پرش به محتوا

تصور از بدن

از ویکی‌جنسیت

تصور از بدن؛ تفسیرهای متنوع بدن از امر طبیعی تا برساخت اجتماعی.

رویکردهای گوناگون علمی، تصویرها و تفسیرهای متفاوتی از بدن ارائه کرده‌اند. تصورات طبیعت‌گرایانه از سوی اصحاب علوم طبیعی، جامعه‌شناسان و رویکردهای فمینیستی، تصورات زیست‌شناسانه با چاشنی فرهنگی و رویکردهای برساخت‌گرایانه، تلفیقی و انتقادی دربارهٔ بدن‌های تحریف‌شده، گونه‌های مختلف تصور از بدن در رویکردهای متنوع علمی است که پیامدهای فراوانی را در جامعه به دنبال داشته است.

تنوع تصورات از بدن

امروزه تصور از بدن، تنوع بسیاری یافته و انواع بدن از جمله بدن‌های گفتمانی و مادی، بدن‌های فیزیکی، ارتباطی و مصرفی، بدن‌های فردی و اجتماعی، بدن‌های پزشکی‌شده، جنسی‌شده، منضبط و سخنگو و حتی بدن زیسته در مقابل بدن پوسته‌گوشتی برای آن ذکر شده است.[۱]

پیشرفت‌های گسترده در حوزه‌های پزشکی و فناوری، مفاهیم بنیادین و پذیرفته‌شده‌ای نظیر تولد، مرگ و ماهیت انسان را با چالش‌های جدی مواجه ساخته است. توسعه روش‌های کمک‌ باروری مانند لقاح مصنوعی، فناوری‌های نوین در راستای افزایش طول عمر و همچنین کاربرد گسترده پروتزها، پرسش‌های اساسی پیرامون آغاز و پایان حیات و تعریف دقیق «انسان خالص» و اجزای بدن او را مطرح می‌سازد.[۲]

گونه‌شناسی تصور از بدن

برخی منابع، دیدگاه‌های معاصر دربارهٔ بدن را به سه دسته، تقسیم کرده‌اند.

  1. نگاه‌هایی که بر تنظیم بدن تمرکز دارد و نظارت‌های بیرونی بر بدن را محور مباحث بدن می‌داند و در واقع از بدن به‌شدت سیاسی‌شده و تابع قدرت بحث می‌کند. یکی از مهم‌ترین مباحث آنان کنترل طب بر بدن زنان است که توسط فمینیست‌ها مورد نقد قرار گرفته است.
  2. رویکردهایی که از تجسم بدن یاد کرده و هستی و چیستی بدن را بررسی می‌کنند؛ البته در این‌که هستی اصلی آن چیست اتفاق نظر ندارند.
  3. رویکرد سوم با تأکید بر تجربه زیسته بدن، در تلاش است تا با رویکرد ساختارگرایانه به بدن مقابله کند. این رویکرد مخالف منفعل نشان‌دادن بدن است و به نگاهی زمینی و درونی به بدن علاقه‌مند است.[۳]

بدن طبیعی

از قرن هجدهم میلادی به بعد، دیدگاه‌های طبیعت‌گرایانه نقش مهمی در شکل‌دهی به درک مردم از بدن و ارتباط آن با هویت فردی و جامعه داشته‌اند. این دیدگاه‌ها، با وجود تنوع در تفسیرها، بر یک اصل مشترک تأکید می‌کنند: رابطهٔ ذاتی بدن با طبیعت.

منظور از این رابطه، ویژگی‌های پایه‌ای بدن است که مستقل از تأثیرات اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته می‌شوند. به عبارت دیگر، طبیعت‌گرایان معتقدند ساختار بیولوژیکی بدن انسان، از جمله توانایی‌ها و محدودیت‌های جسمی، به‌صورت مستقیم بر رفتارهای فردی، روابط اجتماعی و حتی ساختارهای سیاسی و اقتصادی جوامع اثر می‌گذارد. برخی از طرفداران این دیدگاه تا آنجا پیش می‌روند که الگوهای زندگی در سطح ملی و جهانی را نیز متأثر از ویژگی‌های طبیعی بدن می‌دانند.

