌های فمینیست برابر با فمینیست تفاوت

  • فمینیست‌های برابر می‌گفتند: تفاوت جوهری بین زنان و مردان وجود ندارد. اما فمینیست‌های تفاوت می‌گویند: این تفاوت‌های جوهری وجود دارد و البته به سبب این تفاوت‌ها باید زنان به عرصۀ سیاست و اجتماع وارد شوند.
  • فمینیست‌های برابری می‌گویند: ما نباید از حمایت‌های قانونی برخوردار باشیم. فمینیست‌های تفاوت می‌گویند: خواهان برابری در نتایج هستیم نه فرصت‌ها، اگر قرار باشد زنان به برابری برسند باید از منابع لازم برخوردار باشند و برای برخورداری از این منابع نیازمند حمایت‌های خاصی هستیم. چون همیشه امکانات و امتیازات در طول تاریخ در اختیار مردان بوده، الان باید به ما امتیاز دهید تا این ظلم تاریخی جبران شود.

حمایت‌ها و ابزارها را به عنوان ابزاری برای رسیدن به برابری می‌دانند که اگر این طور نباشد، رقابتی بین قوی و ضعیف است که همیشه قوی (مرد) برنده است، مثلاً کاهش ساعات کار زنان با حقوق یکسان. تبعیض مثبت: یک سری امتیازات قانونی باید به زنان بدهید تا به برابری برسند.

  1. ویژگی‌های بیولوژی، متفاوت مردان و زنان: ویژگی‌های زنانه برتر از ویژگی‌های مردان است (ذات‌گرایی). مردان ذاتاً پرخاشگر و زنان ذاتاً با محبت و اخلاقی هستند. و ریشۀ تفاوت زنان و مردان در مادری است.
  2. مادری اجتماعی: چون مهم‌ترین کار ویژۀ زنان، مادری است. پس جامعه و قانون باید در راستای حمایت از نقش مادران به زنان امتیازات ویژه دهد.
  • فمینیست‌های برابر می‌گویند: زنان موجودات قوی هستند و تفاوت برساخته است. موجودات قوی هستند؛ یعنی نیاز به حمایت قانونی ندارند. برساخته؛ یعنی نظام مردسالار در راستای حفظ منافع خودش این تفاوت‌ها را ساخته است.

موج دوم فمینیسم

این موج از اوایل و نیمه دهه 1960 به بعد مطرح شد و بر اهمیت نقطه نظر زنان تأکید می‌کرد. طرفداران این موج، در رابطه با مفاهیم، به بازسازی و انقلاب معتقدند. موج دوم فمینیسم در واپسین سال‌های حاکمیت صورت بندی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی‌ای شکل گرفت که از آن با عنوان سرمایه‌داری سازمان‌یافته یاد می‌کنند. سرمایه‌داری سازمان‌یافته با رشد تمرکز در سرمایه و شکل گرفتن صورت‌های جدیدی از سازماندهی کار و گسترش بخش خدمات و نیز دگرگونی‌هایی در کارکردها و نقش دولت در حیات اقتصادی و اجتماعی همراه بود. تغییر در موقعیت ایالات متحده در نظام جهانی نیز به صورت‌های مستقیم و غیرمستقیم برنظام سرمایه‌داری آمریکا و دولت تأثیر داشت. دگرگونی‌های ناشی از این تحولات با تغییراتی که در ساختار اشتغال، نیازهای بازار کار، نیازهای آموزشی و به تبع آن نظام آموزشی، فن‌آوری‌های منجر به آزادسازی زمان (منظور وقت آزادی است که با تسهیلات و فن‌آوری‌های جدید به دلیل بالا بردن سرعت انجام کار به دست می‌آید مانند وسایل برقی و مکانیکی) و غیره به همراه داشت، در موقعیت اجتماعی و اقتصادی زنان در قشرها و منزلت‌های متفاوت اجتماعی تأثیراتی بر جای گذاشت که از لحاظ ساختاری زمینه ظهور موج جدیدی از جنبش زنان شد.

