جامعه شناسی بدن
جامعهشناسی بدن، علم مطالعه جنبههای نمادین بدن زنان و مردان و گفتمانهای حاکم بر آن.
جامعهشناسان در دهههای اخیر، بدن را از جنبه اجتماعی و بهطور مستقل مورد توجه قرار داده و انباشت مطالعات در مورد آن، حوزه جدیدی، به نام جامعهشناسی بدن را با محورهایی چون فنون بدن، اداها، برچسب کالبدي، بيان عواطف، دريافتهاي حسي، فنون مصاحبه، طراحي روي بدن، رفتارهاي نامتعارف بدني، فعاليتهاي بدني، مديريت بدن، رفتارهای نمادین و بازآرایی بدن، ایجاد کرده است. جامعهشناسی بدن، گفتمانهای مسلط را در تحقق تصور از بدن، توزیع جنسیتی قدرت و ایجاد و استمرار نابرابری جنسیتی، مورد بررسی قرار میدهد.
مفهومشناسی
جامعهشناسی بدن، بازنماييهاي نمادين بدن در قالب رفتارهاي گوناگون را مورد بررسی قرار میدهد. بدن از این منظر يك «ماهيت ناتمام» و حامل ارزشهاي نمادين و هنجارهاي اجتماعي و دائما در حال بيان ارزشهاي اجتماعي است. به دليل پويايي سطوحي از ارزشها و هنجارها، وجه نمادين بدن درحال تغيير دائمي است.[۱]
پیشینه
تقابل دکارتی ذهن و بدن، خویشتن واقعی فرد را در ذهن قرار میدهد که باید بدن منحرف خود را کنترل کند. این تقابل، مرد را به ذهن متعالی و بدون انحراف مربوط میسازد و زن را به بدنهای ضعیف و منحرفی که باید کنترل شوند و این تطبیق نابرابری جنسیتی را توجیه میکند. نظام سرمایهداری نیز از چنین تبیینهایی حمایت میکند. این دیدگاه بدن و انواع بدن بهویژه نوع زنانه آن را ابژهای میداند که باید برای آن هزینه کرد و با مصرف کالاهای مناسب آن را ارتقا بخشید.[۲] این نابرابری جنسیتی در مطالعات فوکو نیز مورد توجه بوده است؛ او در دو کتاب تاریخ جنون و تاریخ جنسیت، گفتمان سلامت را عامل استثمار جنسیت و ذهنیت زنانه توسط مردان میداند.[۳]
محورهاي مطالعاتي
کانون توجه در مطالعه جامعهشناختی بدن از منظر گیدنز، شیوههای تاثیر عوامل اجتماعی بر بدن و امور مربوط به آن است. زیرا در این رویکرد، بدن ساخته محیط اجتماعی است و در یک تعامل دیالکتیک، رفتار را تحت تاثیر قرار میدهد و دوباره خود از آن تاثیر میپذیرد.[۴]
1. فعاليتهاي بدني
تصور عمومي بر اين است که بسياري از فعاليتهاي بدني، جنبهاي کاملا زيستي و فيزيکي دارند، اما اگر همين فعاليت بسيار ساده را در ميان جوامع مختلف مقايسه کنيم، تفاوتهاي فرهنگي بسياري در آن خواهيم يافت. در واقع، قواعد حاکم بر فعاليتهاي بدني و حالات بدن در هنگام فعالیتهای گوناگون، مانند قدمزدن، دويدن، شناکردن، پريدن، خوردن، نوشيدن، استحمام، قضاي حاجت و خوابيدن، از نسلي به نسل ديگر و از جامعهاي به جامعه ديگر متفاوت هستند.[۵] در ميان فعاليتهاي بدني، الگوي راه رفتن در بین اقشار مختلف مردمی یا بین قومیتهای مختلف کمابیش متفاوت است و به دلیل آشکاربودن نحوه راهرفتن که از فاصله دور نیز قابل شناسایی است، يکي از شاخصهاي معرف هويت فرد محسوب میشود.[۶]