یکی از بحث‌برانگیزترین جنبه‌های این نگاه، توجیه نابرابری‌های اجتماعی بر اساس تفاوت‌های جسمی و بیولوژیکی است. برای مثال، طبیعت‌گرایان با استناد به ویژگی‌های جسمی زنان (مانند «ضعف» یا «ناپایداری» فرضی)، نابرابری جنسیتی را امری طبیعی و اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌دهند. در این دیدگاه، نابرابری نه محصول ساختارهای اجتماعی، بلکه نتیجهٔ تفاوت‌های ذاتی بین بدن‌ها دانسته می‌شود. به این ترتیب، با طبیعی‌سازی نابرابری، آن را تثبیت و از تغییر آن جلوگیری می‌کنند. در مجموع، طبیعت‌گرایی بدن را صرفاً تحت تأثیر عوامل طبیعی می‌داند و نقش جامعه و فرهنگ را در شکل‌دهی به آن کمرنگ می‌کند.[۴]

بدن طبیعی از دیدگاه فمینیستی

شولامیت فایرستون نسخه فمینیستی اولیه‌ای از رویکرد طبیعت‌گرایانه را تدوین کرد؛ اما تحلیل او شباهت‌های زیادی با نوشته‌های قبلی داشت که بدن زنان را ذاتاً محدودکننده تصویر می‌کردند. به‌دلیل همین محدودیت جسمی تقسیم‌کار جنسی در جوامع پدید آمده است. تولیدمثل انسان‌ها نیز پایه بیولوژیکی دارد که نقش اصلی به مردان سپرده شده است. نهادهای اجتماعی نیز بر ضعیف دانستن بدن زنانه بنا نهاده شده است. راهکار فایرستون این است که زنان باید تلاش کنند از بدن زنانه کمتر استفاده کنند تا دچار ضعف نشوند.[۵]

بدن طبیعی از دیدگاه جامعه‌شناختی

جامعه‌شناسان کلاسیک به این واقعیت‌ها که انسان دارای بدن گوشتی و توان بویایی، شنوایی، چشایی، لمس کردن و تبادل مایعات بدن هستند، توجه چندانی نداشتند؛ در عوض آنان بر کنش‌هایی تمرکز داشتند که تنها با بدن مرتبط بود. همین توجه اندک به بدن نیز لاجرم آنان را به تحلیل از بخش‌های خاصی از بدن وادار می‌ساخت؛ به‌عنوان مثال از آگاهی و زبان بحث کرده‌اند؛ در حالی‌که توجهی به جنبه جسمانی این بحث نداشتند. تنها دانشمندان معدودی، نظیر نوربرت الیاس، تصریح کرده‌اند که ظرفیت اصلی آگاهی و زبان در جسم و بدن انسان قرار دارد. ترنر معتقد است دلیل اصلی غفلت جامعه‌شناسان از جامعه‌شناسی بدن، دوگانه دکارتی ذهن و جسم است و جامعه‌شناسان تصور می‌کردند که تحلیل جسم به جامعه‌شناسی ارتباطی ندارد؛ به دلیل این‌که جنبه‌های اجتماعی کنش تحت سیطره ذهن قرار دارد.[۶]

توماس لاکوئر استدلال کرده است که بدن انسان تا قرن هجدهم تمایل داشت به‌عنوان یک بدن بدون جنسیت و عمومی درک شود. بدن مرد به‌عنوان هنجار در نظر گرفته می‌شد؛ اما بدن زنان به سادگی در الگویی متفاوت و پایین‌تر چیده شده بود.[۷] هرچند در طول قرن هجدهم تفاوت فیزیولوژیکی مردان و زنان پذیرفته شد و دلیل این بحث اثبات حقوق مختص زنان و مردان بوده است.[۸]

بدن زیست‌شناسانه

رویکرد دیگر به بدن با عنوان «زیست‌شناسی اجتماعی از بدن» رونق یافته است. در این رویکرد ژن‌های بدنی ساختار فردی و اجتماعی زنان و مردان را ایجاد می‌کنند و در نسل‌های بعدی باقی می‌مانند. در نتیجه نابرابری‌های جنسیتی از ژن‌ها نشأت می‌گیرند و مقابله با آن معنا ندارد. حتی تلاش‌ها برای تغییر گمراه‌کننده، مضر و محکوم به شکست هستند؛ چراکه ژن‌ها از طریق تأثیر خود بر هورمون‌های جنسی که بر مغز عمل می‌کنند، باعث تفاوت‌های مردانه-زنانه شده‌اند.[۹] این تمرکز بر ژن، علوم اجتماعی را تابع علوم طبیعی و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی را تابع بدن جسمانی خواهد ساخت.[۱۰] این رویکرد با اغراق دربارهٔ تفاوت‌های جسمانی، موجب نادیده گرفتن ظرفیت‌های مشترک، مانند زبان می‌شود که بین دو جنس، مشترک است.[۱۱] این رویکرد برای توجیه ظلم بر زنان سیاه‌پوست و دفاع از زنان سفیدپوست استفاده شده است.[۱۲]