جنگ دوم جهانی زمینه مناسبی برای حضور زنان در نیروی کار ایجاد کرد. در سال 1942 کمیسیون نیروی کار جنگ اعلام کرد که به چهار میلیون نیروی کار نیاز است. بخشی از این نیرو نخست از میان بیکاران تأمین شد اما از سال 1943 بسیج زنان به امری اجتناب‌ناپذیر تبدیل گشت. رسانه‌های گروهی زنان را تشویق به کار بیرون از خانه و کمک به اقتصاد جنگی می‌کردند. در طول جنگ شش میلیون زن شاغل شدند. جنگ همچنین باعث شد راه ورود زنان به رشته‌های مختلف علمی در دانشگاه‌ها گشوده شود. دانشگاه‌ها در رشته‌هایی از زنان ثبت نام کردند که قبلاً در آن راهی نداشتند.

روندی که از سده نوزدهم در جهت انتقال کارکردهای تولیدی کارخانه به سوی نظام اقتصادی کلان سرمایه‌داری آغاز شده بود، در دهه‌های پس از جنگ دوم سرعت بیشتری یافت و گستره وسیع‌تری را تحت پوشش قرار داد. این امر باعث شد خدمات خانگی کم اهمیت‌تر جلوه داده شود و از سوی دیگر، زنان بتوانند وارد بازار کار شوند و با دستمزد خود «کارهای خانگی» را بخرند. در دهه 70، یک زن فمینیست، به جهت تیپ ظاهری خود، به راحتی از دیگر زنان تشخیص داده می‌شد. کشورهای غربی با سیل هجوم دختران به دانشگاه‌ها مواجه شد و آمار دختران دانشگاهی و تحصیل کرده بالا رفت و آنان در واقع پیاده نظام جریان موج دوم فمینیستی اند. کتاب جنس دوم، اثر سیمون دوبووار فمینیست فرانسوی، منشاء تحول در دهه 1960 شد؛ یعنی آغازگر موج دوم فمینیست بود. در این دهه، فمینیست‌ها با رد کلیت ازدواج و تأکید بر تجرد و حرفه اقتصادی، آرمان‌های خود را مطرح می‌کردند. شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه، مربوط به همین دوره است و از دستاوردهای مهم این دوره عبارتند از: - مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی؛ - ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور، از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسی؛ - کاهش زاد و ولد و افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده؛ - ایجاد مؤسسات فرهنگی و مطبوعاتی زنان؛ - به دست آوردن قدرت‌هایی در زمینه اقتصادی و سیاسی.


موج دوم ۱۹۸۰، نظریه تفکیک جنس و جنسیت مطرح شد. در زمان ۱۹۸۰ علم زیست‌شناسی خیلی پیشرفت کرد و اسکن‌های مغزی نشان داد بین دو جنس تفاوت‌هایی وجود دارد و این نتایج علمی زیست‌شناسی برخلاف ادعای فمینیسم‌های برابری بود که می‌گفتند تفاوت شگرفی بین زنان و مردان وجود ندارد و اگر هم تفاوتی است ناچیز است. فمینیسم‌های برابری درست است که از لحاظ زیست‌شناسی تفاوت‌های وجود دارد ولی برخی تفاوت‌ها به خاطر جنس است و برخی به خاطر جنسیت است. تفاوت‌های جنسی، ناشی از بیولوژی است. تفاوت‌های جنسیتی ناشی از فرهنگ، اجتماع و آداب و رسوم است. و خیلی از تفاوت‌ها، تفاوت‌های ساختگی است. تحقیقات مردم‌شناسی این نظریه را تأکید می‌کرد. مثلاً تحقیقات آنها بر روی جوامع بدوی نشان داد؛

  • برخی از جوامع، هم زنان و هم مردان نقش‌ها و کارهایی را انجام می‌دهند که در جامعۀ آمریکایی مردانه است. مثل صلابت و پرخاشگری.
  • برخی دیگر از جوامع هم مردان و هم زنان کارهای انجام می‌دهند که در جامعه آمریکا زنانه است مثلا نرم‌خوی و لطافت.
  • برخی دیگر از جوامع، مردان، کارهای زنانه انجام می‌دادند و زنان، کارهای مردانه را انجام می‌دهند. این که تفاوت‌ها برساخته است، ثابت می‌شود.