2. رفتارهاي نمادين
افراد در تعاملات اجتماعي خود، با حرکت دادن اعضاي بدن مثل دستها و سر، دستدادن، حرکات چهره مثل چشمک، پلکزدن، حرکات چانه يا لبها، تغيير موقعيت شانهها نسبت به سينه، يا بيحرکت ماندن و حفظ فاصله معنادار از طرف مقابل، تلاش ميکنند تا وقار، عاطفي بودن، شور یا نشاط خود را به نمايش بگذارند.[۷]
حرکات بدني گاهي جايگزين پيامهاي کلامي ميشوند و گاهي پيامهاي کلامي را تفسير، تقويت يا تضعيف و رد ميکنند. بسياري از پژوهشگران بر اين باورند که در تعامل با دیگری، بيش از 50 درصد معاني از طريق شيوههاي غيرکلامي منتقل ميشود؛ اما مهمتر آن است که معلوم شود اين شيوهها تا چه حد غريزي يا فطري و تا چه حد فرهنگي است. برخي مثل داروين بر اين باورند که حداقل شيوههاي اساسي بيان احساسات و عواطف در ميان همه انسانها يکسان است. اکمن و فريزن نيز با مطالعه يک جامعه دورافتاده در گينهنو که تقريبا تماسي با ديگران نداشتهاند، دريافتند که آنان با مشاهدۀ تصاویر حالات چهره که بیانگر شادي، اندوه، خشم، بيزاري، ترس و شگفتی است، توانستند این احساسات را شناسایی کنند. اين پژوهش، تاييد ميکند که بيان احساس در چهره و تفسير آن در انسانها ذاتي است. برخی دیگر با بررسي حالات چهره کودکان نابينا و ناشنوا نيز به نتايج مشابهي رسيدند. در عین حال هرچند اصل لبخند فطری و ميان افراد انساني مشترک است، اما شیوه انجام آن میتواند فرهنگی و آموختنی باشد از همینرو در فرهنگهای مختلف به شکلهای متفاوتی انجام میگیرد.[۸]
حالتهاي غيرکلامي در چهره و بدن مثل تغيير رنگ صورت، میتواند نشانگر آن باشد که آنچه با کلمات ميگوييم دقيقا آن چيزي نيست که در واقع مورد نظر است. اين حالتها در شکل طبیعی خود پس از چهار يا پنج ثانيه ناپديد ميشوند و حالتهايي که بيشتر طول ميکشند ميتواند نشانه فريب باشد.[۹] لبخندي که ناخودآگاه در ميان تعاملات اجتماعي روي صورت فرد نقش ميبندد حاکي از احساس رضايت است، اما اگر بيش از چند ثانيه طول بکشد ميتواند ناشي از تظاهر به رضايت باشد.
در ميان حرکات بدني، چشمها مهمترين نقش را بازي ميکنند. چشم پنجرهاي به درون فرد است و با حرکات و حالات خود معاني بسياري را به سرعت مبادله ميکند. حرکات بيني يا لمس بيني ميتواند به معني ابراز تنفر، عصبانيت، تکبر يا کتمان حقيقت باشد. حرکات لبها نيز ميتواند به معني تعجب، تمسخر، تاسف و خستگي باشد. حرکت دستها و موقعيت آنها نسبت به بدن ميتواند به معني احترام، اشتياق، تکبر و عصبانيت باشد؛ اما نکته مهم در جامعهشناسي بدن اين است که حداقل سطح قابل توجهي از شيوههاي ابراز احساسات، در خرده فرهنگهاي مختلف با اداهاي متفاوتي صورت ميگيرد. يا اداهاي واحد در خردهفرهنگهاي مختلف معاني متفاوتي دارند.