بدن برساخته

در عرصه جامعه‌شناسی بدن، دیدگاه‌های برساخت‌گرایی اجتماعی متنوعی در مورد بدن وجود دارد که شامل تعدادی گزاره‌های متمایز و نه همیشه مکمل در مورد رابطه بدن و جامعه است. در برداشت برساخت‌گرایان، به‌جای این‌که بدن پایه و اساس جامعه باشد، محصول اجتماع و تحت تأثیر موقعیت‌های اجتماعی است. جنسیت نیز نه یک امر جسمانی، بلکه مقوله‌ای اجتماعی و فرهنگی است.[۱۳]

در این رویکرد بدن معانی اجتماعی را جذب می‌کند. تندترین رویکرد برساخت‌گرایانه از آنِ فوکو است؛ از نظر او گفتمان بدن زنان و مردان به‌جای تفسیر بیولوژیک بر ذهن، آگاهی و نیت و بدن آنان متمرکز است.[۱۴] دغدغه اصلی فوکو رابطه بدن و قدرت است؛[۱۵] قدرت با ایجاد نهادهای مدرن با ظرافت بیشتر به خود، بدن‌ها، ژست‌ها و اعمال آنان دسترسی دارد. او بر این باور است که گفتمان جمعی و بدن، نه‌تنها بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند، بلکه هر یک، سازنده و پردازنده دیگری نیز هستند.[۱۶]

برخی پساساختارگرایان تمایل دارند استدلال کنند که مقولات زبانی، تجربه ما از تجسم را تعیین می‌کنند؛ در حالی‌که تعامل‌گرایان نمادین بر مدیریت و کنترل بدن‌ها به‌واسطه عوامل انسانی نسبتاً خودمختار، تأکید بیشتری دارند.[۱۷]

اروینگ گافمن یک نمونه مهم دیگر از نگاه برساخت‌گرایانه به بدن و جنسیت است. از نظر او جایگاه بدن در تعامل اجتماعی توسط کنش‌های بدنی در مکان‌های عمومی و خصوصی، نحوه ارائه بدن‌های جنسی برای دیگران و مدیریت برچسب‌های دیگران نسبت به خود و جنسیت، قابل سنجش است. در عین حال مدیریت بدن پیامدهای اجتماعی مهمی نیز دارد؛ از جمله در حفظ برخوردها، ایفای نقش‌های اجتماعی و تسهیل روابط اجتماعی نقش اساسی دارد. باید بدن به‌طرز صحیحی مدیریت شود تا بتواند برداشت قوی از شخصیت خود برای دیگران ارائه دهد.[۱۸] در این برداشت بدن نماد اعلام حضور در جامعه، پردازش وجود خویشتن و مقدمه کسب توان تغییرات اجتماعی است.[۱۹]

رویکرد تلفیقی

طبق این دیدگاه بدن و جامعه روابط دوسویه دارند. گاهی جامعه بر بدن تأثیرگذار و گاهی از آن تأثیر می‌پذیرد. در این تفسیر بدن در مرحله اول جسمانی است؛ اما جامعه به‌منزله واسطه و نتیجه تکنیک‌های بدنی است. «تکنیک‌های بدنی» ترکیبی از گفتمان، نهادها و جسمانیت بدن‌ها هستند. گفتمان‌های قدرت، تعیین‌کننده مطلق بدن‌ها نیستند؛ بلکه بیشتر به مجموعه‌ای از ایده‌ها دربارهٔ توانایی‌ها و محدودیت‌های بدن اشاره دارند. این ایده‌ها توسط خود بدن‌ها، به‌عنوان پیش‌فرض‌هایی برای درک و تفسیر خود، تجربه می‌شوند. تکنیک‌های بدنی، اگرچه معمولاً به‌عنوان اموری اجتماعی تجربه می‌شوند؛ اما تنها زمانی مصداق واقعی پیدا می‌کنند که در عمل و توسط بدن‌ها بر بدن‌های دیگر اعمال شوند.[۲۰]