مردم‌شناسان معتقدند صفات و کارهای مردانه، دارای منشأ و ارزش است. در هر جامعه بنابراین جنسیت برساخته است، به طوری که ویژگی‌هایی که فکر می‌کنید زنانه است، زنانه نیست. بلکه منشأ اجتماعی دارد. و این ویژگی‌ها را نظام مردسالار ساخته، تا زنان را عقب نگه دارد. نظر دوبووار؛ بین زن و زنانگی فرق است. Sex (جنس) زن همان موجود ماده با آلت تناسلی خاص خود است. gender (جنسیت) زنانگی که دیگر ربطی به بیولوژیک ندارد، بلکه جامعه با نحوه اجتماعی کردن خود، زنانگی به زنان می‌دهد.

موج سوم فمینیسم

موج سوم فمینیسم که از دهه هشتاد شکل گرفت و همچنان تداوم دارد، محصول تحولات ساختاری اقتصادی - سیاسی و گفتاری اخیر است. از اوایل دهه 90، جهان غرب به نقش‌های سنتی و نهاد خانواده، رویکرد دوباره داشته و از حرکت‌های تند فمینیستی موج دوم کاسته شد. زیرا آثار سوء افراط در حرکت‌های زن‌مدارانه، بیش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روزافزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسی، از آثار دوره پیش بود. فمینیست‌های مدرن در دهه‌های اخیر سعی می‌کنند با ظاهری زنانه و رفتاری ظریف تمایز خود را از مردان به نمایش بگذارند. از جمله بازنگری‌های نگرش فمینیستی در موج سوم، بحثی است که بتی فریدان، «جمین گریر»، جین بتکه الشتاین مطرح کرده و به «احیای مادری» مشهور است.

بتی فریدان می‌گوید: امروز تنهایی زنان مستقل سلامت روانی آنها را تهدید می‌کند. اکنون زنان به یک بحران جدید هویت مبتلا شده‌اند که اسم خاصی ندارد. چطور ممکن است زنانی که در چنین مشکلات و بحران‌های بغرنج و خطرآفرینی به سر می‌برند، خوشبخت نامیده شوند. اگر زنان به آنچه می‌خواستند رسیده‌اند، پس مشکل کجاست؟ جواب این معما یک چیز بیشتر نیست و آن همان برابری حقوق مرد و زن است که موجب همه بلایا شده است. زنان افسرده و غمگین هستند چون آزادند، زنان اسیر و برده آزادی خود شده‌اند. حرکت و نهضت زنان برای کسب آزادی و برابری که بارها در گوش ما زمزمه می‌شد، دشمن سرسخت خود زنان شده است. الشتین در کتاب مرد عمومی و زن خصوصی، به دفاع از زندگی خصوصی و خانواده فرزند محور می‌پردازد و مادر بودن را فعالیتی پیچیده، غنی، چند رویه، پرزحمت و شادی‌آفرین می‌داند که زیستی طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی است. اینان بر این باورند که سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت، تجربه و هیچ تلاشی برای کشاندنشان به یک اردوگاه ایدئولوژیک واحد مثمر ثمر نیست. زنان باید با ایجاد زبان و شیوه‌های تفکر جدیدی درباره هویت خویش، خویشتن را از معانی ستمگرانه‌ای که مردان بر آنها تحمیل کرده‌اند رها سازند.

فمینیسم امروزی چنین خود را معرفی می‌کند: «فمینیسم را کلیتی بدانیم با تقسیمات فرعی و مستقل. فمینیسم، نه مکتب فکری جا افتاده، که مبحثی پویا و درگیر مبارزه است.» می‌توان ویژگی مهم موج سوم فمینیسم را تلاش آن برای پاسخ دادن به مشکله یا به بیان «چیمن»، معضل تفاوت دانست. در این موج جدید، میزان تأکید بر تفاوت‌های میان زنان و مردان هم از لحاظ عملی و هم نظری مورد بحث و نقد، قرار گرفته است. جریان فمینیسم در موج سوم با به رسمیت شناختن تفاوت‌ها و اعتبار بخشیدن به آنها، توانست راهکارهای بهتری نسبت به دو موج دیگر پیدا کند.