3. بيان احساسات
بسياري از اداها و رفتارهاي احساسي که به ظاهر ویژگیهای بیولوژیک به ما تحميل ميکند و حتي به نظر غيرارادي ميآيند، تحت تاثير عوامل اجتماعي و فرهنگي قرار دارند. عرصه وسيعي از احساسات وجود دارد که تنها در تعاملات اجتماعي شکل ميگيرد و شيوههاي بيان و ابراز اين احساسات نيز کاملا فرهنگي بوده و قابل مديريت، کنترل و تغيير است. مثلا شيوه ابراز اندوه از سوي فردي که عزيزي را از دست داده در کشورهاي شرقي و غربي کاملا متفاوت است. احساسات سرشار از معنا و سازمانيافتگي بوده و معطوف به ديگري شکل ميگيرند. شيوههاي ابراز عشق، دوستي، رنج، تحقير، شادي، خشونت و درد بههيچ وجه خودانگيخته نبوده و شيوههاي بيان آنها از يک گروه به گروه ديگر متفاوت خواهد بود.[۱۰] اگر ابراز احساس با موقعيت اجتماعي تناسب نداشته باشد، کنشگر احساسات و شيوه بروز آنها را ارزيابي، نظارت، تقويت، سرکوب يا اصلاح کرده و تلاش ميکند احساسي مناسب با موقعيت و شرايط موجود نشان دهد. مديريت احساسات تا جايي پيش ميرود که شيءشدگي آنها را به دنبال ميآورد. هنگامي كه حالتها و ژستهاي احساسي به عنوان جنبهاي از نيروي كار ارزشگذاري شوند، تبديل به كالا ميشوند. شور و نشاط مدير شركت، صميميت گرم مهماندار هواپيما و مثالهايي از اين قبيل، در واقع بخشي از مهارتهاي نيروي کار است که خريد و فروش ميشود. اينگونه احساسات واقعي نيستند و با مهارت کنشگر مورد نظر به صورت ساختگي ظهور و بروز مييابند. سيرايت ميلز در كتاب «يقهسفيدان»، سبك زندگي و مرام مردم طبقه متوسط آمريكا را بررسي ميکند. او بر اين باور است که وقتي يقهسفيدها شغلي به دست ميآورند، بر اساس قانون کار مدرن، وقت، انرژي و مهارت خود را در برابر قدرت ديگران ميفروشند. آنها علاوه بر اين، شخصيت خود را نيز معامله ميکنند و لبخندها و اداهاي مهربانانه خود را در معاملهاي ظاهرا سودآور ميفروشند و در مقابل بايد بياموزند كه چگونه تنفر و عصبانيت خود را سركوب كنند. چراكه اين ويژگيهاي شخصي براي كارايي بيشتر و توزيع سودمندانهتر كالاها و خدمات ضروري هستند.[۱۱] هوقشيلد، به بررسي مثالهاي متعدد از شغلهايي ميپردازد كه توسط زنان طبقه متوسط انجام ميشوند. او با بررسي وضعيت اين کنشگران، در واقع، پرده از برخي جنبههاي تاريك و تلخ زندگي بشر به اصطلاح مدرن غربي بر ميدارد. از نظر او در جامعه سرمايهداري مدرن، لبخندها، ژستها، احساسات و روابط افراد به محصولاتي تبديل ميشوند كه بيش از آن كه به صاحبانشان تعلق داشته باشند به كارفرمايان تعلق دارند.[۱۲]
4. بازآرايی بدن
افراد با بهكارگيري زبان بدن روايتي خاص از هويت شخصي خويش، جهت تماشا و ارزيابي ديگران ارائه ميدهند. بخشي از اين فعاليتها به بازآرايي، خودآرايي یا مدیریت بدن مربوط است. بازآرايي به معني آرايش مداوم متناسب با موقعيتهاي مختلف اجتماعي است و لزوما منحصر در حفظ آراستگي نيست. ممکن است فرد تمايل داشته باشد خود را با ظاهري شلخته بيارايد. از نظر گيدنز خودآرايي و تزئين خويشتن با پويايي شخصيت مرتبط است. از اين منظر، پوشاک علاوه بر آنکه وسيلة مهمي براي پنهانسازي يا آشکارسازي وجوه مختلف زندگي شخصي است، نوعي وسيله خودنمايي محسوب ميشود و لباس، آداب و اصول رايج را به هويت شخصي پيوند ميزند.