علاوه بر این، تکنیک‌های بدنی به‌طور همزمان محدودکننده و توانمندساز هستند؛ به‌عنوان مثال عمل زاهدانه روزه‌داری در میان زنان مقدس قرون وسطایی نشان می‌دهد که این عمل در نهاد کلیسا و در گفتمان‌های کلیسایی وجود داشته است که مربوط به مرز بین روزه‌داری به‌عنوان یک عمل مقدس و یک عمل خودارضایی یعنی ازدواج قرون وسطایی بوده است. بُعد نهایی جسمانیت نشان می‌دهد که بدن قادر است مجازات و تنبیهات شدیدی را تحمل کند و همین بعد نشان می‌دهد که این عمل بیشتر به تاریخ خاص بدن مربوط است.[۲۱]

بدن بنیاد روابط اجتماعی را شکل می‌دهد. بدن در بدو تولد «ناتمام» است؛ اما در طول زندگی فرد تغییر و توسعه می‌یابد. پس نباید بدن به عوامل جمعی تقلیل یابد.[۲۲] ترنر با طرح این دیدگاه تلاش دارد از دیدگاه برساخت‌گرایانه فراتر برود.[۲۳] این دیدگاه، ریشه در انسان‌شناسی فلسفی دارد؛ رویکردی که انسان را در ابتدای حیات، موجودی ناتوان و نیازمند انطباق با جهان می‌داند. بر اساس این دیدگاه، انسان نیازمند کسب معنا از منابع بیرونی است و در عین حال، با تطبیق و تغییر جهان، آن را با نیازها، توانمندی‌ها و شرایط خود سازگار می‌سازد. انسان باید جهان را بر اساس نیازهای خود دسته‌بندی کند و این دسته‌بندی، به نوبه خود، جایگاه انسان را نیز مشخص می‌کند. به‌عنوان مثال، دست راست انسان، ابزاری برای تعامل و دخالت او در جهان به‌شمار می‌رود؛[۲۴]

اما در عین حال معانی کلی اجتماعی فرهنگی نیز وجود دارد که عموماً دست راست را شریف‌تر از چپ می‌شمارد. پس رابطه جسم و اجتماع دو سویه است. در این دیدگاه جنس و جنسیت نه به‌عنوان دو امر مجزا، بلکه دو امر مرتبط و مکمل همدیگر می‌پذیرد. جنس پایه مادی جنسیت، ولی جنسیت معنابخش و جهت‌دهنده جنس است.[۲۵]

بدن امری واحد با ابعاد متنوع

برخی نظریات، حتی با نظریه ترنر که به تأثیر متقابل بدن و جامعه اعتقاد دارد، موافق نیستند و تلاش می‌کنند تا بدن و جامعه را دو روی یک سکه و بخش‌های مختلف از یک عامل کلی در نظر بگیرند. در این دیدگاه جنس و جنسیت وجود ندارد؛ بلکه امر واحدی دارای جنبه‌های مختلف حضور دارد. نظریات الیاس و شیلر چنین تلاشی را ارائه می‌دهد. از دیدگاه این نظریات، نه بدن و نه جامعه، هیچ‌کدام به‌تنهایی عاملی مستقل محسوب نمی‌شوند. الیاس برای تبیین درهم‌تنیدگی بدن و جامعه، چندین مثال را مطرح می‌کند. هیچ انسانی نمی‌تواند الگوهای صوتی بسیار پیچیده یک زبان را بدون این‌که از نظر بیولوژیکی برای این کار مجهز باشد، بیاموزد.[۲۶]

قبل از زبان گفتاری، ارتباط از طریق چهره رواج داشته است. ارتباط چهره با فرهنگ اصلاح شده است؛ نه اینکه فرهنگ امر جدیدی را به آن اضافه کرده باشد. لبخند در نوزادان، عمدتاً ذاتی است؛ اما با رشد فرد، انعطاف‌پذیرتر شده و به بیان فرهنگی تبدیل می‌شود. این نشان‌دهنده یادگیری و تکامل انسان است. فرهنگ و اجتماع بر بدن تأثیر می‌گذارند و جنسیت را شکل می‌دهند؛ اما جنسیت به‌عنوان یک عامل با ابعاد گوناگون، بنیادین است و نمی‌توان آن را به‌طور کامل به جنسیت تقلیل داد. در مقابل، نظریه‌های برساخت‌گرا، جنس را ناشی از جنسیت می‌دانند.[۲۷]