موج سوم- پست مدرن

موج سوم از اواخر دهه 80، در بستر جریان پست مدرنیسم شکل گرفت. معرفی موج سوم به منزله یک جریان واحد، ناممکن است. اگر بخواهیم موج سوم را بفهمیم؛ اول باید فضاهای پست مدرن را بفهمیم. ولی توضیح فضای پست مدرن کار چندان آسانی نیست، چون فضایی به شدت تناقض‌آمیزی است. پست مدرن کلاً یک جریان انتقادی است و منتقد مدرنیته و همه وعده‌های عصر مدرن است. مدرنیته، ادعای آزادی و رهایی داشته، ولی هیچ کدام محقق نشده است.

نظر پست مدرن‌ها

پست مدرن می‌گوید: جهان مدرنیته امروز سرشار از فرا روایت‌های کلان است. وعده‌هایی که به بشر داده شده هیچ کدام محقق نشده است. پست مدرن‌ها خیلی متفاوت هستند. برای فهم پست مدرنیسم ، باید یک یک شخصیت‌ها را بررسی کنیم. مثلاً فوکو، ژاک دریدا، بوردیو، بوردیار، ژان فرانسوا لیوتارد، لاکان؛ همه پست مدرن و فرانسوی هستند. پست مدرن از فرانسه شکل گرفته است. لودویگ ویتگنشتاین متأخر؛ دیدگاه‌هایش و تأخرش پست مدرن است، هابر مارس، مارکوزه، مک اینتایر.

ویژگی‌های دوران پست مدرن

ضرورت نقد همیشگی

پست مدرن‌ها یک فضای آشفته و شلخته دارند و به دنبال نظریه‌پردازی نیستند و می‌گویند اندیشمند باید فقط نقد کند، و نقد یک نظر، خودش اصالت دارد. مدرن‌ها؛ به دنبال یک حقیقت واحد بودند. ولی پست مدرن‌ها برعکس دنبال نسبی‌گرایی هستند.

مخالفت با نظریه‌های کلان در هر زمینه‌ای

در همه نظریه‌ها اعم از سیاسی و اقتصادی می‌گویند: دوران مدرن سرشار از فرا روایت‌های کلان است. مدرنیته خیلی وعده‌های کلّی داد و هیچ کدام هم محقق نشده است. و وعده رهایی، آسایش، انهدام و تغییر داده ولی محقق نشده است.

اعتبار عقل همگان

می‌گویند: در دوره مدرنیته، یک گروه خاصی از اندیشمندان، مسئولیت دانش را به عهده گرفتند. فیلسوفان و جامعه‌شناسان که ادعا کردند نماینده عقل همگان هستند و دارای عقل تخصصی هستند. تعدادی دانشمند و فیلسوف مدعی بودند، می‌توانند علوم را تولید کنند و به عقل بقیه اهمیت نمی‌دادند و معتقد بودند؛ توده‌های مردم چیزی نمی فهمند. و مدعی بودند خود باید برای همه نظر بدهند و تصمیم بگیرند. ولی پست مدرن‌ها این را قبول ندارند که یک عده ادعای عقل باشند. زیرا عقل همه آدم‌ها محترم و معتبر است. چرا باید عده‌ای خود را مدعی بدانند و برای دیگران تصمیم‌گیرنده باشند؟ باید در تولید علم همه مشارکت کنند و با شرکت در گفتگو افراد می‌توانند ایده خود را مطرح کنند. و همه آدم‌ها می‌توانند در گفتگوی علمی شرکت کنند و نظر دهند، عقل همه معتبر است و هیچ کس ملزم به پذیرش ایده‌ی دیگری نیست. روی دیوار پست مدرن نمی توان یادگاری نوشت؛ چون همه چیز خیلی آشفته است. پست مدرن خیلی متزلزل و متشتّت است و هیچ کس به پذیرش ایده دیگری ملزم نیست. و فمینیست‌ها از این استفاده می‌کنند، که چرا مردان فقط نظریه‌پردازی می‌کنند؟ چرا زنان نباید نظریه‌پردازی کنند؟!

حققیقت مطلق وجود ندارد

هر کسی می‌تواند گوشه‌ای و بخشی از واقعیت و حقیقت را مطرح کند. همه ایده‌ها نسبی است، حتی اخلاق هم نسبی است.