[۱۳] در این بازآرایی، مدیریت بدن از سوی کنشگر در ظاهر اختیاری به نظر میرسد، اما برخی نظریههای فمینیستی، گفتمانهایی چون پزشکی را ابزاری مردانه برای تنظیمگری بدن زنانه شمردهاند. معیار بودن بدن مردانه در آموزشهای پزشکی و نسبت دادن ابعاد عاطفی و ویژگیهای جسمانی نامطلوب به زنان از طریق ساخت اجتماعی بیماریهای زنان، از جمله شیوههای این تنظیمگری دانسته شده است.[۱۴] گفتمانهای دیگری نیز وجود داشتند که شیوه مصرف زنانه را مورد توجه قرار میدادند. بهعنوان نمونه بریکل، به ورود مدل جدیدی از لباس زنانه در نیوزلند اشاره میکند که بعد از جنگ جهانی دوم، زنان را جذابتر نشان میداد؛ اما این لباس را تنها زنانی میتوانستند بپوشند که اندام خود را مدیریت کرده بودند. این مدل لباس با استقبال گروهی و مقاومت گروهی دیگر رو به رو شد.[۱۵] تفاوتهای فرهنگی در این زمینه، چشمگیر است؛ برای مثال، معیارهای شیکپوشی در فرهنگ ایرانیان، در دوره مادها و هخامنشیان فقط شامل حال مردان میشد، اما به تدریج در دوران ساسانیان به شیکپوشی زنان نیز توجه شد. این فرهنگ در دوره ساسانیان به صورت تاکید بر کیفیت جنس لباس تعریف میشد، حال آنکه در دوره قاجار به تدریج به سمت تزئینات لباس و الگوبرداری از معیارهای غربی پیش رفت.
تصور زنان از بدن خود
گیدنز بر این باور است که انتظارات اجتماعی، زنان را نسبت به ویژگیهای جسمانی خود شرمسار کرده است. هنجارهای اجتماعی بر جذابیت جسمی زنان بیشتر تاکید دارد و در همین راستا الگوی لاغراندام را مطلوب معرفی میکند. با وجود حضور اجتماعی فعال و پیشرفتهای فراوان زنان در عرصههای مختلف، آنها هنوز بر مبنای وضعیت ظاهریشان ارزیابی و قضاوت میشوند. پیامد همه این انتظارات اجتماعی، اختلالات ناشی از تغذیه بد میان زنان بوده است.[۱۶] چوی (2000م)، نشان داده است، انگیزه زنان از ورزش در یک تفاوت معنادار با مردان، کنترل وزن و ظاهر فیزیکی و حفظ زیبایی و نه حفظ سلامت است.[۱۷] دختران رده سنی 17 تا 22 سال نیز بیشترین متقاضیان جراحی بینی در ایران هستند.[۱۸] تحقیقات ویلیامز (2000م)، حاکی از این است که دخترانی که از شکل ظاهری بدن یا وزن خود ناراضی هستند، نسبت به دخترانی که تصور مثبتی از بدن خود دارند، از عزت نفس پایینتری برخوردارند و هنگامی که فاصله میان واقعیت بدن و ایدهآلهای ذهنیشان زیاد شود، فشارهای روانی و اختلالات ناشی از آن، سلامتی آنها را به خطر میاندازد.[۱۹]
بدن در روابط قدرت