بدن انسان با سه ویژگی کلیدی، فردیت، عقلانیت و اجتماعی بودن، تعریف می‌شود. برای الیاس، اجتماعی‌شدن آن‌قدر بنیادین است که بدن را نه صرفاً تحت تأثیر، بلکه به‌عنوان موجودی واحد و هم‌بسته اجتماعی-بیولوژیکی می‌نگرد. این نوع بدن، بیان عاطفی و جنسی متمایزی نسبت به مفاهیم پیشین از بدن دارد.[۲۸]

فردیت در این مفهوم، به تمایز بدن از محیط اجتماعی و طبیعی آن اشاره دارد.[۲۹] عقلانیت، به‌معنای کنترل کامل زنان و مردان بر احساسات و اعمال خود و توجه مداوم به دیگران و جامعه و نیز مجموعه‌ای از قوانین برای تشخیص رفتار نامناسب در موقعیت‌های اجتماعی است. در گذشته، زنان و مردان در جوامع غیرمتمدن، تحت هنجارهای محدودتری قرار داشتند و جنسیت قدرت کمتری داشت و افراد توانمندتر بدون توجه به دیگران می‌توانستند به احساسات خود پاسخ فوری و شخصی بدهند؛ اما در بدن جنسیتی معاصر، امکان سرپیچی از هنجارها و پاسخ‌های احساسی بدون توجه به دیگران، وجود ندارد.[۳۰]

بدن تحریف‌شده زنان

فمینیست‌ها از «بدن تحریف‌شده» زنان سخن می‌گویند. در این روایت بدن زنان از طریق خوردن اجباری تخریب می‌شود. رسانه‌ها و صنایع غذایی فشار خوردن اجباری را بر بدن زنان تحمیل می‌کنند. همچنین نقش‌های محدود در خانه و محل کار، رشد طبیعی بدن زنان را مختل می‌سازند و تحقق نقش‌های‌شان را وابسته به تصورات مردانه می‌کنند. نتیجه این فشارها، آسیب‌پذیری زنان در برابر صنایع مد و رژیم غذایی است که با ارائه تصاویری محدود و ایده‌آل‌شده از بدن، زنان را تحت فشار قرار می‌دهند.[۳۱]

بعد دیگر بدن‌های تحریف شده در این است که زنان ناچارند به خوردن اضافی به‌عنوان جبران کمبودهای عاطفی و نیازهای واقعی متکی باشند. ریشه اصلی این مسئله نیز اعمال محدودیت‌های فراوان بر بدن زنان از سوی جامعه است.[۳۲] گاهی نیز زنان مجبورند به‌دلیل انجام ورزش‌های مضر‏، بدن تحریف شده داشته باشند. ریشه این مسئله نیز به توقع جامعه در داشتن بدن چاق یا لاغر از زنان مرتبط است.[۳۳]

کم‌پنداری بدن زنانه در دنیای معاصر

فمینیست‌ها نگاه مثبت علوم اجتماعی معاصر به بدن زنان را نمی‌پذیرند و معتقدند نگاه کم‌پنداری نسبت به بدن زنان حتی در غرب معاصر همچنان ادامه دارد. این دیدگاه که بدن زنان را به‌دلیل عملکردهای تولیدمثلی‌شان، متفاوت و پایین‌تر از بدن مردان تعریف کنند، هنوز در نیمه دوم قرن بیستم رایج است. دهه ۱۹۶۰م، دوره‌ای بود که زنان به‌طور فزاینده‌ای خواستار فرصت ورود به موقعیت‌های رهبری در دنیای تجارت بودند.[۳۴]