عدم اعتقاد به روش

به آنارشیسم روشی معتقدند؛ روش خاصی وجود ندارد. در بیان ایده‌ها، روش خاصی وجود ندارد. هرکس ایده خودش را مطرح می‌کند. هیچ روشی برای طرح دیدگاه و ایده وجود ندارد. به نوعی آنارشیزم روشی، مبتلا هستند.

بی‌اعتباری تام هر ساختار و نهادی

هیچ ساختار و نهادی اعتبار تام ندارد. یعنی دین، فرهنگ و هر ساختار دیگری اعتبار تام ندارد؛ همه و هر کس می‌تواند با هر طبقه و نژاد و... معتبر باشد. جامعه‌ای که پست مدرن‌ها به آن اعتقاد دارند جامعه چند صدایی است. یعنی افراد مختلف می‌توانند ایده‌های خود را مطرح کنند.

تفاوت اصلی، اصیل و مهم است

با همسان‌سازی کلاً مخالف است و هر کسی با تفاوت‌های فردی قابل قبول است و باید مورد قبول واقع شود. ما نمی‌توانیم الگو دهیم، بلکه باید به تعداد همه در جهان، فمینیسم داشته باشیم. سیاست همسان‌سازی فرهنگی، سیاستی است که پست مدرن با آن مخالف است و نمی‌توان گفت برای همه یک الگوی ثابت در نظر گرفت. فمینیست پست مدرن می‌گوید: نه تنها انسان‌ها (زن‌ها، مردها) بلکه زن‌ها هم با هم متفاوتند و به اندازه همه زن‌ها باید یک فمینیست داشته باشیم. وقتی پست مدرن می‌گوید علم، دین هم باشد، برای ما قابل قبول نیست و چون ما وقتی از علم دین حرف می‌زنیم وجه هنجاری آن مهم است. یعنی چیزی که مشروعیت دارد. ولی آنها می‌گویند؛ تو هم باش. همه در کنار هم می‌توانند باشند و نظر خودشان را داشته باشند.

آیا جریان اصلی فمینیست در موج سوم شکل گرفت؟

موج سوم یک جریان پراکنده و متشتّت است. و موج سوم در پاسخ به معضل تفاوت‌ها؛ تفاوت مردان با زنان و تفاوت زنان با زنان، شکل گرفت.

جریان اصلی فمینیست (لیبرال و رادیکال) در موج سوم وجود داشت و اهداف زنان را پیگیری می‌کردند. مثل برابری زنان در احزاب و جامعه سیاسی، دفاع از هم‌جنس‌گرایی، پایان دادن به خشونت علیه زنان، اقدام فمینیست یا تبعیض برای زنان را هم ادامه می‌دادند. پایان بخشی به ظلم تاریخی به زنان. قاضی و کرسی‌های مجلس باید به زنان برسد. می گویند زنان به خاطر ظلم تاریخی، امتیازات ویژه بیشتری داده شود. مثلاً تحت هر شرایطی 30% کرسی‌های مجلس به زنان داده شود؛ حتی اگر رأی شان پایین‌تر بود و یا شایستگی نداشتند تا به برابری برسند و جبران فرودستی آنان شود.

در کشورهای اسکاندیناوی، برابری به معنای کامل برقرار است. ولی باز هم زنان حضورشان در عرصه‌هایی مثل ارتش و سیاست و... آن قدرها هم بالا نیست. چون زنان به قول علامه تکویناً برای این عرصه‌ها مناسب نیستند. و در عرصه سیاست، هیأت علمی‌ها و یا مدیران مدارس به برابری نرسیده‌اند.

موج سوم 1980 تا 1985 به بعد

جنبش‌های زنان شکل‌های متفاوتی پیدا کرد. زنانی که دارای مشکلات خاصی بودند، اقدام به تشکّل گرفتند: مثل زنان چاق، معلول، سالمند، سیاه و... دست به تشکّل‌های خاص زدند. تاکید شان بر تفاوت بود. یعنی باید تفاوت به رسمیت شناخته شود.