از نظر فوکو، گفتمان قدرت - دانش در غرب، بهدنبال مطیع و رام ساختن بدن است و آزادی جنسی، اسارت دوباره در دام انگارهای است که طبیعت جنسی را تمام هستی یک فرد و رهایی از آن را ناممکن جلوه میدهد.[۲۰] یکی از راهبردهای این گفتمان در عرصه جنسیت از منظر وی، هیجانپذیر دانستن بدن زن است. بدن زن که از جنسیت اشباع شده، با آسیبشناسی درونی خود، تشخص مییابد و در یک رابطه انداموار با جامعه، وظیفه بارآوری مستمر را بر عهده دارد.[۲۱] قدرت جنسیتی از منظر وی، تعریف زنانگی و مردانگی، جنس زن را در جامعه، فرودست و جنس مرد را فرادست معرفی و نابرابری جنسیتی را ایجاد میکند.[۲۲] فمینیستها نشان دادهاند که زنان به واسطه بدنهایشان به استثمار مردان درآمدهاند.[۲۳] برینتون نیز بر این باور است که گفتمانهای کلگرا از زنان میخواهند تا به بدن خویش گوش فرادهند، توسط شهود خود از بدنشان، هدایت شوند و به قابلیتهای خویش به مثابه یک زن، ایمان آورند.[۲۴]
پانویس
- ↑ لو بروتون، جامعهشناسي بدن، 1392ش، ص96.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص135.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص148
- ↑ احمدنیا، جامعهشناسی بدن و بدن زن، 1384.
- ↑ لو بروتون، جامعهشناسي بدن، 1392ش ص60.
- ↑ عسکریفر، شناسایی انسان از روی راه رفتن، 1390ش.
- ↑ لو بروتون، جامعهشناسي بدن، 1392ش، ص67.
- ↑ گيدنز، جامعهشناسي، 1376ش، ص121-122.
- ↑ گيدنز، جامعهشناسي، 1376ش، ص122.
- ↑ لو بروتون، جامعهشناسي بدن، 1392ش، ص77–79.
- ↑ mills,white collar, 1969, p225.
- ↑ Russell, Hochschild, managed heart, 2012, p198.
- ↑ گيدنز، تجدد و تشخص، 1393ش، ص95.
- ↑ احمدنیا، جامعه شناسی بدن و بدن زن، 1384ش.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص149.
- ↑ احمدنیا، جامعه شناسی بدن و بدن زن، 1384ش.
- ↑ احمدنیا، جامعه شناسی بدن و بدن زن، 1384ش.
- ↑ فتحی، روزنامه جام جم، تاریخ انتشار: 20 بهمن 1382ش.
- ↑ احمدنیا، جامعه شناسی بدن و بدن زن، 1384ش.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص145.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص145.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش،، ص141.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص130.
- ↑ اباذری و حمیدی، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، 1387ش، ص147.
منابع
- اباذری، یوسف و حمیدی، نفیسه، «جامعهشناسی بدن و پارهای مناقشات»، پژوهش زنان، دوره 6، شماره 4، زمستان 1387.
- احمدنیا، شیرین، «جامعهشناسی بدن و بدن زنان»، فصل زنان، شماره 5، 1384ش.
- عسکریفر، حدیث، شناسایی انسان از روی راه رفتن، پایاننامه کارشناسي ارشد در دانشگاه زنجان، دانشکده مهندسی، 1390ش.
- فتحی، مهدی، فوق تخصص جراحی پلاستیک، مصاحبه با روزنامه جام جم، تاریخ انتشار: 20 بهمن 1382ش.
- گيدنز آنتوني، جامعهشناسي، ترجمة منوچهر صبوري، تهران، ني، 1376ش.
- گيدنز، آنتوني، تجدد و تشخص؛ جامعه و هويت شخصي در عصر جديد، ترجمة ناصر موفقيان، تهران، ني، 1393ش.
- لو بروتون، داوید، جامعهشناسی بدن، ترجمه ناصر فکوهی، تهران، ثالث، 1392ش.
- Arlie Russell, Hochschild, managed heart, university of California press, 2012.
- c. wright mills,white collar, oxford university press, 1969.