در همان زمان، نظریه‌های پزشکی و غیرحرفه‌ای بر اساس پیشینه‌های قرن نوزدهمی خود، با این استدلال که رفتار زنان تحت تأثیر هورمون‌ها است و در دوره‌های تنش قبل از قاعدگی، آنها از نظر احساسی و فکری نامنظم، غیرقابل اعتماد و خارج از کنترل خواهند بود، بنا شدند. چنین استدلال‌هایی برای حفظ امتیازات شغلی مردان مورد استفاده قرار گرفت؛ به‌عنوان مثال، آنها در استرالیا توسط شرکت‌های هواپیمایی استخدام می‌شدند تا از خلبان شدن زنان جلوگیری کنند و همچنین از مدیر بانک شدن زنان در ایالات متحده جلوگیری می‌کردند.[۳۵]

پانویس

  1. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 39.
  2. - Cockerham, The Blackwell Companion to Medical Sociology, p. 42.
  3. - Cockerham, The Blackwell Companion to Medical Sociology, p.45.
  4. - باصری و دیگران، «مطالعه انسان‌شناسی مدیریت بدن زنان با تأکید بر جراحی (بای‌پس معده) در منطقه 2 تهران»، 1401ش، ص143.
  5. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 61.
  6. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 11.
  7. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 43.
  8. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 44.
  9. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 50.
  10. - Dawkins, The Selfish Gene, p. 36.
  11. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 51.
  12. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 57.
  13. - Douglas, Natural Symbols: Explorations in Cosmology, p. 72.
  14. - Foucault, Discipline and Punish: The Birth of the Prison, p. 8.
  15. - Foucault Discipline and Punish: The Birth of the Prison, p. 58.
  16. Foucault, Discipline and Punish: The Birth of the Prison, p. 151.
  17. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 71.
  18. Shilling, The Body and Social Theory, p. 77.
  19. - باصری و همکاران، «مطالعه انسان‌شناسی مدیریت بدن زنان با تأکید بر جراحی (بای پس معده) در منطقه 2 تهران»، 1401ش، ص143.
  20. - Frank, “For a sociology of the body: an analytical review”, social process and cultural theory (51).
  21. - Frank, “For a sociology of the body: an analytical review”, social process and cultural theory (51).
  22. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 101.
  23. -Turner, Regulating Bodies Essays in Medical Sociology, p. 10.
  24. - Turner, Regulating Bodies Essays in Medical Sociology, P. 10910,
  25. - Turner, Regulating Bodies Essays in Medical Sociology, p. 114.
  26. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 106.
  27. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 106.
  28. - Elias, The Civilizing Process: State, Formation and Civilization, p. 43.
  29. - Elias, The Civilizing Process, The History of Manners, p. 140.
  30. - Elias, The Court Society, p. 243 & Elias, “The Civilizing Process: The History of Manners”, p. 257.
  31. - Orbach, Fat is a Feminist Issue, p. 2930.
  32. - Orbach, Fat is a Feminist Issue, p.35.
  33. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 68.
  34. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 48.
  35. - Shilling, The Body and Social Theory, p. 48.

منابع

  • باصری، علی و همکاران، «مطالعه انسان‌شناسی مدیریت بدن زنان با تأکید بر جراحی (بای‌پس معده) در منطقه ۲ تهران»، پژوهش‌های انسان‌شناسی ایران، دوره ۱۲، شماره ۲۳، پاییز و زمستان ۱۴۰۱ش.
    • Cockerham, William C. The Blackwell Companion to Medical Sociology. Blackwell, January 2001.
    • Dawkins, Richard. The Selfish Gene. London: Paladin, 1976.
    • Douglas, Mary. Natural Symbols: Explorations in Cosmology, London: The Cresset Press, 1970.
    • Elias, Norbert. The Civilizing Process: State, Formation and Civilization. Oxford: Basil Blackwell, 1982.
    • Elias, Norbert. The Civilizing Process: The History of Manners. Oxford: Basil Blackwell, 1978.
    • Elias, Norbert. The Court Society. Oxford: Basil Blackwell, 1983.
    • Foucault, Michel. Discipline and Punish: The Birth of the Prison. Harmondsworth: Penguin, 1979.
    • Frank, Arthur. 1991. “For a sociology of the body: an analytical review”, social process and cultural theory.
    • Orbach, Susi. Fat is a Feminist Issue. London: Arrow Books, 1988.
    • Shiling, Chris. The Body and Social Theory. United Kingdom: University of Kent, 2012.
    • Turner, Bryan. Regulating Bodies Essays in Medical Sociology. London: Routledge, 1992.