ویژگی موج سوم

توجه به صداها و اهمیت‌دادن به حاشیه‌ها بود. افراد و صداهایی که تا به حال به رسمیت شناخته نشده بود، توجه شود. تجربه‌ی زنان متفاوت، با هم فرق دارد. و تا به حال عده‌ای از زنان، همه زنان را نمایندگی کردند، و این عده در واقع نماینده همه انواع زنان با شرایط مختلف بودند. یک فعالیت‌هایی علیه زنان شکل گرفت که مسائل زنان را با مسائل عام‌تر گره زدند. مثل جنبش‌هایی که تاکید بر مسائل خاص زنان می‌کردند، مثل فمینیست زنان سیاه پوست، زنان چاق و یا زنان معلول فعالیت‌هایی شکل گرفت. و یک سری جنبش‌ها هم بر مسائل خاص زنان تاکید می‌کردند به اضافه منافع عام‌تر مثل اکوفمینیسم (طرفدار محیط زیست) یا فمینیست طرفدار صلح. زنان جهان سومی و زنان مسلمان هم در این فضا فمینیست اسلامی را شکل دادند. جریان اصلی وجود داشت (لیبرال و رادیکال) و در کنارش سایرفمینیست‌ها هم ایجاد شد. شادی صدر، فمینیست اسلامی نیست. در واقع از اسلام استفاده می‌کند به عنوان تاکتیک، تا حرف‌های سکولار بزند. ولی بعضی‌ها اسلام، استراتژی آن‌هاست و می‌خواهند با تفسیر به رأی، برابری را از آیات استنباط کنند در حالی که قرآن بر تفاوت‌ها تصریح می‌کند.

فمینیست سیاه

یکی از مهم‌ترین فمینیسم‌هایی است که در پست مدرن با مقاومت حاشیه‌نشین‌ها شکل گرفت.

نظر بل هوکسی

زنان سفیدپوست، رابطه‌ای سلسله مراتبی با زنان سیاه‌پوست دارند و هیچ وقت مسائل و مشکلات زنان سیاه را درک نمی‌کنند. نمی‌توانند مشکلات ناشی از ستم نژادی را درک کنند. می‌گوید: هویت هیچ گروهی به اندازه زنان سیاه، نفی نشده است. زنان سیاه‌پوست هم از جهت جنسیت، هم نژاد و هم طبقه مورد ستم هستند. وقتی صحبت از سیاهان می‌شود، مردان سیاه مطرح می‌شوند. وقتی صحبت از زنان می‌شود زنان سفیدپوست طبقه متوسط مطرح می‌شوند. زنان سیاه مخاطرات چندگانه دارند.

  1. جنسیت: زن
  2. نژاد: سیاه
  3. طبقه: فقیر؛

باید به همه این ستم‌ها بپردازیم.

وضعیت زنان سیاه

درست است که زنان در بازار کار، ثانویه هستند اما زنان سیاه ثانویه‌تر هستند و اوضاع بدتری نسبت به سایر زنان دارند. پس زنان سیاه نسبت به زنان سفید حتی از زنان سفید هم بدترند. یا در دسته فقر در کل زنان نسبت به مردان بیشتر است ولی نسبت زنان فقیرِ سیاه بیشتر از زنان سفید است. یا آزار و اذیت جنسی در کل زنان نسبت به مردان بیشتر است ولی نسبت زنان فقیر سیاه بیشتر از زنان سفید است. و تصویرسازی از زنان سیاه بیشتر با خشونت همراه است حتی آن‌ها را خشن‌تر نشان می‌دهند. زنان سیاه؛ خانواده را نهاد ستمگرانه نمی‌دانند. پس چطور با فمینیست‌ها همراهی می‌کنند؟ می‌گویند خانواده برای ما کارکردهای متفاوت دارد. تقسیم کار بیرون خانه را قبول دارند. خانواده جایی است که می‌توانند در آن علیه ستم‌های نژادی، هماهنگ و اتحاد پیدا کنند و با مردان سیاه هماهنگ شوند. خانواده جایی است که برای پناه بردن از ناملایمات اجتماعی خوب است، و می‌توان به آن پناه برد. راه حل آن؛ خودباوری به زنان است. دستاوردهایی که زنان سیاه به آن دست یافته‌اند به آن‌ها اعتماد به نفس بدهیم حتی اگر آن دستاورد کوچک باشد. باید به زنان اطلاعات داده شود و اقدامات آنان که عملی به آنها نشان داده شود تا به اعتماد به نفس و خودباوری برسند. این که فمینیست‌ها می‌گفتند؛ مردان به تفسیر زنان از واقعیات بی‌توجهند. فمینیست‌های سیاه هم می‌گویند: زنان سفید به تفسیر زنان سیاه از واقعیات بی توجهند. یا مثلاً زنان اگر چه بیماری‌هایی دارند. ولی زنان سیاه نسبت به زنان سفید بیشتر در معرض بیماری هستند. به خاطر فقر، محیط، مسائل ژنتیکی و... این موضوع، جنبش زنان و جریان اصلی را به چالش می‌کشاند، چون به تفاسیر، زنان سیاه توجه ندارند.

اکوفمینیسم یا فمینیسم طرفدار محیط زیست

مسائل زیست محیطی را با مسائل زنان پیوند می‌زنند.

  1. مسائل زیست محیطی را مسائل خودشان می‌دانند. طرفدار وضع قوانین سرسخت‌تر برای حفظ محیط زیست هستند. معتقدند زنان بیشتر از مردان از آلودگی محیط زیست آسیب و ضرر می‌بینند. و محیط زیست یک مسئله جنسیتی است. مثلاً آلودگی آب در زندگی زنان تأثیر می‌گذارد. آلودگی‌ها در زنان منجر و باعث بعضی سرطان‌های خاص می شود. مثل آلودگی آب.
  2. راه‌حل‌هایی که در حل مسائل زیست محیطی مدنظر می‌گیرند، تأثیرات سوء برای زنان دارد. مثلاً برای صرفه‌جویی در مصرف انرژی، روشنایی و چراغ‌ها را کم می‌کنند، که این برای امنیت زنان خطرناک است و ممکن است مورد تعرض واقع شوند. و یا استفاده از خودرو شخصی را محدود می‌کنند و این امنیت شخصی زنان را کاهش می‌دهد. چون رفت و آمد زنان با امنیت نیست.
  3. تخریب محیط زیست، اساساً کاری مردانه است. البته لوازم آرایش و ظروف یکبار مصرف را زنان مصرف می‌کنند. بین احترام نگذاشتن به طبیعت و ستم به زن رابطه است؛ هر دو تحت تسلط مردان هستند. و بین سلطه مردان بر طبیعت و سلطه مردان بر زنان شباهت وجود دارد. در رابطه مردان با طبیعت و رابطه مردان با زنان باید بازبینی شود. اگر مشکل مردان را در یکی از موارد فوق اصلاح کنیم در دیگری هم اصلاح می‌شود.

منبع

  • جزوه درسی دکتر اسماعیل چراغی کوتیانی

منابع مرتبط

  1. از جنبش تا نظریه اجتماعی تاریخ دو قرن فمینیسم، تالیف: حمیرا مشیرزاده تهران، نشر شیرازه
  2. [[فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ترجمه و نقد ادبی از مقالات دائره المعارف فلسفی روتلیج، 1382، قم: مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان]]
  3. مبانی فلسفی فمینیسم، خسرو باقری، تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری: دفتر برنامه‌ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی
  4. بستان، فمنیسم، مجید دهقان، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
  5. دانش‌های فمنیستی، مترجمان عباس یزدانی و بهروز جندقی، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
  6. فمینیسم، جین فریدمن، ترجمه فیروزه مهاجر، چاپ اول، انتشارات آشیان، 1381
  7. جنس دوم، سیمون دوبوار، ترجمه قاسم صنعوی، چاپ دوم، نشر توس، 1380
  8. جریان‌شناسی دفاع از حقوق زنان، چاپ اول، قم، انتشارات موسسه فرهنگی، ابراهیم شفیعی
  9. المرأة والعمل السیاسی، هبه رئوف، چاپ اول، آمریکا
  10. فمینیسم، نرگس رودگر، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1394

مدرس:دکتر راضیه زارعی 1400- 1401 ( نیمسال دوم )